[ علی ]
به رأسِ شیعیجماعت، اسدِ بنتاسد با ردایِ نبی گام بر میدارد.
اوست که در تیرگی و ظلماتِ شب توبرهٔ خرما بر دوش حمل میکند و گرمایِ دستِ پدرانه را بر سر ایتام میکشاند.
گویند " دستها داستانها دارند "
دستها بالا رفتند تا تثبیتگرِ حقانیتِ علیالاعلی باشند.
دستی در کاشانهاش بر رخسارهٔ همسرش پائین آمد تا تقدیر را با باطل تعویض کند.
تکجوانهٔ ولایت سرانجام میروید؛ به پاسِ زحماتِ شاعر و اشعار " اندکی صبر فرج نزدیک است "
- نرگسخاتون | همون محبتِ همیشگی
نرگِث
دخترایِ نرگس، سلام. و اما جریانِ همیشهَمون، بناتالحوراء کارِ سنگینی نسبت به دفعاتِ قبلُ تقبل کرده
کجایِ دلم بزارم این کارِ چشمگیرُ؟
نسیم اومد کارُ گرفت دستشُ نراشت تیغِ آفتاب بخوره پسِ کلهمون، بمونید بازم از عنایات میگم *
ببخشید این تنُ که عیدی نداد، بمونه فردا
* حالا پرُ پیمونُ پرُ پیمونم نیست این عیدی، قابل پذیرشه.
284.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرِ شبی بزارید بدم اینُ دستتون
* محبت به علی لاتُ لوتُ زاهد نمیشناسه آقا.
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ این قسمت، علی ]
این قسمت؟ قسمت لبخند.
قسمتِ لبخند مادرشهید
قسمتِ لبخند بچهها
قسمتِ لبخند همسر
قسمتِ لبخند ماها، وقتی با اقشارِ مختلف رویاروی بودیم حس اتحاد میجوشید تو این رگا؛ رگایِ عاشق، از عشق وقتی صحبت میشه عمودیترین استخونا سر به سجده میارن پائین.
اگه بخوام از شرح بنویسم؛ میشه طومار، طومارِ بلند.
* اینا رو بیخیال، مثل همیشه حب علی زاهدُ الوات نمیشناسه.