📚گفتگوى خدا با داوود عليهالسلام
خداوند به حضرت #داوود عليهالسلام وحى كرد:
چرا تو را تنها، دور از مردم مىنگرم؟ داوود: من به خاطر تو از آنها دورى گزيدم، آنها نيز از من دور شدند.
خداوند چرا تو را خاموش مینگرم؟ داوود: #خوف و #خشيت از #مقام تو، مرا خاموش نموده است.
#خداوند چرا تو را آن گونه مینگرم كه همواره مشغول #عبادت من هستى؟ داوود: حب و #عشق تو مرا به عبادت مشغول ساخته است.
خداوند چرا تو را #فقير مینگرم، با اين كه به تو از نعمتها، عطا كردهام؟ داوود: اداى حق تو، مرا فقير ساخته است.
خداوند چرا تو را اين گونه #خاشع و فروتن مىنگرم؟ داوود: عظمت و جلالت كه قابل توصيف نيست، مرا ذليل و فروتن كرده است.
خداوند تو را به فضل و رحمت خود بشارت مىدهم، و آن چه را دوست دارى در روز ملاقات (قيامت) براى تو فراهم است، از مردم فاصله نگير، در اخلاق نيك با آنها #محشور باش و از #اخلاق زشت آنها دورى كن، كه در اين صورت، در #قيامت به آن چه خواستى، از جانب من به آن نايل مىشوى.
🆔 @hekayatnameh
📚پايان عمر داوود عليهالسلام
حضرت ##داوود عليهالسلام صد سال #عمر كرد، كه چهل سال آن را بر مردم #حكومت و #رهبرى نمود. او #كنيزى داشت كه وقتى شب فرا میرسيد همه درها را #قفل میكرد، و كليدهاى آنها را نزد داوود عليهالسلام میاورد. شبى مردى را در خانه ديد، پرسيد: چه كسى تو را وارد خانه كرد؟ او گفت: من كسى هستم كه بدون اجازه #شاهان بر آنها وارد میگردم. داوود عليهالسلام اين سخن را شنيد و گفت: آيا تو #عزرائيل هستى؟ چرا قبلا پيام نفرستادى تا من براى #مرگ آماده گردم؟ عزرائيل گفت: من قبلا پيامهاى بسيار براى تو فرستادم.
داوود عليهالسلام گفت: آن پيامها را چه كسى براى من آورد؟ عزرائيل گفت: پدرت، برادرت، همسايهات و آشنايانت كجا رفتند؟ داوود عليهالسلام گفت: همه مردند.
عزرائيل گفت: آنها #پيام رسانهاى من به سوى تو بودند كه تو نيز میميرى همان گونه كه آنها مردند.
سپس #عزرائيل #جان داوود عليهالسلام را #قبض كرد. او نوزده پسر داشت. در ميان آنها، يكى از پسرانش، حضرت #سليمان عليهالسلام حكومت و مقام علم و نبوت داوود عليهالسلام را به ارث برد.
🆔 @hekayatnameh