eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
874 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
14.9هزار ویدیو
501 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تهیه ۲۰۰ هزار تن سالانه گوشت ارزان قیمت از آفریقا نتیجه سفر آیت‌الله رئیسی به این قاره/ قیمت گوشت کنیایی زیر ۲۰۰ هزار تومان خواهد بود پیمان پاک، قائم‌مقام وزیر جهاد کشاورزی: 🔹قبلا ما می‌بایست به دلیل تحریم با پروازهای اماراتی و قطری گوشت گران قیمت استرالیایی را به امارات منتقل می کردیم و از آنجا به کشورمان می آوردیم. اما از این پس دو برابر میزان قبل گوشت ارگانیک با قیمت کمتر از کنیا وارد خواهد شد. 🔹علاوه بر گوشت، دام زنده به صورت هوایی به سیستان و بلوچستان منتقل خواهد شد و پس از قرنطینه کشتار خواهد شد.
ما از این اقدام صحیح شما حمایت می‌کنیم. از اینکه جامعه را نجات می‌دهید از دست مدهایی که انسانها را خواسته و ناخواسته به بردگی می‌کشاند....‌.و هویت انسانی‌مان را از ما می‌گیرد.و کانون گرم خانواده ها را از هم می‌پاشند.... نیرویی که با اقتدار در برابر اخلالگران نظم و امنیت ایستاده و تیشه بر ریشه‌های ظلم و فساد می‌کوبد تا ارمغان‌آور آرامش و عدالت باشد. امنیت ، اعتماد، سلامت ، پویایی و نشاط ثمره حضور نیروی انتظامی در جامعه است لطفا از این پویش حمایت کنید.. https://www.farsnews.ir/my/c/209239 🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 آیت الله العظمی سید باقر درچه ای : 👌 هر کاری که در دنیا برای امام حسین (علیه السلام) انجام دادم به محض ورود به برزخ برایم تلافی کردند... ناصر کاوه 👌 فایل تصویری را حتما گوش کنید
*بخونید حالشو ببرین* و برای اوناییکه نمیفهمند هم بفرستین شاید چیزی فهمیدن! شاید! 🛑وقتی در دوئل تاریخی فرعون و موسی، *فرعون به ساحرانش گفت:* سِحرتونو به نمایش بزارید! *ساحران فرعون ؛ که متخصصین امر جادوگری بودند، وقتی سحرشون و نشون دادند،* جماعت تماشاچی انگشت به دهان که شدند هیچ، همه منکوب شدند! *حسابی که قدرت نمایی کردند!* *فرعون باد به غَب غَب انداخت !* حالا خداوند به موسی گفت: *موسی عصا تو‌ بنداز !!* موسی چوپان بیابان‌گرد کُجا، ساحران دربار حکومت فرعون کجا?? *موسی عصارو انداخت، به اذن الله، عصا تبدیل به اژدها شد و سحر ساحران رو بلعید!!!* پشمای ساحرا که ریخت هیچ••• *😁، اولین نفرایی که ایمان آوردند کیا بودند؟ خودِ ساحران فرعون !!* چرا؟ چون خودشون این کاره بودند! *کار بلد بودند* *متخصص امر بودند، در واقع* *تکنوکرات بودند،* *فن سالار بودند،* اونا بهتر از عوام میدونستند که چی به چیه؟ *این دیگه سحر و جادو و ادا اصول نیست،* *این معجزه است!* اینجا دکترینه! *یعنی ساحران فرعون غلاف کردن، بقیه دیگه مهم نبود چی فکر میکنن !!* اما در زمان حاضر : وقتی پهپاد گلوبال هاوک سوپر مدرن نامرئی در لبه تکنولوژی جهان، توسط سامانه سوم خرداد نیروی هوا فضای سپاه ساقط شد، *اسپوتنیک روسیه به نقل از ژنرال های روس گفت: ایرانی ها یک سلاح خارق‌العاده دارند !!،* در واقع اون متخصصین امر که تشتک هاشون پرید، هستن که قضیه رو فهمیدن؛ دیگه مهم نیست یارو تو تاکسی چی قُدقُد می‌کنه!☺️ *آنگاه که ولادیمیر پوتین ؛ افسر ارشد KGB و رئیس جمهور اَبَر قدرت بلوک شرق، دست به سینه میشینه جلو رهبر انقلاب ما* ، دیگه مهم نیست افراد واداده و افسادطلب و یا فواخش اغتشاشگر حَرّافی و... چی قِرقِره میکنن😉! و وقتی *ژنرال های چهارستاره سنتکام هنوز هم میگن: "ما هرجا میریم به سَد میخوریم#،"* دیگه اون بَبو گُلابی خِرفت تو دانشگاه واسه ما فَسانه است *✋😉! اون ژنرال ارتش آمریکا می‌دونه چکار کرد !!* فخری زاده رو موساد میدونست کیه! نه ما ، *وقتی پدر موشکی اسرائیل اعتراف می‌کنه: تکنولوژی موشکی ایران حیرت انگیز [و] عجیبه،دیگه مهم نیست دیگرانی که سر در نمیآورند چی میگن اینا متخصصان امر هستند، اینها ساحران فرعون اند؛ وقتی اینا زانو میزنن، یعنی اونی که باید بفهمه فهمیده!* بقیه اگه نفهمیدن چون *نَفَهمَن !!* و یا نمی خواهند که بفهمند ☺️ *وقتی سید حسن در لبنان میگه* حزب الله *100 هزار رزمنده آموزش دیده مسلح داره که با اشاره*! نه دستور! کوه ها رو جابه جا میکنن! مهم نیست *اون باقالی* تو فُلان پِیج اینستا چی میگه! *یارو تو پنتاگون کُلکُ و پَرش ریخته!* اون فهمیده سید حسن چی گفته! *ساحران فرعون، اول از همه ایمان آوردن! چون اونا فهمیدن چی به چیه* بقیه ول معطل اند! *هموطن متوجه شدی چی شد یا نه ???!!»* 😏حالا هی به سیاه نمایی بر علیه مملکت ادامه نده..... خدا هست که خدایی میکنه و ایران اسلامی علیرغم دشمنی ها پیروز این میدان است به اذن الهی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دیدن این کلیپ برای همه به ویژه اون دسته از بچه مذهبی ها و انقلابیونی که حوادث چند سال اخیر باعث شده نا امیدی بر آنها غلبه کنه واجب و ضروریست. چقدر دیدن این فیلم پنج دقیقه ای به انسان آرامش میده. اثراتش از هزاران قرص آرامش بخش و دیدن هزاران ساعت فیلم و کلیپ امیدوار کننده و انگیزشی بیشتر هست😁😁 حتما و با دقت تا اخر ببینید و تا می تونید منتشر کنید تا همه ببینند. اینها وعده الهی هست که از لسان نائب امام زمان (عچ) بیان میشه.👌👌 ارادتمند: ناصرکاوه
✍ سال گذشته سیده شهلا در آذربایجان امنیت جانی خودش و فرزندانش را در مقابل رژیم صهیونیستی علی‌اف با نصب پرچم مقدس امام حسین علیه‌السلام سر در خانه‌اش به خطر انداخت، بی‌معرفتی است ما در اوج امنیت، بی‌تفاوت باشیم. ♨️خصوصا که عده‌ای امسال بنا را بر مقابله با شعائر گذاشته‌اند. ✅ از بالکن و یا از پنجره خانه هایمان پرچم آویزان کنیم.👌 ناصر کاوه
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
✍ سال گذشته سیده شهلا در آذربایجان امنیت جانی خودش و فرزندانش را در مقابل رژیم صهیونیستی علی‌اف با نصب پرچم مقدس امام حسین علیه‌السلام سر در خانه‌اش به خطر انداخت، بی‌معرفتی است ما در اوج امنیت، بی‌تفاوت باشیم. ♨️خصوصا که عده‌ای امسال بنا را بر مقابله با شعائر گذاشته‌اند. ✅ از بالکن و یا از پنجره خانه هایمان پرچم آویزان کنیم.👌 ناصر کاوه
🌷همه چیز دست 👈است!؟ ☀️باهم قرار گذاشته بودیم هرکسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید که شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا سلام الله علیها نگهش داشتم. باگریه گفتم: «مگه قرار نبود هرکسی شهید شد ازون طروف خبر بیاره.» بالاخره حرف زد گفت: «مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس. جمعمون جمعه؛ ولی ظرفیت شما پایینه.هرچی بگم متوجه نمی شید.» گفتم: «اندازه ظرفیت کوچیک من بگو» فکر کرد وگفت: «همین دیگه ، امام حسین علیه السلام وسط میشینه ماهم حلقه میزنیم دورش، برای آقا خاطره میگیم.» بهش گفتم: «چی کارکنم تا آقا من روهم ببره » نگاهم کرد وگفت: «مهدی! همه چیز دست امام حسینِ علیه السلام  همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت آقا، نگاه می کنه هرکسی روکه بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید.» خاطره ای از به روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(۶۵) 🔻بی‌احترامی به آئین‌های عزاداری و توهین به جایگاه محرم در دستور کار شبکه صهیونیستی اینترنشنال 🔹 با نزدیک شدن به ایام عزاداری محرم شبکه اینترنشنال سناریوی خطرناکی را برای ایجاد آشوب مطرح می‌کند و با این طرح اعتقادات مذهبی ایرانیان را نشانه رفته‌ است....
🎧 | انتقال معارف نسلی ✏️ رهبر انقلاب: در این آشفته‌بازار صداهای مختلفِ فضای مجازی و تکثّر رسانه‌ای که وجود دارد، در این صداهای گوناگون، یک صدا در انزوا قرار گرفته و آن، صدای انتقال معارفِ نسلی و خانوادگی است. پدرها، مادرها خیلی چیزها را به بچّه‌هایشان یاد میدادند؛ خیلی از این مردم ما، یعنی شاید بشود گفت اکثر [آنها]، معلومات دینی‌شان، دانسته‌های دینی‌شان، از زبان و رفتار پدر و مادر به اینها منتقل شده بود؛ این صدا امروز ضعیف شده؛ در این غوغای تکثّر رسانه‌ای این صدا ضعیف شده... سابق ما نصیحت میکردیم جوانها را و برحذر میداشتیم از رفیق بد، مصاحب بد؛ حالا مصاحب بد داخل جیبش است، صفحه‌ی مصاحبِ بد جلوی چشمش است، همه چیز در آن هست. این مخاطب را بشناسید. 🔹 رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب کلیپ صوتی «انتقال معارف نسلی» را منتشر میکند. 🎧 بشنوید👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌برخورد جدی با هنجارشکنان در خیابان اندرزگو تهران (آفرین) بهش گفت چرا؟ جواب داد چرا چرا کنی سوار وَن میشی حجابشون رعایت کرد پ‌ن: همانطور که بستن کمربند ایمنی هم باید فرهنگسازی بشه هم کنارش جریمه باشه، حجاب هم همینطور. کار فرهنگی در کنار جبر. طرف باید بفهمه بی حجاب و ولنگاری به ظرر جامعه است اگر نفهمید باید برخورد بشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 برای شادی ملت 🎥 پیام تقدیر رهبر انقلاب و لحظاتی از بازی‌های زیبای تیم ملی جوانان ایران که شب گذشته قهرمان جهان شدند 💻 Farsi.Khamenei.ir
:👇 🚩به روايت همسرش (1) 💥آشنايي با منوچهر: 📣 اولين ديدار ما روز 13 آبان 57 در تظاهرات دانشگاه تهران بود. به همراه دوستانم براي پخش اعلاميه رفته بودم كه درگيري مردم و دانشجويان با ساواك شروع شد. در آن ميان يك لحظه ديدم يك نفر دست مرا گرفت و كشيد و با صداي بلند گفت: "خودت را بكش بالا " از ترس، سوار موتور آن جوان شدم... "او منوچهر بود"... بعدها فهميدم او پسر همسايه ماست. تا آن روز نديده بودمش. بعد از آن چندين بار ديگر هم منوچهر را در تظاهرات ها ديدم. 📣 بعد از چند بار ملاقات كوتاه و ايجاد حس مشترك ميان هر دويمان، اولين جلسه خواستگاري صورت گرفت و منوچهر شرايطش را برايم گفت: او گفت كه؛ اگر قرار باشد اين انقلاب به من نياز داشته باشد و من به شما، من مي روم نياز انقلاب و كشورم را ادا كنم، بعد احساس خودم را. ولي به شما يك تعلق خاطر دارم». 📣 بايد خوب فكر مي كردم ؛ منوچهر تا دوم دبيرستان درس خوانده بود و رفته بود سركار. مكانيك بود و خانواده ي متوسطي داشت. خانواده ام مخالفت مي كردند. اما من انتخابش كرده بودم. منوچهر صبور بود، بي قرار كه مي شد، من هم بي طاقت مي شدم. چند ماه به انتظار گذشت، منوچهر كه حالا پاسدار شده بود براي خودش برنامه هايي داشت. گفت: بايد به كردستان بروم. بالاخره موافقت پدر را گرفتيم . نيمه شعبان سال 58 آغاز زندگي مشترك ما شد... 💥 شروع زندگي : 📣يك ماه تمام را در شمال كشور به ماه عسل گذرانديم. تازه آمده بوديم سر زندگي مان، كه جنگ شروع شد. شش ماه رفت و خبري از آمدنش نشد. دوري از منوچهر برايم سخت بود. به همراه او به جنوب كشور رفتم و تا آخر جنگ آنجا مانديم. در جنوب ما در يك اتاق كوچك زندگي مي كرديم. منوچهر چند ماه يكبار مي آمد و سري به من مي زد و دوباره مي رفت. شايد6 ماه اول بعد ازدواجمان كه منوچهر رفت جبهه، برايم راحتر گذشت. 📣ولي از سال شصت و شش ديگر طاقت نداشتم. هر روز كه مي گذشت به همسرم وابسته تر مي شدم. دلم مي خواست هر روز جمع باشد و بماند پيشمان... سال 60 علي به دنيا آمد. خيلي خوشحال بود.هدي هم سال 65 به دنيا آمد. منوچهر عاشق بچه ها بود. منوچهر در عمليات كربلاي شيميايي شد. تنش تاول مي زد و از چشم هاش آب مي آمد. 💥 اولین غذایے ڪہ بعدازعروسی مان درست ڪردم استانبولے بود... از مادرم تلفنے پرسیدم .شد سوپ..🍲 آبش زیاد شدہ بود ... 😐 منوچهر میخورد و بہ بہ و چہ چہ میڪرد 😋 روز دوم گوشت قلقلے درست ڪردم .. شدہ بود عین قلوہ سنگ🙆🏻 تا من سفرہ را آمادہ ڪنم منوچهر چیدہ بودشان روے میز و با آنها تیلہ بازے میڪرد قاہ قاہ میخندید 😂 و میگفت : چشمم ڪور دندم نرم تا خانم آشپزے یاد بگیرن هر چہ درست ڪنن میخوریم حتے قلوہ سنگ 😌😆 💥عاشقانه های شهدا:👇 📣یـہ روز داشتیم با ماشیـݧ🚗 تـو خیابوݧ میرفتیـم... سر یـہ چراغ قرمز...🚦پیرمـرد گل فروشـے با یـہ کالسکه ایستاده بود...💗منوچـہر داشت از برنامـہ هاو کارایـے کـہ داشتیم می گفت... ولـے مـݧ حواسـم بـہ پیرمرده بود... منوچـہر وقتی دید حواسم به حرفاش نیست...🙃نگاهـمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه میکنم...💐🌷توے افکار🤔 خـودم بودم کـہ احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شه...!!!😶نـگاه کردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دسته دسته میریزه رو پاهام...💐 همـہ گلاے پیرمردو یه جا خریده بود...!!😍 بغل ماشین ما، یـہ خانوم و آقا تو ماشیݧ بودن… خانومـہ خیلـے بد حجاب بود. بـہ شوهرش گفت: "خاااااک بر سرت…!!!😅 ایـݧ حزب اللهیا رو ببیݧ همه چیزشوݧ درستـہ"😎😉یـہ شاخـہ🌹 برداشت وپرسیـد: ✌"اجازه هسـت؟" گفتـم: آره😊 داد به اون آقاهـہ و گفت: "اینو بدید به اون خواهرموݧ..!" اولیـݧ کاری کہ اون خانومہ👩🏼 کرد, ایـݧ بود که رژ لبشو پـاک کرد و روسریشو کشـید جلو!!!😇 بـہ اندازه دو،سـہ چراغ همـہ داشتـݧ ما رو نگاه میکردن!!!🙄💚 ...
💢عاشقانه های شهدا:👇 💥یـہ روز داشتیم با ماشیـݧ🚗 تـو خیابوݧ میرفتیـم... سر یـہ چراغ قرمز...🚦پیرمـرد گل فروشـے با یـہ کالسکه ایستاده بود...💗منوچـہر داشت از برنامـہ هاو کارایـے کـہ داشتیم میگفت... ولـے مـݧ حواسـم بـہ پیرمرده بود... منوچـہر وقتی دید👈 حواسم به حرفاش نیست...🙃نگاهـمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه میکنم...💐🌷توے افکار🤔 خـودم بودم کـہ احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شه...!!!😶نـگاه کردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دسته دسته میریزه رو پاهام...💐 همـہ گلاے پیرمردو یه جا خریده بود...!!😍بغل ماشین ما، یـہ خانوم و آقا تو ماشیݧ بودن… خانومـہ خیلـے بد حجاب بود…😒بـہ شوهرش گفت: "خاااااک بر سرت…!!!😅 ایـݧ حزب اللهیا رو ببیݧ همه چیزشوݧ درستـہ"😎😉یـہ شاخـہ🌹 برداشت وپرسیـد: ✌"اجازه هسـت؟" گفتـم:آره😊 داد به اون آقاهـہ و گفت: "اینو بدید به اون خواهرموݧ..!" اولیـݧ کاری کہ اون خانومہ👩🏼 کرد ایـݧ بود که رژ لبشو پـاک کرد و روسریشو کشـید جلو!!!😇 بـہ اندازه دو،سـہ چراغ همـہ داشتـݧ ما رو نگاه میکردن!!!🙄💚 ...
:👇 🚩به روايت همسرش (2) 💥بعد از جنگ: 📣منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان بلال كرج شد. گاهي براي پاكسازي و مرزداري مي رفت منطقه. هر بار كه مي آمد، لاغرتر و ضعيف تر شده بود. نمي توانست غذا بخورد. مي گفت 👈«دل و روده م را مي سوزاند. همه ي غذاها به نظرش تند بود. هنوز نمي دانستيم شيميايي چيست و چه عوارضي دارد. دكترها هم تشخيص نمي دادند. هر دفعه مي برديمش بيمارستان، يك سرم مي زدند، دو روز استراحت مي داند و مي آمديم خانه. 📣سال 69 مصدوميتش شديدتر شد. عملي روي منوچهر انجام دادند تا تركش هاي سمي را از بدنش خارج كنند از همان موقع شيمي درماني هم شروع شد. روزها به سختي مي گذشت و منوچهر حالش رورز به روز بدتر مي شد به طوري كه تا شش ماه نتوانست حركت كند بعد از آن هم با عصا راه مي رفت. مدتي بيناييش را از دست داد و بعد از استفاده از آمپول هاي زياد تا حدودي بهبود يافت. بدنش پر از تاول بود طوري كه نمي توانست بخوابد. ريه سمت چپش را هم از دست داد و نيمي از روده اش را هم برداشتند. سردردهاي شديد گرفت. از درد خود دماغ مي شد و از گوشش خون مي زد... 📣منوچهر كار خودش را مي كرد. اما گاهي كاسه صبرش لب ريز مي شد. حتي استعفا داد، كه قبول نكردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد كه خون بالا مي آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بيمارستان بستري شد. تا سال هفتاد و نه نفس عميق كه مي كشيد، مي گفت 👈 «بوي گوشت سوخته را از دلم حس مي كنم». منوچهر با خدا معامله كرد و حاضر نشد مفت ببازد... منوچهر بسيار صبور و مهربان بود. با تمام دردي كه داشت هيچوقت اعتراض نمي كرد. "سوره ياسين و الرحمن" و "زيارت عاشورا" را خيلي دوست داشت... 💥 روزهای آخر منوچهر 📣سال 79 سال سخت و بدي بود چرا كه منوچهر ديگر نمي توانست درد را تحمل كند و مي گفت: "از خدا خواستم سخت شهيد شوم ولي ديگر روحم نمي تواند اين دنيا را تحمل كند"... شب آخر در بيمارستان پزشكان گفتند كه ديگر اميدي به زنده ماندن منوچهر نيست. تا صبح كنار منوچهر نشستم و هر دو گريه مي كرديم... صبح حالش بد شد و خونريزي زيادي داشت. دست كشيد روي خون و به صورتش زد گفتم: منوچهر!... چرا اين كار را مي كني؟ گفت: "خون شهيد است" 📣 از من خواست تا برايش ليوان آبي بياورم وقتي آوردم روي سرش ريخت و گفت: من غسل شهادت دادم و شروع كرد به نماز خواندن حال عجيبي داشت. بعد از نماز دست هايم را گرفت و گفت: اين دستها زحمت زيادي براي من كشيده اند چند بار تكرار كرد. من هم گريه مي كردم و نمي توانستم جوابش را بدهم. منوچهر هميشه مي گفت: نمي خواهم روي تخت بيمارستان شهيد شوم. وقتي پرستار ملافه هاي تختش را عوض مي كرد من و علي او را از تخت بلند كرديم منوچهر دست من را گرفت و يك نگاه به علي و من كرد و چشمانش را بست. 📣خدا صداي منوچهر را شنيد و او را در 2 آذر ماه سال 79 از ما گرفت. او در آغوش من و پسرم شهيد شد. منوچهر از جانش براي من و بچه ها گذشت. بچه ها هم قدردان زحمات پدر بودند. علي هميشه مي گفت: اگر ما در اين دنيا خطا زياد داشته باشيم حداقل از اين بابت خيالمان راحت است كه شرمنده پدر نبوديم. همه ما اين زندگي را مديون افرادي همچون شهيد منوچهر هستيم. هنوز هم ما احساس مي كنيم منوچهر در كنار ماست و ما را مي بيند. من و بچه ها حضور او را در همه جا احساس مي كنيم. ...