نرگِث
اولینعریضه عزیزم، سلام. ما اینجا یکه و تنها مبارزیم، مبارزیم برای چشمهٔ عشق. شمع روی اجاق گذاشتم
امّا این پاراگراف بویِ اینجا رو میده *
قهوه؟
حساسیت به کافئین و تپشقلب و تا خرخره ذره ذره میریزی تو خودت و اصلاً به رو نمیاری که رو به قبله افتادی.
امّا امّا این روند اصلاً [ تأکید و داشته باش* ] اصلاً خللی وارد نمیکنه تو عشق و علاقه به این بچه.
هدایت شده از نخل و نارنج ؛
فکر میکنید امثالِ متهمکنندگانِ سقراط در دادگاه به پایان رسیدند و در آتن خفه شدند؟ خیر آقا. آنها به قرنِ ملاصدرا رسیدند و در ضیافتِ کرکسان در دربار، به او نیز اتهام زدند. آیا فکر میکنید آنها همانجا در تاریخ مدفون شدند؟ خیر آقا. نوادگانشان هنوز هم در میان ما زیست میکنند. این را آنجایی فهمیدم که یک استاد دانشگاه که کتابهای بسیاری نوشته و رئیس دانشگاه است و مسئولیتهای بسیاری در عرصهی علم دارد و از قضا مدعی فلسفه و کلام است، با استدلالی سخن گفت که کودکی خردسال او را به ریشخند میگیرد. بله آقا. با استدلالی سخن گفت که کودکی خرسال او را به ریشخند میگیرد.
نرگِث
داستان اینه نورها خیاطن و اجسام مصرف کننده. - احساسات؛ بند 3
* به قول بنتالصابر: نوردوز