خاطره نگاری
حیران تماشاشون میکردم، با مانتوی مشکی که آستینهاش کمی بلندتر از آرنج بود با کف دو دست بر سنگ های پایه سایه بان سبزرنگ میکوبید و بر صورت میکشید.
اطرافیاش هر کدوم به یه جای تیممش ایراد میگرفتن!
یکی نحوه چسباندن دستها به سنگ رو آموزش میداد و دیگری دستهارو روی پیشانی و چشمها میکشید.
با فاصله کمی ایستاده بودم تا ببینم کی بالاخره قصد پرسیدن سوال میکنن.
یکیشون رو به من کرد و با خنده گفت:
ببینیم کی بالاخره میتونه یه تیمم درست بگیره! 😅
با حالت تعجب گفتم:
اصن چرا تیمم؟!
گفت:
خب آب نیست!
گفتم:
خب صحن مسلم و هانی که آب هست. اتفاقا وضوخانه مخصوص خانمها هم هست.
با حالت کلافگی گفت:
یعنی باید بره تا اونجا وضو بگیره؟! یعنی تیممش باطله؟!
گفتم:
بله که باطله
متوجه شد که خانه تیممشون از پایبست ویران بوده و اونا در بند نقش ایوان. 🤦♀
دیدم بخاطر نابلدی و ترس از گم شدن سختشه از مقام بیت الطست به وضوخانه روبروی مزار هانی بن عروه بره.
گفتم اگه سختتونه من راهو نشونتون میدم.
#اربعین
#کوفه
#مسجد_کوفه
#احکام
https://eitaa.com/nashr_khoobi