💐 کشکول (99/50):👇
⭕️ رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با مجموعههای تولیدی بهمناسبت هفته کارگر:
✔️ متأسفانه عدهای در کشور به طور دائم میگویند نمی شود و نمیتوانیم در حالیکه میتوانیم و دلیل آن هم این است که ما وقتی میتوانیم یک ماهوارهبر را با سرعت ۷۵۰۰ متر بر ثانیه به فضا پرتاب کنیم و ماهواره را در مدار قرار دهیم و یا در صنایع دفاعی آن پیشرفت های بزرگ را داشتهایم؛ پس در تولید هم میتوانیم به جهش دست یابیم.
✔️ آن ذهن و فکری که میتواند ماهواره را تولید کند و برای ارسال ماهواره بعدی در مدار ۳۶ هزار کیلومتری هدفگذاری کند، قطعاً چنین روحیه، ابتکار و خلاقیت برای #تولید_خودرو با مصرف ۵ لیتر بنزین در یکصد کیلومتر و در دیگر بخشهای تولید نیز دارد... ۹۹/۲/۱۷
📣 رونمایی از آخرین دستآورد دولت تهدید امید😨 ارابه مرگ 90 میلیون تومان😎 بی کیفیت ترین خودروی جهان😥شده😥 گرانترین خودروی جهان🎩حاشیههای قیمتی پراید ۹۰ میلیونی: هنوز چند ماهی از خبر مدیرعامل سایپا مبنی برخروج پراید ازخط تولید نمیگذرد که در یکی دو روز گذشته این گاوشیرده سایپا قیمت ۹۰ میلیون تومانی را در بازار تجربه کرد؛ قیمتی که حتی تعجب کارشناسان و فعالان بازار را برانگیخته است...
😈سنگ دل ترین همدستان صدام(3)
🌷سرگذشت سه رزمنده اي كه حاضر به توهين به امام نشدند🌷
✨...بعد از بازجويي از سه اسير ايراني كه منجر به شكنجه شد،لشگر 24 توانست اطلاعات نظامي اي پيرامون حضور و مقاصد آينده نيروهاي ايراني در منطقه شمالي به دست آورد.هشام صباح الفخري پس ازپايان بازجويي گفت: آن سه ايراني را پيش من بياوريد. سريع آنان را نزد هشام بردند. او گفت: به (امام) خميني فحش بدهيد!.... آن سه اسير ايراني بدون هيچ حركتي درجاي خود ايستادند. هشام ازجاي خود برخاسته و چند سيلي سنگين به صورتشان زد و گفت: چرا؟ چرا؟ چرا؟
✨به طرف هلي كوپترش رفت و از محافظانش خواست كه آن سه نفر را هم بياورند. آن سه سرباز ايراني به همراه هشام سوار هلي كوپتر شدند. همراه آنان، سربازان محافظ هم كه سلاح هايشان را به طرف آن سه ايراني نشانه رفته بودند، سوار شدند. هلي كوپتر به پرواز درآمد. هشام در آسمان به سه ايراني گفت: شما را پيش خميني مي فرستم. به او بگوييد: هشام به تو سلام ميرساند! ها...ها...ها...
...✨ وقتي هلي كوپتر به نزديك مرز رسيد، بسيار بالا رفته بود. از بالاي هلي كوپتر در حالي كه سربازان و اهالي «قلعه ديزه» از پايين شاهد بودند، آن سه سرباز ايراني به پايين انداخته شدند و پس از غلت خوردن بر قله هاي بلند كه چون توپي غلتان از نقطه اي به نقطه ديگر مي افتادند، سرهايشان از بدن شان جدا شد. هشام اين مناظر را مي ديد و لذت مي برد و مي گفت،به هيچ يك از ايراني ها رحم نكنيد! يكي از افسران گفت، قربان! به نظر مي رسد يكي از آنان زنده باشد. به هيچ وجه، من مطمئن هستم. زيرا در هر درگيري تعدادي از اسيران ايراني را از همين ارتفاع به پايين انداخته ام، طوري كه يك بار يكي از آنان قبل از سقوط مرد. چند وقت پيش هم تعدادي از سربازان عراقي كه از درگيري با ايراني ها در شرق بصره فرار كرده بودند، از همين ارتفاع پايين انداختم...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_ کاوه
منبع: کتاب خاطرات اسرای عراقی