نرگِث
شکوفا شدن چیست؟
شکوفا. [ ش ُ ]( نف ) شکفته. شکفته شده. شکوفان. بازشده چون غنچه و شکوفه. ( از یادداشت مؤلف ). شکفنده. شکوفه دهنده. ||
نرگِث
شکوفا. [ ش ُ ]( نف ) شکفته. شکفته شده. شکوفان. بازشده چون غنچه و شکوفه. ( از یادداشت مؤلف ). شکفنده
عزیزم، راجع به این لغت حرفها دارم، امّا امّا شکوفا کردن استعدادهات رو جدی بگیر.
جدی بگیر این شکوفهها رو
* فشردنِ دستات🪴.
نرگِث
عزیزم، راجع به این لغت حرفها دارم، امّا امّا شکوفا کردن استعدادهات رو جدی بگیر. جدی بگیر این شکوفه
[ قرار بود به رسم پیشین بازهم تراژدی تزئین کنم و سرهم.
امّا خیلی ناگهانی با این لغت برخورد داشتم ]
؛شوق دیدار donteatthisshit.mp3
زمان:
حجم:
16.2M
هوای شرجی گیلان و گرمای پدَ سوخته؛ این نوا و بوی تند نارنج داخل پاکت آمادهست.
آمادهای بازش کنی؟
* چشمك
هدایت شده از آبي بداهه .
ماهها و سالها باید بگذره تا بفهمی این دنیا پوچتر از اونیه که بخوای برای هر اتفاقش خودخوری کنی و تمام قبرهای توی قلب و مغزت رو نبش قبر کنی. بلایی که کینه به سر قلبهای ما میاره هیچ چیز دیگه نمیاره. رها کن بزرگوار.
هرچیزی داستان خودش را دارد.
دستها، چشمها، غمها؛ آدمها.
رسالت آدم را میتوان اینطور دانست که خالق داستانش باشد، داستان آدمها همه ماجرا دارد، هر داستانی مادرِ بچهداستانهایش است.
خواندن داستان آدمها جذابیتی انحصاری دارد، انسان همواره به دنبال دانستن و کنکاش کردن بوده است در همهٔ ابعاد، زیرا که داستان آدمها برای یکدیگر جذاب است.
آدمها با داستانهایشان شناخته شدهاند، آدم برای هبوطش، هابیل برای حسادتش، نمرود برای جنایتش و ابراهیم برای استقامتش.
انسان با خواندن داستانها غلیان احساساتش به جوش و خروش میآید، به رودی میمانند پرخروش.
ما با دستان خالق داستان هستیم.
داستانهایتان را سبز ساخت و ساز کنید.
- نرگسخاتون | مهر دلانگیز امّا پرماجرا
هدایت شده از نخل و نارنج ؛
حضرت رسول واقعا به معنای حقیقی کلمه برام سفید و لطیف و رقیقه. مثل بارونِ بهار، مثل ابرها، مثل باد، مثل آسمون، مثل کسی که قلبمو بغل میکنه.
نرگِث
از نامهٌ هشتم سلام، هر بار سلیقه به خرج میدم و شمارهبندی میکنم تا برسونم دستت این دغدغهَ رو روحا
این فصل داغداره و محزون، امّا دستها میتونن تیتر " با اندکی تغییر " آخر پاراگراف این فصل بندازن.
عجیب دستا معجزهگرن
نرگِث
میبرد و انگار که دلم قصد دارد که خود را از این مرز رد کند؛ این مرز هر کسی را بدون مجوز از خود رد نم
او دل میبرد و دل قصد جان کرده و همراهش میرود، آنگه جان و دل باهم خروج میکنند
- نانوشتههای سرکشدلان2 | مهر نامهربان
هدایت شده از آبي بداهه .
گفته بودم آدمیزاد عجول است؟ حالا تصحیح میکنم ؛ آدمیزاد عجول و بسیار غافل است. غافل از همه چیز و همه کس. گاهی وقتها خدا دردهایی به آدم میده که حس میکنی از تحملت خارجه. گاهی هر چقدر فکر میکنی، هر چقدر دو دو تا چهارتا میکنی به اشتباه فکر میکنی یه جای حساب و کتابِ خدا میلنگه و این درد رو اشتباها به تو دادن. اما در اصل اینطور نیست. لایِ حساب و کتابِ اون بالاسری مو درز نمیکنه. اگر دردی رو میده تحملش رو هم میده. میخواد به خودت بیای. میخواد متوجه اون چیزی که ازش غافل هستی بشی. میخواد قوی بشی. میخواد رشد کنی. گفته بودم ادب نجاتت میده مگه نه؟ اینجاست که باید ادبت رو خرج کنی. اینجاست که باید سکوت کنی. غر نزن و تحمل کن، قول میدم اگر صبور باشی خیلی زود نجات پیدا کنی. :)