eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
👇 و 🌱روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. 🌱در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. 🌱مرد عابد تا آن را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!😊 به نقل از: محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج1 👌 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
با عنوان ⏬ ⚜قسمت اول 🌹سلام و رحمت بیکران رحمان بر شما بندگان راستین خداوند رحمان.... ✍در گذشته من پستی و بلندی های زیادی وجود داشت...چراکه خانواده ی ما ، خانواده ای بود با عقایدی که هر کدام از تا تفاوت داشت... شخصی محافظه کار که هر وقت به نفعش بود درستی هر که میخواست را ثابت میکرد، حتی گاهاً را چنان اثبات میکرد و چنان شبهاتی مطرح میکرد که اکثر اوقات همه از پاسخ درمانده و از شبه متعجب بودند... ولی درنهایت برای او نفعش مهم بود نه ... اما برخلاف پدر شخصیتی با ریشه های داشت... و اما نکته جالب قضیه اینجاست که خانواده های پدر و مادرم دقیقا برعکس خودشانند... خانواده ی پدرم تقریبا همگی با اعتقادات قوی و خانواده مادرم تقریبا همه بنابراین من از کودکی به دنبال پاسخ سوالی بودم که اکثر اوقات موضوع بحث ها و های اهل خانه بود... ایا وجود دارد؟ایا عالم هستی خالقی دارد؟ و:هر بار که بزرگتر میشدم و'سرم بیشترمیان کتاب ها میرفت پاسخی درخور فهم ان زمانم میافتم...'درسنین تحت تاثیر سخنان پدر به این نتیجه رسیده بودم که پرستش خدا دیگر کافیست (خدامراببخشد)... بودم برای حل مشکلات دنیا و از بین بردن جهانی باید دیانت را کنار گذاشت ، آن روزها حامی دموکراسی و حقوق بشری بودم که شعارهای رنگین و پر زرق و برقشان مرا خود کرده بود... اما دیری نپایید که بوی این بزرگ را استشمام کردم... کم کم احساس میکردم پذیرش عدم وجود برایم دشوار شده است...و دیگر آبکی و منفعت طلبانه پدرم مرا قانع نمیکرد... تا اینکه سرانجام به وجود خداوند معترف شدم پس از آن برای شناخت این خالق غیرقابل انکار در میان ادیان مختلف به جستوجویش پرداختم... از زرتشتیت تا مسیحیت و... هیچکدام نتوانست مرا قانع کند.... بنابراین من سعی کردم خدا را قبول داشته باشم اما دین را نه همواره ذهنم به مشغول بود.. در این میان تصمیم به تعویض خانه و رفتن ازان محله ی همیشگی گرفتیم محله ای که در کوچه پس کوچه هایش من و ام بز‌رگ شده بودیم و این موضوع در زندگیم چنان تغیر ایجاد کرد که هرگز قابل چشم پوشی نیست... اتاق جدیدم را دیدم و چیزی که در نگاه اول توجه ام را جلب کرد... نارنجی بود که قاب زیبایی شده بود.. بی اختبار به سمتش کشیده شدم... غرق ان منظره دلنشین بودم که چشمم به پنجره روبرویی افتاد... یک و در حالی که در گوشه پنجره ایستاده بود و با فنجان نوشیدنی اش دستش را گرم میکرد ، به من چشم دوخته بود... تابحال چنین تجربه ای نداشتم... نگاه سنگینش دست و پایم را گم کرده بود... انگار هایم داشت مرا درسته قورت میداد... بی اختیار گوشه لبهایم نشست و را بستم... و من بعد از آن هرگز نتوانستم ان لبخند را کنم... 🔮 ادامه دارد⬅️ @NASEMEBEHESHT 🌸
2495704.mp3
زمان: حجم: 8.76M
🌺سرود زیبا 🍎 میلاد خجسته حضرت علیه السلام و روز مبارک باد. 📒ستاره منور سرو وصنوبر 🎤محمود کریمی @NASEMEBEHESHT ❤️
مگر شما سید نیستید پس چرا جدتان را صدا نمیزنید...⁉️ 🔰هوای مشهد گرم شده بود.قصد سفر به خانه بزرگترم که در روستای بالاتر از خودمون بود کردیم.آن زمان برای آنجا نبود، سه راس الاغ کرایه کردیم،صاحب این الاغ ها هم که جوان بی ادبی بود همراه ما پیاده می آمد.در بین راه نزدیک رودخانه ای شدیم،صاحب ها که از ما عقب تر بود خودش را به ما رساند و جلو الاغ ها را گرفت و گفت: باید از همین جا بقیه کرایه را بدهید و پیاده بروید.هر چه مادرم کرد که ما را به مقصدمان برسان قبول نکرد.چون یک زن و دختر همراهمان بود،او میخواست دست به بزند،هوا تاریک شد،آن هم زیر درختان انبوه،اضطراب مادرم به حدی شد که من و خواهرم را به شدت می زد و میگفت: شما مگر سید نیستید، چرا راصدا نمیزنید؟ما هم گریه می کردیم و فریاد میزدیم: یا جدا،یا جدا، که ناگهان...😱🔞ادامه داستان👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2868838447C0539a6a9ab
✨﷽✨ 🌷حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی : یک یادگاری به ما داد: اقامه که میگویی قبل از گفتن یک سلام به بده كه نمازت عالی می شود... 💠 در گرفتاري ها توصيه مي كرد به حضرت نرجس‌خاتون(س) متوسل شوید ایشان مادر ولیّ زمان ما هستند به فرزندشان مي گويند: پسرم، این شخص به من متوسل شد خواسته‌اش را بده. هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود. 💠 مكرر نقل مي كرد: شخصی خدمت آقای اراکی(ره)رسید عرض کرد: آقا مرا موعظه کنید. آقای اراکی فرمودند: چه کاره هستی؟ عرض کرد: نجار آقا فرمودند: آیا برای دلت هم در ساخته‌ای؟ اگر نه برو بساز! 💠 بعد خودشان مي فرمودند: شماها که هستید، هنوز دل‌هاتان خراب نشده همین حالا یک در برای دل‌هاتان بسازید و یک قفل محکم هم بر روی آن نصب کنید. 💠 مي فرمود: اگر مي خواهي کار و بارت خوب شود پدر و مادرت را راضي نگه دار و اگر هم دنیا مي خواهيد و هم آخرت _اول_وقت بخوانید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🤨 تیلیاردی ۶۰ ساله برای خود😅😅 https://eitaa.com/joinchat/3746037781Cdd1f2cbf97 😁فقط ببین چیا خریده 😄😄 همه 😱😱 https://eitaa.com/joinchat/3746037781Cdd1f2cbf97 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴