eitaa logo
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
22 فایل
•• بِسمِ ࢪبِّ الصُّمود •• همھ با یڪدیـــگࢪ، گوش بھ فࢪمان ࢪهبࢪ، بابصیـــࢪٺ دࢪوݪایٺ، تاشهـــادٺ، ظهوࢪمهدئ بن زهرا✨ ࢪاخواهیم دید. #ان‌شاءَاللّٰه🤲 شࢪوط: @shorote_samedoon مدیࢪیٺ: @Montazereh_delaram
مشاهده در ایتا
دانلود
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز پشت سر هم زنگ می زد. توان جواب دادن نداشتم؛ اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمیکرد
برگشتم بیمارستان. باهام سرسنگین بود. غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار، حرف دیگه ای نمی زد. هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید، اولین چیزی که می پرسید این بود: - با هم دعواتون شده؟! با هم قهر کردید؟!! تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم؛ چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست. - واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه! - از شخصی مثل شما هم بعیده .. در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه!! - من چیزی رو که نمیبینم قبول نمیکنم. - پس چطور انتظار دارید، من احساس شما رو قبول کنم؟؟ منم احساس شما رو نمی بینم! آسانسور ایستاد. این رو گفتم و رفتم بیرون. تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود.! چنان بهم ریخته و عصبانی، که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه! سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد. تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد!! گوشیم زنگ زد؛ دکتر دایسون بود: - دکتر حسینی، همین الان میخوام باهاتون صحبت کنم؛ بیاید توی حیاط بیمارستان .. رفتم توی حیاط. خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد. بعد از سه روز، بدون هیچ مقدمه ای .. - چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟! من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟؟! حتی اون شب، ساعت‌ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد، که فقط بهتون غذا بدم.! حالا چطور میتونید چشم تون رو روی احساس من .. و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟؟! پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال‌ها رو ازم پرسید. ساکت که شد، چند لحظه صبر کردم .. - احساس قابل دیدن نیست! درک کردنی و حس کردنیه .. حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید، احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه .. غیر از اینه؟؟! شما که فقط به منطق اعتقاد دارید، چطور دم از احساس می زنید؟!! - اینها بهانه است دکتر حسینی .. بهانه ای که باهاش، فقط از خرافات تون دفاع می کنید.! کمی صدام رو بلند کردم: - نه دکتر دایسون! اگر خرافات بود، عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمیکرد! ؛ نزدیک به ۲۰۰۰ سال از میلاد مسیح میگذره، شما می تونید کسی رو زنده کنید؟! یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟؟! تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟؟؟! اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن، زنده نمی کنید؟! اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون .. زنده شون کنید. سکوت مطلقی بین ما حاکم شد. نگاهش جور خاصی بود... حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره... آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم ... - شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ... من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید ... از من انتظار دارید ... احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم ... اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ... شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ ... با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد ... - زنده شدن مرده ها توسط مسیح ... یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا ... بیشتر نیست ... همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود ... چند لحظه مکث کرد ... - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه ... ادامه دارد ... (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
‍ _هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شڊۍ!🙂 یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ "اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️ هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅم میگیࢪھ هم‌ڊݪِ آقا ڪھ‌یڪۍ ڊاࢪھ بࢪا ظهۅࢪش ڊعا میڪݩھ:) (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه‍ هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... (@nasle_jadideh_Englab|) (💔🏴✨🏴💔)
••• ❣شبٺـون‌مـهـدوۍ‌✨ •••
❣✨بِسم‌ِ ࢪَبِّ اݪحـَـسـَـنْ✨❣
AUD-20220114-WA0017.mp3
15.53M
هࢪڪه‌دلاࢪام‌دید.. ازدلش‌آࢪام‌ࢪفت.. باز‌نیابدخلاص‌.. هࢪڪه‌دࢪاین‌دام‌ࢪفت.. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
Hamed Zamani | Velvele (UpMusic).mp3
11.78M
مڪتب‌و‌دفتࢪومنصب‌ولشڪࢪ.. دࢪبࢪدلبࢪ.. بایدࢪهاڪࢪد... ✨🌸✨ بایدازاین‌تن‌دل‌ببࢪیدو... جامه‌دࢪید.. وشوࢪے‌به‌پاڪࢪد... (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
❣⭐️ ⭐️❣ جوری بقیه رو‌ ببخشید که با‌ خودشون‌ بگن‌ اگه این‌ بنده‌یِ خداست، پس‌ خودِ‌ خدا‌ چه جوریه؟😌💙 (@nasle_jadideh_Englab) (🌸⚡️☄✨✨)
شایعاتی که امروزه به دروغ در فضای مجازی برای مسموم کردن فضای جامعه انتشار یافت (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
اين اوباش جز دروغ و وارونه نمایی هيچ نيستند! 🕌 تصویر راهپیمایی روحانيون ى طلبه هاي حوزه هاي قم در محکومیت جنایت تروریستی حرم را به اسم تظاهرات مردم شیراز منتشر میکنند!! و می گویند در شيراز مردم نیامدند، فقط آخوند آمده!! (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
🔘 متن شایعه: سندی منتشر شده که نشان می‌دهد سیدحسن نصرالله دستور داده ۹۵۰۰ نیرو برای کنترل خیابان و حفظ امنیتی مقامات جمهوری اسلامی، به ایران اعزام شوند! پاسخ شایعه: 1⃣ در اسناد رسمی حزب الله چیزی بنام یگان 133 و 910 نداریم. این اسامی متعلق به منابع عبری. اثر انگشت جعل سند دقیقا همین جاست. 2⃣ گاف بزرگ بعدی این که شورای جهادی حزب الله زیر نظر سید به عنوان دبیرکل حزب الله است و دبیرکل مقام ارشد شورای جهادی است و لذا خواهش نمی‌کند بلکه دستور می‌دهد. 3⃣ اگر سید برای چنین اقدامی اختیار تام دارد و اگر بخواهد درخواست کند کافیست شورای رهبری حزب (شورای 7 نفره) یا شورای مرکزی حزب الله را در جریان بگذارد. 4⃣ بررسی ها نشان می‌دهد این نامه جعلی نخستین بار توسط یک خبرنگار زن صهیونیستی به نام «امیلی شرادر» که ستون نویس روزنامه جروزالم پست است تولید و پس از آن توسط بسیاری از شبکه های تلویزیونی معاند جمهوری اسلامی ایران از جمله صدای آمریکا نیز بازنشر شده است. 5⃣ یک کارشناس ارشد امنیتی درباره مطالب مندرج در این نامه به نکات قابل توجهی دست یافته است. نخست آنکه علاوه بر جعل آشکار قالب سربرگ و مهرهای مورد استفاده در این نامه، قالب و لحن نگارش نامه از چارچوب نامه های رسمی و اداری به دور است. مانند استفاده کلمه عربی (ارجو) به معنی لطفاً که در نامه‌های رسمی اگر دستوری باشد به کار نمی‌رود. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
بیخیال‌ِهَمہ‌دِلـهُره‌هـٰا چِهرِه‌حِیدَرۍاَت‌مـٰایِہ‌ مـٰاست..!'❤️ (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
ما عشق شـهادتیم و این باور ماست سربند حسـین‌ابن‌علی بر سر ماست یک جمله‌ی ما امید دشمن را برد سیدعلی‌خامنه‌ای رهبر ماست✌🏻🇮🇷 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨) ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چه زود بود بهر رفتن تو به سمت اخرت پرستوی پریده ام بای ذنب قتلت؟💔 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها آماده باشید یه حرکت خودجوش مردمی بزنیم، دیگر خسته شدیم که ببینیم هر روز یه خانواده عزیز عزادار بشود هشتگ زیر را ترند کنیم 👇🏻
🔴توهین علی کریمی به ارتـش بی غیرت تویی خائن .. تفرقه انداز بیشرف (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
🔴واکنش علی کریمی خائن بیشرف به حمله اراذل و اوباش به پلیس 🔹متاسفانه خط دهی علی کریمی تمامی ندارد... 🔹از قوه قضائیه و نیروهای عزیز امنیتی، درخواست داریم هر چه زودتر این وطن فروش را به کشور برگردانده و به اشد مجازات برسانند. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز برگشتم بیمارستان. باهام سرسنگین بود. غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار، حرف دیگه ای نمی
با قاطعیت بهش نگاه کردم: - این من نبودم که تحقیرتون کردم؛ شما بودید! شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست.!! عصبانیت توی صورتش موج می زد. میتونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد؛ اما باید حرفم رو تموم می کردم.. - شما الان یه حس جدید دارید؛ حس شخصی رو که با وجود تمام لطف‌ها و توجهش، احدی اون رو نمی بینه! بهش پشت می کنن .. بهش توجه نمی کنن .. رهاش می کنن .. و براش اهمیت قائل نمیشن .. تاریخ پر از آدم هاییه که خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن، اما نخواستن ببینن و باور کنن. شما وجود خدا رو انکار می کنید؛ اما خدا هرگز شما رو رها نکرده! سرتون داد نزده .. با شما تندی نکرده .. من منکر لطف و توجه شما نیستم. شما گفتید من رو دوست دارید. اما وقتی فقط و فقط یک بار بهتون گفتم احساس شما رو نمی بینم، آشفته شدید و سرم داد زدید. خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده! چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟؟! اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد، اما این، تازه آغاز ماجرا بود. اسم من از توی تمام عمل‌های جراحی های دکتر دایسون خط خورد. چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود که به ندرت با هم مواجه می شدیم. تنها اتفاق خوب اون ایام این بود که بعد از ۴ سال با مرخصی من موافقت شد.! می تونستم به ایران برگردم و خانواده‌ام رو ببینم. فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود. بعد از چند سال به ایران برگشتم. سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین ۷ ماهه داشت. حنانه دختر مریم، قد کشیده بود، کلاس دوم ابتدایی .. اما وقار و شخصیتش عین مریم بود. از همه بیشتر، دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود. توی فرودگاه، همه شون اومده بودن. همین که چشمم بهشون افتاد اشک تمام تصویر رو محو کرد. خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم. شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت. با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن. هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت. حنانه که از ۴ سالگی، من رو ندیده بود، باهام غریبی می کرد و خجالت میکشید. محمدحسین که اصلا نمیگذاشت بهش دست بزنم. خونه بوی غربت می داد؛ حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم. اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن. اما من، فقط گاهی اگر وقت و فرصتی بود .. اگر از شدت خستگی روی مبل .. ایستاده یا نشسته خوابم نمیبرد .. از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم .. غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود .. فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم، کمی آروم می شدم چشمم همه جا دنبالش می چرخید! شب همه رفتن و منم از شدت خستگی بی هوش. برای نماز صبح که بلند شدم، پای سجاده داشت قرآن می خوند. رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش. یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم. با اولین حرکت نوازش دستش، بی‌اختیار، اشک از چشمم فرو ریخت! - مامان .. شاید باورت نشه .. اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود .. و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد ... ادامه دارد ... (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرتین : بابام خاک شده دایی آرتین : بابات رفته پیش خدا آرتین : مریم میگه بابات خاک شده ، کی برمیگرده ؟ دایی آرتین : ان شاءالله به زودی برمیگرده 😭 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)