🔰 #مناسبتی | #سالروز_شهادت
🔻شهیدسیداحمدپلارک:
خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمیکردی و تو یاریم نمیکردی به اینجا نمیآمدم و اگر تو ستارالعیوبی را برمیداشتی میدانم که هیچکدام از مردم پیش من نمیآمدند، هیچ بلکه از من فرار میکردند حتی پدر و مادرم.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰#تلنگر| #حسرت_شهادت
🔻قرن هاست زمین انتظار مردانی این چنین را میکشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینهساز ظهور باشند…
آن مردان آمدند و رفتند، فقط من وتو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم…
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفی_شهید | #شهید_سیدمرتضی_آوینی
🔆ولادت : ۲۱شهریور۱۳۲۶(استان تهران، شهر ری)
▪️ دانش آموخته کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه تهران، دانشکده هنرهای زیبا
▪️ شاعر، نقاش، داستان نویس و مقاله نویس
▪️عضو فعال جهاد سازندگی و فعالیت در روستاها در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی
▪️کارگردان و فیلم ساز انقلاب اسلامی
▪️رزمنده دفاع مقدس
▪️از اعضای موسس و سردبیر اول هیئت تحریریه ماهنامه سوره از سال ۱۳۶۸ تا شهادت
▪️مسئول گروه جهاد در صدا و سیمای جمهوری اسلامی
▪️مسئول مؤسسه فرهنگی روایت فتح
🕊شهادت: ۲۰فروردین۱۳۷۲ بر اثر انفجار مین
📌منطقه: شمال غربی استان خوزستان، فکه
📍مزار: تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها)
🔻۲۰فروردین ماه، سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی گرامی باد.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #دلتنگی
🔻فکه را سینه ای است به وسعت میدان های مین...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #شهید_چمران
🔻می گویند تقوا از تخصص لازم تر است...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
📝 #دلنوشته | #صیاد_دلها
🌟بدست آوردن قلب آدم ها سخت است اما دشوار تر از آن، باقی ماندن در قلب آنها است کاری که انگار برای تو سهل ترین بود چرا که بعد از گذشتن سالها از رشادت ها و از خودگذشتگی هایت هنوز هم با شنیدن نامت قلب ها دگرگون میشود.
🔅 شاید قهرمان ها از صفحه ذهن مردم پاک شوند اما آنان هرگز کسانی را که برای ارامش آنها از جان خود گذشتند و آرامش خود را فدای آرامش مردم کرده اند از ذهن و قلب مردم حتی برای ثانیه ای محو نمیشود.
💠 صیاد شده ای بیباک و دلیر برای دشمنان کشور و صیاد قلب مردم با همان لبخند های بی بدیل و از خودگذشتگی هایت.
ای شهید! تو که پرواز را آموخته ای و پر کشیده ای فکری به حال این بال شکسته کن، دستی دراز کن تا به واسطه تو به آسمان برسم .
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سالروز_شهادت
📍بی نماز ها از شفاعت محرومند
🌟یکی از آشنایان، خواب شهید سید احمد پلارک را دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد، شهید پلارک بهش گفت: من نمیتوانم شما را شفاعت کنم... فقط وقتی میتوانم شما را شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان تان را نگه دارید در غیر این صورت هیچ کاری از من بر نمی آید...
📌خاطره ای از شهید سید احمد پلارک
📚منبع: مجموعه خاطرات ۱۳، کتاب پلارک صفحه ۲۶
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻طعم شیرین شهادت...
سیره شهدا را مطالعه میکنیم میبینیم یک مرگ آگاهی داشتند یک حواس جمعی داشتند مثل شهید خزاعی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
1401.01.18_1.mp3
21.97M
🔻#گزارش_صوتی #رمضان
🎤 حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 مناجات ابتدایی
📆 دوشنبه ۱۵ فروردین ماه ۱۴۰۱
🕌 زاهدان حسینیه اصحاب الشهداء
🔹کانال مناجات استاد میرزا محمدی
•@mirzamohamadii_ir
ــــــــــــــــــــــــــحائرالحسینــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
1401.01.18_2.mp3
51.5M
🔻#گزارش_صوتی #رمضان
🎤 حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 قرائت دعای افتتاح
📆 دوشنبه ۱۵ فروردین ماه ۱۴۰۱
🕌 زاهدان حسینیه اصحاب الشهداء
🔹کانال مناجات استاد میرزا محمدی
•@mirzamohamadii_ir
ــــــــــــــــــــــــــحائرالحسینــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
1401.01.18_3.mp3
7.23M
🔻#گزارش_صوتی #رمضان
🎤 حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 روضه
📆 دوشنبه ۱۵ فروردین ماه ۱۴۰۱
🕌 زاهدان حسینیه اصحاب الشهداء
🔹کانال مناجات استاد میرزا محمدی
•@mirzamohamadii_ir
ــــــــــــــــــــــــــحائرالحسینــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
4_5917917007730183682.mp3
2.12M
🔻کلیپ صوتے #پیشنهاد_دانلود
🎤حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 حـــــــق الامـــــــام
🔹کانال مناجات استاد میرزا محمدی
•@mirzamohamadii_ir
ــــــــــــــــــــــــــحائرالحسینــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
.
📺 #کلیپ_تصویری #رمضان
💠یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
🎤 حجت الاسلام #استاد_میرزامحمدی
.
📅 ۱۴۰۰.۰۱.۲۹
•@mirzamohamadii_ir
ـــــــــــــــــــــــــحائرالحسینــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
4_5917917007730183681.mp3
1.45M
🔻کلیپ صوتے #پیشنهاد_دانلود
🎤حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 حـــــــق الامـــــــام
•@mirzamohamadii_ir
ـــــــــــــــــــــحائرالحسینـــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
43.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
.
📺 #کلیپ_تصویری #رمضان
💠بردباریت مرا به کم حیایی کشانده
🎤 حجت الاسلام #استاد_میرزامحمدی
.
📅 ۱۴۰۰.۰۱.۲۹
•@mirzamohamadii_ir
ـــــــــــــــــــــحائرالحسینـــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/1201274925C8a6c86dbd7
🍂 بلوغ شهادت
قسمت اول
✍ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۴ بعد از عملیات بدر و ماموریت پدافندی در پد ۴ جزیره مجنون فرمانده گردان چهارده معصوم (ع) سید اکبر اعتصامی از بچه های گردان حلالیت گرفت. سید بخاطر عملکرد خوب گردانش در عملیات بدر از طرف فرمانده لشگر ۸ نجف اشرف برادر احمد کاظمی تشویقی سفر حج گرفت .
در غیاب ایشون برادر غلامی که از بچه های نجف آباد بود معرفی شد . بعد از رفتن سید اکبر اعتصامی گردان چهارده معصوم (ع) به مرخصی رفت. آن موقع یک قانون جدید آمده بود جهت بسیجیانی که داوطلبانه به جبهه رفته بودن که جزو سنوات خدمت سربازی آنها محسوب شود.
منهم از این فرصت استفاده کردم که بقیه خدمتم که حدود ۴ ماه بود را بصورت وظیفه بگذرانم .
اما ای کاش از این سهمیه استفاده نمی کردم . اصلا این سهمیه ها ارزش خدمت مخلصانه بچه ها را نزد مردم مخدوش می کرد. از طرفی هم بعضی از مسئولین اداری لشکر ۸ چون قانون، تازه بود آشنایی با جزئیات آن نداشتند. شاید این بار در این مدت ماموریتم فقط باید نظاره گر بعضی صحنه های خوشایند یا ناخوشایند و یا زیبا می بودم .
👇👇
🍂 شربت اول و آخر
#طنز_جبهه
•┈••✾💧✾••┈•
🌞 رفیق ما بود و از اولین اعزامش به جبهه و این كه چه تصوری از جنگ و شهادت و خط اول و این جور چیزها داشت، تعریف می كرد. می گفت: وقتی به منطقه آمدم چیز زیادی نمی دانستم. وقتی می گفتند فلانی شهید شد و شربت شهادت نوشید نمیدانستم یعنی چه؟ البته سن و سالی نداشتم، سیزده، چهارده ساله بودم.
می گفت: بین راه جایی ایستادیم، پیرمردی بالای سر بشكه ای داد می زد: شربت، شربت شهادت و با پارچ آبی كه در دست داشت لیوان های رزمندگان را پر می كرد. من آن لحظه با خودم گفتم: «نكند این همان شربت شهادت معروف باشد كه اگر بخورم، هنوز از گرد راه نرسیده و حداقل چند نفر عراقی را نكشته، شهید بشوم! واقعاً از آن شربت نخوردم و حالا هر وقت شربت می خورم از ته دل به خودم می خندم!» 😂😂
•┈••✾💧✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 خداوند رحمت کند فرمانده شهید اسماعیل فرجوانی و فرمانده شهید سعید جهانی را که سنواتم را که در گردان نور و کربلا بودم را درست کردند. بعد از اینکه بچه های گردان ۱۴ معصوم (ع) مرخصیشان به اتمام رسید. گردان جهت عملیات به سنندج رفت . من هم مستقیما از اهواز به سنندج رفتم .
مدتی که سنندج بودم خیلی خوش می گذشت . آخه اونجا برای ما خوزستانی ها هوایش خیلی خنک و دلپذیر بود . اونجا مهدی صالحی اخوی فرمانده دسته مان جعفر صالحی در عملیات بدر را دیدم .
همراه ایشون یک بسیجی کم سن و سال بود که بعد از احوال پرسی به شوخی به مهدی گفتم : مهدی این کیه دیگه؟ مهدی گفت این بچه محله مونه .
محسن حداد خیلی خندان و شوخ و کوچک بود . یک روز توی آسایشگاه نشسته بودم دیدم محسن حداد با قیافه گرفته اومد بطرفم .
بهش گفتم : ها میونه تون بهم خورده؟ گفت: تو از کجا می دونی؟ با خنده بهش گفتم از قیافه ات پیداست .
گفت: آره بابا، با مهدی حرفمون شد و با هم قهر کردیم . گفتم: نگران نباش آشتی تون می دم .
محسن خیلی خوشحال شد . بعد تکیه داد به پتو ها و پیشم نشست . بعد از کمی صحبت محسن با یک حالت خجالت گفت می خوام یه چیزی بهت بگم .
گفت من دیشب تو خواب یه حالتی برام پیش آمد . به محسن گفتم : این چیزایی رو که تو می گی علایم بلوغ است و باید بری غسل کنی...
👇👇
🍂
🔻بلوغ شهادت
قسمت دوم
اونجا غروب ها برای سرگرمی با بچه ها می رفتیم بطرف تدارکات لشکر که مقداری میوه بگیریم. خداوند مردم اصفهان را خیرشان بدهد. اونجا را کرده بودند میدان تره بار. پر از میوه های متفاوت، یک طرف یک کامیون هندوانه یک طرف دیگه یک کامیون خربزه و همینطور انگور و آلو و طالبی.
کمی میوه گرفتیم و داشتیم بر می گشتیم که حسین کبیری را با نانچی کاس دیدیم. حسین داشت با نانچی کاس تمرین می کرد. به حسین گفتم بچه! داری چکار میکنی؟ با خنده گفت دارم تمرین می کنم تا با اون عراقی ها را بزنم. با بچه ها به حسین خندیدیم . حسین داشت ادای بروس لی را در می آورد .
بعد از چند روز که در سنندج بودم جهت تکمیل مدارکم به اهواز و خمینی شهر اصفهان رفتم. توی خمینی شهر بعد از اتمام کارم نزدیکای ظهر بود که داشتم برمی گشتم، یکدفعه توی خیابان برادر کوچکی را با آن سن و سالش دیدم . پدر کوچکی با یک دستش فرمان چرخ را گرفته بود و با دست دیگرش مچ دست پسرش را که فرار نکند . کوچکی با گریه بلند می گفت: بابا بذار برم . من تا اونا را دیدم سریع پشتم را به اونا کردم تا کوچکی مرا نبیند که خجالت بکشد . دلم برای هر دو اونا خیلی سوخت .
وقتی از خمینی شهر برگشتم مدت ۲۰ روز می شد که در پایگاه مدنی دانشگاه شهید چمران اهواز ( که الان کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید چمران است ) بودم، دوستم محمد رضا حقیقی هم آمد پیشم . توی صحبتها محمد رضا گفت می خواهم به لشکر ۸ نجف اشرف بیایم . من ایشون را راهنمایی کردم که چطور بیاید. محمد رضا دو روزه نشد که اومد .
👇👇
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 رویارویی ایران و آمریکا در جنگ
•┈••✾••┈•
🔻 سیاست آمریکا در ابعاد گوناگون نظامی، سیاسـی و اقتصادی در راستای جلوگیری از پیروزی ایران بود. بعد نظامی سیاست بیشتر در سـال پایـانی جنـگ بروز یـافت. تـا قبل از این سال، بعـد نظامی سـیاست آمریکا بیشتر به ارائه کمکهای اطلاعاتی به عراق و فروش تسـلیحات به متحـدان منطقهای عراق محـدود بود، اما بعداز تلاش عراق برای بینالمللی کردن جنگ و دعوت کویت از قدرتهای بزرگ برای حفـاظت از نفتکشهـای کویتی، حضور نظـامی آمریکا در خلیـج فارس افزایش یافت و کمکهای نظامی این کشور به عراق بهصورت آشـکار جلوهگر شـد.
✵✦✵
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻بلوغ شهادت
قسمت سوم
.... محمد رضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) هم آمد پیشم. توی صحبتها محمد رضا گفت می خواهم به لشکر ۸ نجف اشرف بیایم. من ایشون رو راهنمایی کردم که چطور بیاید . محمد رضا دو روزه نشد که اومد .
توی مقر میاندوآب چیزهای جالبی را دیدم. دوتا از بچه هایی را که توی عملیات بدر فکر می کردم شهید شده اند را دیدم . از دیدن آنها خیلی خوشحال شدم . اصلا برایم باورکردنی نبود . یکی از اونا را تک تیر انداز عراق تیر توی صورتش زده بود و دیگری خمپاره نزدیکش خورده بود .
نمی دانم شاید اونا برای این عملیات زنده شده بودند. توی یکی از گروهان ها چشمم به کوچکی افتاد . وقتی او را دیدم خیلی خوشحال شدم . رفتم پیش او و با کنایه به او گفتم بالاخره اومدی؟ او که خبر نداشت من او را توی خمینی شهر دیده ام گفت : آره بابا ...
وقتی فرمانده گردان برادر غلامی و چند تا از بچه های کادر گردان ماجرایم را فهمیدن خیلی نارحت شدند . آقای غلامی گفت: آقای یاراحمدی دیگه نیازی نیست عملیات بیایی. اگر هم که بخوای بیای ما اجازه نمی دهیم .
👇👇👇
🍂 کمی اصرار کردم . آقای غلامی گفت : این سری نمیخواد بیایی . جنگ که با این عملیات تمام نمی شه سری بعد باهامون بیا . بالاخره مرا قانع کردن که این سری با آنها نروم .
توی گردان دوباره مهدی صالحی و محسن حداد را دیدم . یک شب توی محوطه گردان زیر درختان که خنک بود با مهدی صالحی و چند تا از بچه ها پتو انداختیم و نشستیم . در حالیکه صحبت می کردیم و چای می خوردیم محسن حداد هم کنارمان دراز کشیده بود .
محسن گوشش کمی درد داشت و احساس ناراحتی می کرد . ساعت حدود ۱۲شب بود که درد گوشش شدیدتر شد. اشک از چشمانش پایین می آمد. با مهدی صالحی ایشون رو به بهداری لشکر بردیم . اما اونجا نه دکتری بود و نه دارویی. بنده خدا محسن پشت سر ما می آمد و اشک می ریخت. دوباره رفتیم سر جایمان نشستیم. دلمان خیلی برای محسن می سوخت . به مهدی صالحی گفتم پاشو یه کم برگه خشک مو برایم بیار . مهدی کمی برگ مو انگور برایم آورد .
آنرا همانند توتون کوبیدم و گذاشتم توی کاغذ همانند سیگار. پُک می زدیم و با صرفه و اشک دودش را توی گوش محسن می کردیم . کمی آرام شد اما دوباره درد به سراغش آمد . به مهدی گفتم پاشو بریم آشپزخانه لشکر و از اونا کمی آرد و زرد چوبه بگیریم . رفتیم کمی آرد و زرد چوبه گرفتیم. بعد آنرا توی یک کاسه مخلوط کردیم و گذاشتیم روی آتش حرارت دادیم . به اندازه نصف چونه خمیر نان روی گوش محسن گذاشتیم و بستیم . با محسن صحبت می کردیم تا بالاخره خوابش برد. دیگه تا صبح منو مهدی مواظب محسن بودیم . صبح خمیر را از روی گوش محسن برداشتیم . گوش محسن از ادویه به شدت زرد شده بود . با خنده بهش گفتیم خوب شد؟ گفت آره . همگی به گوش محسن که خیلی زرد شده بود می خندیدیم .
👇👇👇
🍂 به عملیات نزدیک شده بودیم . یک روز قبل از رفتن گردان به پیرانشهر موقع نماز مغرب و عشا بود حسین کبیری را دیدم . حسین می دانست که من نمی تونم با اونا به عملیات بیام. وقتی مرا دید اومد پیشم و احوال پرسی کرد و گفت آقای یاراحمدی بعد از شام بیا آسایشگاه باهات کار دارم . به ایشون گفتم همین جا بگو . گفت نه بیا آسایشگاه بهت می گم .
شب بعد از شام به آسایشگاه حسین رفتم . وقتی وارد اتاق شدم دیدم حسین دارد می خوابد. حسین تا مرا دید بلند شد و نشست. من به حسین گفتم بخواب یه وقت دیگه میام پیشت. گفت نه بیا اینجا بشین. کنار تختش نشستم . حسین گفت می خوای چای بیارم. گفتم تازه خوردم . دیدم کوله پشتی اش را از زیر تخت درآورد و آنرا باز کرد .
به حسین گفتم کارم داشتی؟ گفت آره. حسین با لهجه زیبای اصفهانی با یک حالت گرفته به من گفت: آقای یاراحمدی این سری یه جوری شده ام . گفتم چه جوری شده ای؟
حسین گفت: نمی دونم یه جوری شده ام حس می کنم می خوام شهید شم. به حسین گفتم خدا نکند. ان شاء ا... که سالم برمی گردی و میری خونه. گفت آقای یاراحمدی نه دیگه فکر نمی کنم. من به شوخی به ایشون گفتم: حالا باید چکار کنم؟ دیدم در کوله پشتی اش را باز کرد و گفت می ری در خانه مان می گی با آقا مصطفی کار دارم. چون مصطفی برادر بزرگم است و ایشون خیلی مهربونه. بهش می گی: آقا مصطفی منو حسین فرستاده و گفته اگه شهید شدم یکدفعه مخالف دولت نشوید. بعد گفت این وصیت نامه و عکس ها رو هم بهش بده.
👈🏽 راوی: بهرام یاراحمدی
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 استراتژی کویت و عربستان
در جنگ تحمیلی
•┈••🦀••┈•
🔻
طرف دیگر بینالمللی شـدن جنگ، کشورهاي عرب حاشـیه جنوبی خلیج فارس بودند. این کشورها استراتژي واحدي نداشـتند، اما در آنزمان، همگی نگران گسترش انقلاب اسـلامی و فروپاشـی حکومتهای پادشاهی سـنتی خود بودند. این نگرانی با اقدامات و
تبلیغـات عراق و واکنشهـای ایران افزایش یـافت.حملات عراق به کشتیهـا و اعمـال سـیاست مقـابله به مثـل ایران نمونه عالی این زنجیره اقـدامات عراق و ایران و نگرانی و واکنش عربهـا بود. البته، بـا این بیـان نبایـد نقش کشورهـاي عرب حاشـیه جنوبی خلیج فارس را درکمک به عراق و آمریکا نادیده گرفت. آمریکا درطول عملیات نظامی خود در منطقه، از نظرسوخت، اسـتفاده از تأسـیسات هوایی و دریایی، امکانات استقرار هواپیما، نیروهاي زمینی و تفنگداران دریایی به کویت و عربستان وابسته بود.
✵✦✵
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂