✍ روحِ لطیفِ یک فرمانده لشگر...
💥اسماعیل نشسته بود و بچه هامون (ابراهیم و زهرا) داشتند جلویش بازی می کردند. یهو ابراهیم ، زهرا را اذیت کرد و به گریه اش انداخت. اسماعیل هم ناراحت شد و یک سیلی آرام به ابراهیم زد، اما کمی بعد فهمید که کارش درست و تربیتی نبوده و از او دلجویی کرد ....
با این حال شب که شد خوابش نمی برد. خودم را به خواب زدم و دیدم اسماعیل بعد از خواندنِ نماز شب، نشست بالایِ سرِ ابراهیم و شروع کرد به گریه کردن....
💥 ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ ... حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ میگه:👇
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭو ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸوﻥ تکون ﺑﺨﻮﺭه . ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭن ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭو ﻧﮑشه ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ... ﺑﺬﺍﺭ یه ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭن ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭو ﺑﭽشه..."
عشق خوب است 💗اگر یار خدایی باشد.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#عاشقانه_شهدا, #ناصر_کاوه
#شهید_اسماعیل_دقایقی🌷
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 برای نخستین بار
🌟 صوت منتشرنشده از سردار #شهید_اسماعیل_دقایقی فرمانده لشکر ۹بدر؛ «کفش مخصوص و سنگینی تکلیف»
🔻 مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برای اولین بار صوتی را از شهید اسماعیل دقایقی که در جریان عملیات کربلای ۲ در تاریخ سیزدهم شهریور سال ۱۳۶۵ مصاحبه کرده، منتشر کرده است. در این صوت برخی از نکات مورد توجه بوده است.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🍂🌱🍃🍂🌱🍃🍂
#شهید_اسماعیل_دقایقی
پس از این که مأموریت اجرای عملیات کربلای ۵ به فرماندهی لشکر ۹ بدر ابلاغ شد، برادر اسماعیل به پادگان آمد تا گردانها را آماده کند. صبح یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۶۵ به من گفت یک دستگاه موتورسیکلت آماده کنید تا به خط برویم.
بلافاصله آماده شدیم و با موتورسیکلت به طرف خط حرکت کردیم، تا او خط را شناسایی کند. در مسیر راه تا خطِ مقدم، متوجه شدیم که هواپیمای دشمن در نزدیکی ما در حال پرواز است.
به ناچار موتور را متوقف کرده، پیاده شدیم و به طرف کانالی که در نزدیکی ما بود به راه افتادیم. آقای دقایقی چند قدم جلوتر از من حرکت میکرد، که ناگهان بمبهای خوشهای دشمن به زمین اصابت کرد و ما هر دو زخمی شدیم. اسماعیل از ناحیه پا جراحت برداشت، ولی به هر زحمتی بود وارد کانال شدیم.
چند متر جلوتر از کانال، سنگری را مشاهده کردیم و به سمت آن حرکت کردیم که ناگهان صدای سوت راکتی، ما را به خود متوجه کرد و به سرعت به حالتِ خیز درآمدیم. با انفجار راکت، کانال به شدت تکان خورد و هر کدام از ما به سویی پرتاب شدیم، من احساس کردم سقفی بر سر ما فرو ریخت.
اسماعیل را صدا کردم ولی جوابی نشنیدم، گرد و خاک که کمتر شد، دقت کردم، دیدم اسماعیل آرام گرفته است.
یادش گرامی ، با ذکر صلوات.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🌱🍃🍂🌱🍃🍂
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه شب زیارتی اباعبدالله
اخرین روضه عادل رضایی از شهدای حادثه کرمان رو گوش بدید😭
شب های جمعه
زندگی مان وقفِ حســـین است ،
ما بی حســـین ،
شوقِ شهـادت نداشتـیم ...
صلی الله علیک یااباعبدالله الحسین(ع)
شب زیارتی ارباب❤️
🌷 #شهید_اسماعیل_دقایقی 🌷
˼