نرگِث
به رخ کشیده شد تیغِ بوسیدنیِ آفتاب خانم جان؟ * چشمك، همون چشمکا.
ارومیهٔ دوستداشتنی *
شکرِ زیادُ شستُ رفتِ این آلونكِ ناپسندُ نامرتب
به رسمِ ادب سجدهٔ شکر بابتِ داشتهها وُ نداشتهها
* لبخندِ زیااد
دیگه نیاز نیست زبون باز کنیمُ دمِ کربلا بزنیم، به هیچ دری نمیزنیم شاید گلچینِ روزگار مابینِ کارش مارم دستش بخوره ورداره
* خیلی لبخند
نرگِث
اینکه ملموسه فضایِ اینجا با عنوانِ مضحكُ طنزِ " دیلی" خبر از یه اشتباه بزرگ میده فعلاً تا بعداً ب
به راستی که قراره برایِ [ مفید بودن ] چی علم شه؟
قراره چیکار کنیم تا بطالت نکشونه سمتِ خودشُ به بطالت نگذرونیم این وقتُ؟
وقت تنگه؛ حوصلهٔ فلسفهبافیُ هم عذرخواهم نداریم.
نرگِث
به راستی که قراره برایِ [ مفید بودن ] چی علم شه؟ قراره چیکار کنیم تا بطالت نکشونه سمتِ خودشُ به بط
وقتشه هشتگ #نرگسدغدغهمند درج شه
چه پائینش
چه پیامِ بعدش