📖 #کتابی_که_متولد_میشود( ۶ )
💠 #تحویل_سال_عربی
📃 چیزی به سال تحویل نمانده بود که سفره را جمع کردیم. همه توی هال جا شدیم. سفرهی بچهها را هم توی اتاق پهن کردیم. ابویاسر گفت بنشینیم رو به قبله. خانه شبیه مسجد شده بود.
ردیفبهردیف نشستیم. ابویاسر شروع کرد به قرآن خواندن. توی جیبش یک قرآن کوچک داشت. ما یک قرآن بزرگ داشتیم که جلد نقرهکوب داشت و گذاشته بودمش سر سفره هفت سین. قرآن عقدم بود. نشستم کنار سهیل و دستش را گرفتم. ابویاسر بعد از قرآن دعا کرد؛ به عربی. بین دعاهایش چندبار اسم فلسطین و اسرائیل و اسلام را برد. من برای بابا و خاله ناهید و صدرا و کیانا و دلارام دعا کردم. برای اسراء هم دعا کردم.
نمیدانم اصلا شدنی هست یا نه؛ ولی از خدا خواستم کاری کند که یک روز همراه تمام خانوادهاش به همان نوار باریک دراز برگردد. هیچوقت فکرش را نمیکردم یک روز لحظهی تحویل سال، کنار یک خانواده فلسطینی باشم و برای دلتنگیهای یک زن فلسطینی دعا کنم.
پ.ن: یکی #آرزو میکنه به خونهاش برگرده چون در گوشهگوشهی اون، از پدر #شهیدش خاطره داره، یکی #آرزوی آزادی #فلسطین رو زبون میاره، یکی که #مجروح شده، میخواد یه بار دیگه بتونه ببینه و یا راه بره، #بچهای هم که از صدای #بمبارون شبا نمیتونه بخوابه، آرزو میکنه جنگ تموم شه و دیگه نترسه.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi