eitaa logo
ناصرین
105 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
676 ویدیو
0 فایل
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. در ترویج فرهنگ شهدا و شهادت‌ ‌ ما را ياري کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تأسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت «حضرت زهرا س» خورده شود .. | شهید احمد امینی❣| https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
با هم می رفتیم اردوگاه های را می گشتیم،هر بچه ای را در خاک و خل می دید که گریه میکند،از ماشین پیاده میشد و می رفت طرف بچه.بلندش میکرد بغلــ🫂ــش میکرد،سر و صورت و اشک هایش را پاک می کرد و می بوسیدش حتی گاهی با ما هم حرف نمیزد. اشک های آنان را می دید اشک خودش هم در می آمد🥲.اوایل فکر میکردم بچه را می شناسد. گفت:«نه نمی شناسمش».گفت:«همین که می دانم است کافی ست.چون می دانم هزار و سیصد و چند سال است که ظلم را بر دوش می کشد».✋🏻 https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
می‌گفت در دوره آموزشی، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم. یک چیزی می‌خواهم بگویم، فقط از شما می‌خواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فکر می‌کردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب می‌شود. دعا کنید ما بشویم!🥲❤️‍🩹 آقا مرتضی ‌گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته! https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
بار ها شده بود که احمد آقا درمسجد برای ما صحبت می کرد و بچه ها یکی یکی به جمع ما وارد می شدند ایشان با تواضع جلوی پای همه ی این بچه ها بلند میشد وبه آن ها احترام می کرد خدامی داند که احترام وادبی که ایشان برای بچه ها قائل بود چقدر در روحیه ی انها تاثیر داشت https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_وقتی شهید بشی همه از خداشونه‌ یه شب کنارت باشن :) اما اگه بمیری همه میترسن حتی یه دقیقه بیشتر کنارت بمونن.. _ فلذا مفت زندگیتونو تموم نکنید!❤️ https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
پیشنهاد دادم کہ بیاید با خودم باجناق شود و همین مقدمہ‌اے براے ازدواجش شد به مادر خانمم گفتم: این رفیق ما،جعفر آقا از مال دنیا چیزے غیر از یك دوربین عکاسے نداره گفت: مادر اینها مال دنیاست... بگو ببینم از دین و ایمان چے داره؟ گفتم: از این جهت کہ هر چے بگم کم گفتم! ما کہ بہ گردِ پاے او هم نمےرسیم گفت: خدا حفظش کنہ من هم دنبال همچین دامادے بودم.. 🙃🌱 https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
یادمه به مأموریت که رفتی‌، بعد از چهار روز زنگ زدی. وقتی صداتو شنیدم، از دلتنگی شروع کردم به‌گریه کردن‌، تو فقط می‌خندیدی و با مهربونی می‌گفتی: - خانمم! آخه‌گریه چرا!؟ و با صحبتات آرومم کردی ..(: بعد از اون تلفن‌، کار هر شبم شده بود که به دخترمان فاطمه بگم:مامانی واسه بابایی! دعا کن که صحیح و سالم برگرده. اونم با زبونی کودکانه‌، همش دعا می‌کرد. راستی یادته؟ تماس آخرت روز اربعین ابی عبدالله بود..♥️! سعی می‌کردی با من و فاطمه طوری صحبت کنی که انگار هیچ اتفاقی نمی‌خواد بیفته و عملیاتی هم ندارین. یادته به فاطمه گفتی:بابایی! واست چی بخرم؟ فاطمه با خنده‌های ملوس دخترانه‌اش گفته بود: بلوز می‌خوام و تو! شروع کردی به قهقهه زدن..😅! بعد اون تماس، دیگه صداتو نشنیدیم و در انتظار موندم تا اینکه یکی زنگ زد و گفت، شدی..(: به جاش‌، خبر پر کشیدنت رو به‌هم گفتن تلفن زنگ زد و گفت: عبدالرحیم شهید شده..! صدای قهقه ات توی گوشم بود و صدای هق هقم توی گوشی و فضای خانه . اما فاطمه می‌پرسید:بابا بلوز خریده؟...💔 https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
سرگرم کار بودم که بلند گفت: مادر! متوجه نشدم،محمدرضاشروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله "مادر حلالم کن" گفتم: برای چی؟ گفت: اول حلالم کن گفتم: حلالت کردم پسرم گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم!🙃♥️ https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
پرجنب و جوش بود. یک نوع آتش به اختیار. و. حافظ ناموس مردم بود. حواسش به رفتار همه بود. حتی جوان‌های داخل پارک که نکند مزاحمتی برای مردم ایجاد کنند. گاهی نگران می‌شدم. این دل و جرأتش کمی نگرانم می‌کرد. چیزی نگذشت که محمدحسین به جمع بچه‌های هیئت رزمندگان ملحق شد. 18سالی می‌شد که هیئت دایر شده بود و حلقه اولیه هیئت هم 10 نفر بودند اما رفته رفته حلقه بزرگ و بزرگ‌تر شد و امروز به لطف خدا هیئت 80 نفر خادم دارد. محمدحسین شش سال پیش به هیئت رزمندگان آمد. زمان برگزاری مراسم، محمدحسین کنار در اصلی می‌ایستاد و مردم را به داخل هدایت می‌کرد. حتی در پارک کردن خودروی عزاداران کمک می‌کرد. هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. نگاه نمی‌کرد نوع کار چیست، خالصانه و متواضعانه بدون هیچ توقعی می‌کرد. احترام، اخلاق و ادب یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های در خادمی بود..✨(: https://eitaa.com/joinchat/3798926290C07e8887da7
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگرماها میدونستیم،چشمامون بازبودمیفهمیدیم که ایناچه مقاماتی دارند...🕊 🆔 @naserin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا‌بماند‌‌برای‌عاقل‌ها… ما‌مجنونیم‌و‌دلمان‌هوای‌پرکشیدن‌دارد..🕊✨ 🆔 @naserin_ir