ان شاء الله تعالی به لطف الهی دروس خارج استاد نصیری طبق برنامه قبلی از فردا برقرار است.
علی نصیری
از همین نامه آخر میرزا کوچک خان دو نکته قابل استفاده است:
یک؛ قوت و قدرت ایمان او و همراهانش که مکرر می گوید تکیه اش تنها به خداوند است و تاکید می کند که خداوند بارها از آنان حمایت کرده و انتقام آنان را از ستمکاران خواهد گرفت.
دو؛ به رغم اذعان به بی وفایی شماری از یاران نهضت، تاکید می کند که تلاش آنان برای ملت ایران بود و ملت در آینده قدر زحمات و خدمات آنان را خواهند دانست.
آیا همین یک سند کافی نیست که ذره ای در دیانت و دین داری آن مرحوم شهید و اهداف خیرخواهانه نهضت جنگل تردید به خود راه ندهیم؟!
http://eitaa.com/alinasirigilani
خارج فقه جلسه ۱۲۰۸.mp3
21.6M
✳️ #خارج_فقه
جلسه 1208 (29/8/1402)
1. بررسی فقهی مدالیل روایات «بَابُ جَوَازِ الْعَفْوِ عَنِ الْحُدُودِ الَّتِي لِلنَّاسِ قَبْلَ الْمُرَافَعَةِ إِلَى الْإِمَامِ»
2. بررسی اقوال فقیهان شیعه در باره ضرورت وجود حرز در تحقق حد سرقت
🆔 eitaa.com/alinasirigilani
🌐 www.maref.ir
خارج تفسیر جلسه ۱۶۴.mp3
8.97M
✳️ #خارج_تفسیر
جلسه 164 (29/8/1402)
مباحث این جلسه:
۱. بررسی مدالیل آیات شریفه « ... خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِک فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَرَحْمَتُهُ لَکنتُمْ مِنْ الْخَاسِرِینَ» (بقره، 63- 640
۲. ضرورت باورمندی و عمل به همه فرامین الهی
🆔 eitaa.com/alinasirigilani
🌐 www.maref.ir
شهید آیت الله مدرس: ضدیت و محاربه با آقای میرزا کوچک خان، مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است
شهید آیت الله سیدحسن مدرس، بزرگترین مجتهد پایتخت در اواخر قاجار و اوایل پهلوی بود که علاوه بر مرجعیت دینی مردم، نقش پررنگی در رهبری مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی مردم ایران ایفا کرد و در همین راه نیز به شهادت رسید. ایشان از علمای حامی نهضت جنگل و هئیت اتحاد اسلام گیلان از آغازین لحظات تاسیس آن و از مرتبطین با میرزا کوچک جنگلی بودند و این حمایتها در طول دوران هفت ساله نهضت پابرجا بود. مردم پایتخت طی استفتای مکتوبی در جمادیالثانی سال ۱۳۳۸ق (اسفند ۱۲۹۸) از ایشان درباره نهضت جنگل و مبارزات میرزا کوچک جنگلی و حکم پیوستن به مجاهدین جنگل سوال پرسیدند. ایشان به این استفتاء، پاسخی ماندگار دادند که حاوی نگاه ایشان به نهضت و سلامت و صحت مسیر نهضت است. گفتنی است این استفتا زمانی صادر شده که پنج سال از اغاز نهضت جنگل در سال ۱۳۳۳ق گذشته بود.
سوال:
آیا محاربه با جمعیتی که پنج سال است به نام اتحاد اسلام و جنگلیها در حدود گیلان قیام کرده و عملا خودشان را به تمام اهالی ایران معرفی نموده و جز حفاظت نوامیس اسلامی و خواست استقلال مملکت و دفاع از دشمنان ایران و اسلام و قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعدیات جابرانه اجانب، مقصد و مقصودی نداشته و ندارند، و تنها جمعیتی که در تحت تاثیرات دیگران نبوده، فقط به قوای مادی و معنوی ایرانی اتکا و احتکال داشته و حقیقتاً موجب افتخار و شرافت ایران و ایرانی است، چه صورت دارد؟ آیا محاربین با این جمعیت، در حکم محاربت و محاربه با امام زمان (ع) خواهد بود؟ حکم الله را بیان نمایید.
جواب:
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیر، از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان همآواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم، بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان، عملیاتی بوده بس مقدس، که بر هر مسلمانی لازم. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیّت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پُر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی، مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.
فی شهر جمادیالثانی ۱۳۳۸
سیدحسن المدرس (جای مهر: سیدحسن بن اسمعیل طباطبائی)
منبع: قیام جنگل: یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی خوهرزاده میرزاکوچک خان، با مقدمه و کوشش: اسماعیل رائین، جاویدان، تهران، اول، ۱۳۵۷، ص۴۷
http://www.rangeiman.ir/?p=16375
تا کنون منابع تاریخی بسیاری درباره نهضت جنگل و میرزا کوچک جنگلی منتشر شده است. مهمترین منابع به ترتیب اهمیت و اولویت خدمت شما عرض میشود که محققین و پژوهشگران میتوانند به آنها مراجعه کنند:
1. روزنامه جنگل سال 1 تا 4 (20 خرداد 1296 ـ 4 مرداد 1299)، گرداورنده: هادی میرزا نژاد موحد، ویراستار: بهنام رمضانی نژاد، فرهنگ ایلیا، رشت، اول، 1396، گالینگور، رحلی، 604صفحه. (روزنامه جنگل، ارگان رسمی نهضت جنگل بود که در سالهای 1335 تا 1338 در چاپخانه کسما منتشر شد و مدیرمسئول و سردبیرش در اکثر شماره ها میرزا غلامحسین نویدی کسمایی بود.)
2. سردار جنگل (میرزاکوچک خان)، ابراهیم فخرایی، جاویدان، تهران، چاپ: سیزدهم، 1376، 559صفحه، رقعی، گالینگور. (نویسنده اش، از رجال نهضت جنگل و مدتی منشی مخصوص مییرزاکوچک بود، بعد از شهادت میرزا کوچک جنگلی کتاب تاریخ جنگل را نوشت و منتشر ساخت. معروف ترین کتاب تاریخی درباره نهضت حنگل است)
3. تاريخ انقلاب جنگل به روايت شاهدان عينی، محمدعلی گیلک کمیسر فوائد عامه نهضت جنگل، رشت، نشر گيلكان، رشت، اول، 1371، 607صفحه، وزیری، گالینگور.
4. قیام جنگل: یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی خوهرزاده میرزاکوچک خان، با مقدمه و کوشش: اسماعيل رائين، جاويدان، تهران، اول، 1357، 264 صفحه، رقعی.
5. خاطرات سعدالله خان درویش، رئیس مجاهدین نظامی جمعیت جنگل، به کوشش: جهانگیر درویش، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، اول، تهران، 1387، 265ص، وزیری.
✳️ خارج فقه (سال سیزدهم)
جلسه 1209 (11/9/1402)
18- بَابُ أَنَّهُ لَا يَعْفُو عَنِ الْحُدُودِ الَّتِي لِلَّهِ إِلَّا الْإِمَامُ مَعَ الْإِقْرَارِ لَا مَعَ الْبَيِّنَةِ وَ أَنَّ مَنْ عَفَا عَنْ حَقِّهِ فَلَيْسَ لَهُ الرُّجُوعُ
در این باب چهار رویات بازتاب یافته و همان گونه که از عنوان شیخ حر عاملی بدست می آید این باب ناظر به دو حکم است:
یک؛ اگر فردی در مورد حق الله؛ همچون زنا و شرب خمر نزد امام معصوم (ع) اقرار کند، امام می تواند او را عفو کند، اما اگر این جرم با بینه اثبات شود یا جرم جزو حقوق الناس باشد، حتی امام هم نمی تواند او را ببخشد.
روایات اول، سوم و چهارم ناظر به این حکم است که البته در پایان با نظر ایشان مناقشه خواهیم داشت.
دو؛ اگر کسی در محدوده حق الناس پیش از مراجعه به حاکم از حق بگذرد، دیگر حق مرافعه مجدد را ندارد.
روایت دوم این باب ناظر به این حکم است.
دو نکته:
یک؛ عنوان دوم هیچ ارتباطی با عنوان نخست ندارد و جا داشت که شیخ حر آن را جداگانه ذکر می فرمود.
دو؛ با فرض پذیرش سلیقه ایشان، جا داشت که روایت دوم در ردیف آخر قرار می گرفت؛ زیرا تنها روایت باب است که مطابق با عنوان می بایست پس از یادکرد سه روایت دیگر بازتاب می یافت.
34163- 1- «4» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يُعْفَى عَنِ الْحُدُودِ الَّتِي لِلَّهِ دُونَ الْإِمَامِ فَأَمَّا مَا كَانَ مِنْ حَقِّ النَّاسِ فِي حَدٍّ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ يُعْفَى عَنْهُ دُونَ الْإِمَامِ.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ «5» وَ رَوَاهُ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ «6»
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ «7».
تخریج: این حدیث در چهار منبع ذیل آمده است:
1. الکافی؛ باب العفو عن الحدود|251|؛ ج 7، ص 251
2. من لا یحضره الفقیه؛ كفارة ضرب المولى عبده بدون موجب .|73|، ج 4، ص 73
3. تهذیب الاحکام؛ باب الحد في الفرية والسب والتعريض بذلك والتصريح والشهادة بالزور|65|؛ ج 10، ص 82
4. استبصار؛ باب جواز العفو عن القاذف لمن يقذفه|232|؛ ج 4، ص 232
سند: سند هر چهار کتاب صحیح است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ (الآدمی)
عده ای که از «سهل بن زياد الآدمي» روایت می کنند عبارتند از: 1. «أبو الحسن عليّ بن محمّد بن إبراهيم بن أبان الرازيّ»، معروف به «بعلّان الكلينيّ». 2. «أبو الحسين محمّد بن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد بن عون الأسديّ الكوفيّ»، ساكن ری. 3. «محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار القمّيّ»، وفات یافته بسال (290هـ)، 4. محمّد بن عقيل الكليني.
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ (حسن بن محبوب السراد) عَنِ ابْنِ رِئَابٍ (علی بن رئاب الکوفی) عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ (ضریس بن عبد الملک بن اعین)
متن:
لَا يُعْفَى عَنِ الْحُدُودِ الَّتِي لِلَّهِ دُونَ الْإِمَامِ؛ تا قبل از مرافعه نزد امام نمی توان از حدود الهی گذشت؛ یعنی کنار گذاشتن حدود الهی منوط به اذن امام است که آن هم محدود به مواردی همچون اقرار خود متهم نزد امام است.
از روایت چهارم این باب بدست می آید که مراد از امام، امام معصوم من قبل الله تعالی است.
فَأَمَّا مَا كَانَ مِنْ حَقِّ النَّاسِ فِي حَدٍّ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ يُعْفَى عَنْهُ دُونَ الْإِمَامِ؛ در مورد حقوق الناس تا پیش از مرافعه نزد امام، قابل عفو است.
از این دست از روایات بدست می آید که حقوق و در نتیجه حدود دو دسته اند:
یک؛ حقوق و حدود الله؛ نظیر شرب خمر، زنا و سب النبی (ص)
دو؛ حقوق و حدود الناس؛ نظیر سرقت، قذف و خدش
در باره مفهوم و محدوده حق الله و حق الناس دیدگاه های متفاوتی ارایه شده است؛ نظیر دیدگاه های ذیل:
«هر آنچه که اولاً و بالذات معصیتالله و بالعرض تجاوز به حقوق افراد باشد، حقالله و هر چه که عکس آن باشد حقالناس است.»
«حقالله سلطنت خداوند بر بازخواست بندگان است عموماً بر انجام یا ترک عملی که در مورد آن نهی یا امر شارع به مکلف متوجه شده است.»
«هر آنچه که بنده میتواند آن را ساقط کند حقالناس و هر آنچه که بنده حق اسقاط آن را ندارد حقالله است.»
34164- 2- «8» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَقْذِفُ الرَّجُلَ بِالزِّنَا فَيَعْفُو عَنْهُ وَ يَجْعَلُهُ مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ ثُمَّ إِنَّهُ بَعْدُ يَبْدُو لَهُ فِي أَنْ يُقَدِّمَهُ حَتَّى يَجْلِدَهُ فَقَالَ لَيْسَ لَهُ حَدٌّ بَعْدَ الْعَفْوِ الْحَدِيثَ.
تخریج: این حدیث تنها در کافی شریف آمده است.
الکافی؛ باب العفو عن الحدود|251|، ج 7، ص 252
سند: صحیح
محمد بن یعقوب عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى (العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ (ابن عیسی الاشعری) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ (السراد) عَنْ أَبِي أَيُّوبَ (ابراهیم ابو ایوب الخراز) عَنْ سَمَاعَةَ (بن مهران)
متن کامل:
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه ع عَنِ الرَّجُلِ يَقْذِفُ الرَّجُلَ بِالزِّنَى فَيَعْفُو عَنْه ويَجْعَلُه مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ ثُمَّ إِنَّه بَعْدُ يَبْدُو لَه فِي أَنْ يُقَدِّمَه حَتَّى يَجْلِدَه قَالَ فَقَالَ لَيْسَ لَه حَدٌّ بَعْدَ الْعَفْوِ فَقُلْتُ لَه أرَأَيْتَ إِنْ هُوَ قَالَ يَا ابْنَ الزَّانِيَةِ فَعَفَا عَنْه وتَرَكَ ذَلِكَ لِلَّه فَقَالَ إِنْ كَانَتْ أُمُّه حَيَّةً فَلَيْسَ لَه أَنْ يَعْفُوَ الْعَفْوُ إِلَى أُمِّه مَتَى شَاءَتْ أَخَذَتْ بِحَقِّهَا قَالَ فَإِنْ كَانَتْ أُمُّه قَدْ مَاتَتْ فَإِنَّه وَلِيُّ أَمْرِهَا يَجُوزُ عَفْوُه
متن:
عَنِ الرَّجُلِ يَقْذِفُ الرَّجُلَ بِالزِّنَا؛ رجل در هر دو فقره فاقد موضوعیت است؛ زیرا حکم قذف شامل مرد و زن بالسویه است.
فَيَعْفُو عَنْهُ وَ يَجْعَلُهُ مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ؛ همین بخش از پرسش نشان می دهد که راوی می داند افراد در حق الناس می توانند از حق خود درگذرند.
ثُمَّ إِنَّهُ بَعْدُ يَبْدُو لَهُ فِي أَنْ يُقَدِّمَهُ حَتَّى يَجْلِدَهُ؛ واژه «یقدمه» در تقدیر «یقدمه الی الامام» است و در حقیقت در پرسش ابهام دارد، اما به مدد سایر روایات درمی یابیم که مراد تقدیم فرد نزد حاکم است.
فَقَالَ لَيْسَ لَهُ حَدٌّ بَعْدَ الْعَفْوِ؛ حد قذف هشتاد تازیانه است و فرد می تواند آن را ببخشد، اما وقتی بخشید دیگر حق ندارد مجدداً تقاضای حد کند.
این امر می تواند به عنوان قانون عام تلقی گردد؛ یعنی در همه موارد حدود پس از عفو دیگر امکان اعاده دادرسی نیست.
34165- 3- «1» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِينَ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَقَرَّ بِالسَّرِقَةِ فَقَالَ لَهُ أَ تَقْرَأُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ- قَالَ نَعَمْ سُورَةَ الْبَقَرَةِ- قَالَ قَدْ وَهَبْتُ يَدَكَ لِسُورَةِ الْبَقَرَةِ- قَالَ فَقَالَ الْأَشْعَثُ أَ تُعَطِّلُ حَدّاً مِنْ حُدُودِ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا يُدْرِيكَ مَا هَذَا إِذَا قَامَتِ الْبَيِّنَةُ فَلَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَعْفُوَ وَ إِذَا أَقَرَّ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ فَذَاكَ إِلَى الْإِمَامِ إِنْ شَاءَ عَفَا وَ إِنْ شَاءَ قَطَعَ.
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى قَضَايَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع «2»
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع نَحْوَهُ «3».
تخریج: این حدیث در سه منبع ذیل آمده است:
1. من لایحضره الفقیه؛ لا قطع في ثمر ولا كثر .|62|؛ ج 4، ص 62
2. تهذیب الاحکام؛ 8 باب الحد في السرقة والخيانة والخلسة ونبش القبور والخنق والفساد في الأرضين .|99|؛ ج 10، ص 129.
3. الاستبصار؛ باب حد المرتد والمرتدة|252|، ج 4، ص 252
متن استبصار: الحسين بن سعيد عن محمد بن يحيى عن طلحة بن زيد عن جعفر قال حدثني بعض أهلي أن شابا أتى أمير المؤمنين عليه السلام فأقر عنده بالسرقة قال فقال له علي عليه السلام : إني أراك شابا لا بأس بهيئتك فهل تقرأ شيئا من القرآن ؟ قال : نعم سورة البقرة ، فقال فقد وهبت يدك لسورة البقرة ،
سند: سند من لایحضر و تهذیب به خاطر ارسال و عدم تعیین در فقره « بَعْضِ أَصْحَابِهِ» ضعیف است، اما سند استبصار به خاطر «طلحة بن زید» موثقه است.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى (العطار) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ (محمد بن خالد البرقی) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِينَ
متن:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع؛ از روایت استبصار بر می آید که این فرد جوان بوده است.
فَأَقَرَّ بِالسَّرِقَةِ؛ آمدن یک جوان نزد حضرت امیر (ع) که علی القاعده از قاطعیت ایشان در اجرای احکام الهی آگاهی دارد، و اقرار به انجام گناه سرقت خود نشان از سلامت نفس این فرد و بنای او بر توبه و تدارک از گناه دارد.
فَقَالَ لَهُ أَ تَقْرَأُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ- قَالَ نَعَمْ سُورَةَ الْبَقَرَةِ قَالَ قَدْ وَهَبْتُ يَدَكَ لِسُورَةِ الْبَقَرَةِ؛ می دانیم که آیه سرقت در سوره مائده آمده است و اگر مقصود حضرت امیر (ع) از این پرسش آگاهی آن فرد از حکم سرقت باشد، باید نام سوره مائده برده می شد. از این جهت می توان استشمام کرد که مقصود امام از این پرسش احراز اسلام فرد و احراز صلاح رفتاری او است. به عبارت روشن تر اگر آن جوان از حکم سرقت آگاهی نمی داشت، چنان که قبلا بحث شد، حد سرقت در باره او تنجز نمی یافت و در این صورت عفو امام معنا نداشت.
قَالَ فَقَالَ الْأَشْعَثُ أَ تُعَطِّلُ حَدّاً مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؛ روحیه جسارت و گستاخی اشعث در بسیاری از روایات مشهود است و همان گونه که در در برخی از روایات آمده و رفتار و رویه او اثبات می کند در نفاق و خیانت او تردیدی وجود ندارد.
فَقَالَ وَ مَا يُدْرِيكَ مَا هَذَا؛ اشاره به آن که اشعث از احکام الهی آگاهی ندارد و از این جهت اعتراض او به اما بی مورد است. در عین حال در لحن امام تندی و تلخی مشهود نیست.
إِذَا قَامَتِ الْبَيِّنَةُ فَلَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَعْفُوَ؛ با وجود تحقق بینه حدود الهی باید اجرا شود و در این صورت حتی امام نمی تواند حد الهی را متوقف کند. اطلاق این تعبیر حق الناس و حق الله را دربر می گیرد؛ یعنی اگر در حدود الهی هم بینه جرم فرد را اثبات کند، دیگر امام معصوم هم حق عفو ندارد؛ زیرا بابی برای رحمت به او گشوده نیست.
وَ إِذَا أَقَرَّ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ فَذَاكَ إِلَى الْإِمَامِ إِنْ شَاءَ عَفَا وَ إِنْ شَاءَ قَطَعَ؛ از آن جا که اقرار خود پذیرش خطای خویش و آمادگی برای تحمل عقوبت گناه است، با تخفیف مواجه است. از این جهت حاکم میان بخشش و اجرای حد مخیر است.
34166- 4- «4» الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ أَمَّا الرَّجُلُ الَّذِي اعْتَرَفَ بِاللِّوَاطِ فَإِنَّهُ لَمْ يَقُمْ «5» عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ وَ إِنَّمَا تَطَوَّعَ بِالْإِقْرَارِ مِنْ نَفْسِهِ وَ إِذَا كَانَ لِلْإِمَامِ الَّذِي مِنَ اللَّهِ أَنْ يُعَاقِبَ عَنِ اللَّهِ كَانَ لَهُ أَنْ يَمُنَّ عَنِ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ «6».
متن کامل: روایت طولانی و ناظر به پاسخ های امام هادی (ع) به یحیی بن اکثم است.
تخریج: این حدیث تنها در تحف العقول بازتاب یافته است.
سند: به خاطر فقدان سند ضعیف است. ابن شعبه در آغاز کتاب خود اعلام کرده است که به خاطر اعتبار و شهرت روایات نیازی به ذکر سند نمی بیند. بر اساس نظریه تصحیح این ناچیز می توان از صحت روایت دفاع کرد.
متن:
وَ أَمَّا الرَّجُلُ الَّذِي اعْتَرَفَ بِاللِّوَاطِ فَإِنَّهُ لَمْ يَقُمْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ وَ إِنَّمَا تَطَوَّعَ بِالْإِقْرَارِ مِنْ نَفْسِهِ؛ از روی میل اقرار کرده و از این جهت حکم او با تخفیف همراه است. گر چه پرسش ناظر به لواط و مرد است، اما حکم شمول دارد و شامل هر گناه و زن و مرد است.
وَ إِذَا كَانَ لِلْإِمَامِ الَّذِي مِنَ اللَّهِ أَنْ يُعَاقِبَ عَنِ اللَّهِ كَانَ لَهُ أَنْ يَمُنَّ عَنِ اللَّهِ؛ امام نماینده خداوند در اجرای احکام الهی است و می تواند عقوبت یا عفو کند. از این روایت که در آن تعبیر «لِلْإِمَامِ الَّذِي مِنَ اللَّهِ» آمده می توان دریافت که مراد از امام در این روایت، امام معصوم است و نیز می توان دریافت که وجود امام معصوم تا چه اندازه می تواند برای امت همراه با خیر و برکت باشد.
أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛ آیه شریفه در سوره صاد ناظر به سلیمان نبی (ع) است. اهل بیت (ع) بارها از این آیه استفاده کرده و خود را به مثابه سلیمان نبی (ع) دانستند که اختیار انجام کارهایی یا عدم انجام آنها به اختیار آنان گذاشته شده است؛ نظیر روایت ذیل:
« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيه عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ بَكْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّه ع فَسَأَلَه رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّه عَزَّ وجَلَّ فَأَخْبَرَه بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْه دَاخِلٌ فَسَأَلَه عَنْ تِلْكَ الآيَةِ فَأَخْبَرَه بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِه الأَوَّلَ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّه حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِي يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا يُخْطِئُ فِي الْوَاوِ وشِبْهِه وجِئْتُ إِلَى هَذَا يُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ كُلَّه فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْه آخَرُ فَسَأَلَه عَنْ تِلْكَ الآيَةِ فَأَخْبَرَه بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِي وأَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْه تَقِيَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ أَشْيَمَ إِنَّ اللَّه عَزَّ وجَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ * ( هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ ) ..» (الکافی، ج 1، ص 266)