فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری|#راهیان_نور
🔻ما میخوایم انجام تکلیف الهی رو، هیچ چیز دیگه نمیخوایم...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #سیره_شهدا | #شهید_مجید_زینالدین
🔻مجید استعداد خاصی در فراگیری زبان داشت. وقتی سقز مدرسه می رفت همانجا زبان کردی را از دانش آموزان یاد گرفته بود و یک نوار کردی آورده بود و برای ما ترجمه می کرد.
📌همین زبان کردی هم در شناسایی ها چقدر به درد مان خورد:در یکی از شناسایی ها با این که لباس کردی تنمان بود، کردها به ما مشکوک شدند. طرف ما که آمدند؛ مجید ماند با آنها صحبت کند. ما هم به راه خود ادامه دادیم. از دور می دیدیم که هر چه سؤال می پرسیدند با تسلط به زبان کردی و با اعتماد به نفس پاسخ شان را می داد. گویی یکی از خودشان است. بالاخره دست از سر ما برداشتند.
💠با وجود خستگی روزانه، ضبط صوت می گذاشت کنار و مکالمه انگلیسی را یاد می گرفت.توصیه اش یادگیری زبان عربی بود
📍امیدوارم دوستان و رفقا؛ هم در درجه اول به عنوان یک فریضه مذهبی و در درجه دوم به عنوان یک وظیفه ملی و برای ابقای فرهنگ اسلامی فارسی، کوشش کنند که زبان عربی را به خوبی یاد بگیرند که بتوانند از متون عربی استفاده کنند. قرآن بخوانند؛ نهج البلاغه بخوانند؛ دعای ابوحمزه بخوانند و لذت ببرند. نماز بخوانند در نماز لذت ببرند و حضور قلب پیدا کنند. قنوت های خودشان را بفهمند چه می گویند.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 دیدگاههای بین المللی
از جنگ ۸ ساله
لایه های پنهان جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔅 بلژیک و ساخت پایگاههای نظامی برای عراق
َ
صدام در ژوئن ۱۹۸۲ قراردادی به ارزش ۸۳۰ میلیون دلار با یک شرکت بلژیکی به نام سیکسکو امضا کرد. هدف از این طرح پر هزینه که به نام رمزی پروژه ۵۰۵ خوانده میشد، آن بود که برای جنگندههای پیشرفته عراقی ۸۰۰ پناهگاه در عمق ۵۰ متری زمین احداث گردد.
سیکسکو که از اعتبارات صادراتی دولت بلژیک استفاده مینمود. طی ۴ سال ۱۷ پایگاه هوایی و چند مقر نظامی در عراق ایجاد نمود. میراژهای عراق در جریان جنگ با ایران از همین پناهگاهها خارج میشدند و به پرواز در میآمدند. از دیگر شرکای صدام سایبترا کنسرسیوم بلژیکی بود که با جدیت تمام روی پروژههای عکاشات و القائم کار میکرد و یکی از بزرگترین کارخانههای آزمایشی و تولید فسفات جهان را در این دو منطقه بنا نمود.(10)
___
[10]. سوداگری مرگ تیمرمن.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 گردباد بی موقع
#طنز_جبهه
─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─
🔅 رحیم بنی داودی
در یکی از شبی برای تجدید وضو به دستشویی هایی که بین گروهان ما و گروهان دیگر قرار داشت رفته بودم . دوسه نفری در صف بودیم از جمله شهید محمدآشنا از بچه های مخابرات. وقتی که نوبت به من رسید و مستقر شدم به یکباره هوا دگرگون شد و گرد و خاک و باد شدیدی به پا شد و از شدت خاک و گردباد چند قدمی خود را هم نمی توانستیم ببینیم. به ناگاه چادر دستشویی از جا کنده شد و من با ترس از دیده نشدن هر طوری بود به سرعت باد، خودم را به پشت تانکر بزرگ آبی که بقیه هم پناه گرفته بودند رساندم. صدای بقیه به گوشم می آمد که می گفتند بیچار کسی که توی دست شویی بوده. و باز جریان دیگری که برای من بخت برگشته در پادگان رقم خورد و این هم به بقیه اضافه شد و به نام من تمام شد.😁
─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یا حسین ای تمام باورم
🔻 با نوای
حاج محمود کریمی
#کلیپ
#توسل
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔰 #خاطرات_شهدا | #خوابِ_زیبا
🌟خوابِ امامحسین علیهالسلام رو دیده بود.به حضرت عرضکرده بود: کاش من هم درکربلا بودم و شما رو یاری میکردم. امام فرموده بودند: ناراحت نباش! سیدی از نسل ما علیه کفر قیام میکنه؛ تو در اون جنگ شرکت میکنی و شهید میشی... چهارده سال گذشت. جنگ ایران و ارتشبعثِعراق شروع شد. باز هم خواب امامحسین علیهالسلام رو دید. حضرت بهش فرموده بود: پسرم! وقتش رسیده که به آرزوت برسی. محمدعلی عزمش رو برای رفتن به جبهه جزم کرد، و مدت زیادی از خوابش نگذشته بود که شهید شد.
🌹خاطرهای از زندگی شهید محمد علی نامور
📚منبع: کتاب لحظههای بیعبور ، صفحه ۸۵
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #پایان_فراق
🔻فراقی که پس از ۳۳ سال به پایان رسید
▫️هویت شهید رحیم غلامزاده اهوازی که در بیرم فارس به عنوان شهید گمنام دفن شده بود، پس از ۳۳ سال شناسایی گردید. مادر شهید که به قصد زیارت مزار فرزند به بیرم فارس سفر کرده، اینگونه با استقبال مردم شهیدپرور مواجه می شود...
🚩 کاری از: کمیته خادمین شهدای شهرستان لامرد
#پیشنهاد_دانلود
#راهیان_نور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻حاج حسین یکتا: میخوای توام بشی یه تیکه لباس التقوا؟!
آخر تیپیولوژی شهیدان که شدن یه تیکه لباس التقوا که خوشگل خوشگلا امام زمان نگاهشون کنه...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
📝 #عکس_نوشته | #کلام_شهید
✍🏻شهید هادی علی دوست :
اي جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حضرت علي عليه السلام در محراب عبادت شهيد شد.
اي جوانان مبادا كه در غفلت بميريد كه امام حسين عليه السلام در ميدان نبرد شهيد شد.
اي جوانان، مبادا كه در حال بی تفاوتی بميريد كه علي اكبر در راه حسين عليه السلام و با هدف شهيد شد.
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری|#خادم_الشهدا
🔻بچه ها شهیدا به امام زمان(عج) راست گفتن...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نوربپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌹طنز جبهه😜👇
(بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج😳)
💕یک جبهه بود و یک عموحسن:(1)👇
💥اگر دیروز به جبهه سفر می کردی، در کافة صلواتی ها، آشپزخانه ها، دفتر فرماندهی و در خط مقدم به پیرمردان باصفایی برمی خوردی که با شوخ طبعی و نشاط و سرزندگی خود، نه تنها غنچه لبخند را بر لبان رزمندگان جوان می نشاندند، بلکه چون خادمی فداکار حتی از شستن لباس های زیر بچه ها هم امتناع نمی کردند. پس از هر عملیات، سیمای این پیرمردان که در سوگ شهیدانی پروانه وار گرد آنان می چرخیدند، دیدنی بود و آنان چون پدری فرزند از دست داده، گوشه ای می خزیدند و صدا می زدند، علی! حسین! محمود! ...🌷
💥اما امان از روزی که بچه ها در سوگ پیر مرد باصفایی می نشستند. حسن امیری را از بس دوستش داشتند «عمو 💖 حسن» صدا می زدند. عموحسن، یکی از آنانی بود که وقتی لباس زیبای شهادت بر تن کرد، همه بچه ها گریستند. او که دیروز با کارها و سخنان خود غنچه لبخند شهیدان را شکوفا می کرد، هنوز هم یاد و خاطراتش لبخند را بر لبان رزمندگان می نشاند ...
💥تو جبهه همه می شناختنش، آخه یه جبهه بود و یه عمو حسن؛ فرمانده مقتدر آشپزخانه تبلیغات و مسئول تیم روحیه. واقعاً خواستنی بود و تواضع تا دلت بخواد تو بند و بساطش پیدا می شد. کافی بود بهش سلام می دادی، به دستت امان نمی داد و یه ماچ رو دستت نقش می بست. اگرم کسی برای تلافی دستشو می بوسید، می نشست و گریه می کرد که چرا دست منو بوسیدی!؟ 😳 می گفت: «شما بسیجی هستید، اما شما چی می دونید من کی ام، گذاشته ام چی بوده، شما پاکید.»👈 می گن عاقبت خیاط تو کوزه می افته، یه بار بچه ها با هم نقشه ریختند، چند نفری جوراب هاشو درآوردند و پاهاشو به ماچ بستند. اگر می دیدیش...
💥غذاهاش خیلی توفیر داشت. ماشاءالله عمو حسن مبتکر هم بود. یه بار یه غذا بهمون داد خوردیم. پرسید: خوشمزه بود؟ گفتیم: خیلی. گفت: آب پنیر بود! هرچی از غذاها اضافه می اومد، دور نمی ریخت، همه رو تو یخچال نگه می داشت تا آخر هفته همشو با هم می ریخت تو دیگ و گرم می کرد، می داد بخوریم؛😞 بادنجان، کباب گوشت، قیمه، یک تکه خیار و ... یه آش شله قلم کار به تمام معنا با نام:👇 «گزارش هفتگی عمو حسن!»
💥با اسراف دشمن خونی بود و این وسط بچه ها باید قربانی می شدند. صبح تا شب دویده بودیم. اومدیم سر سفره. غذا حاضری بود. عمو حسن یه گونی نون خشک رو آب زده بود، گذاشت جلومون. اعتراض که کردیم، گوشش بدهکار نبود، می گفت: «می گین اینها رو چی کار کنم. بریزمشون دور. بخورید، مریض نمی شید، زمونه قحطی یادتون نمیآد؟» کم که نمی آورد، هیچی، یه چیزی هم بدهکارمون می کرد و همه نون خشکه ها رو به خوردمون می داد!😜
💥آشپزخانه، مقر شخصی خودش بود. به کسی اجازه دخالت تو حوزه مسئولیتش نمی داد. تا می رفتیم ظرف بشوریم. دستمون رو می بوسید و می گفت: «از آشپزخانه برید بیرون!» همه رو بیرون می انداخت و خودش تنهایی همه ظرف ها رو می شست👌
💥شوخی هاش هم منحصر به فرد بود. تازه از مرخصی اومده بود، همین که چشمش به من افتاد، با ایماء و اشاره گفت: برم جلو. دستمو باز کرد و یه مشت پر پسته و شکلات ریخت توش، بعدشم سرشو نزدیک گوشم آورد و به طوری که کسی نشنوه، گفت: یه طوری بخور که کسی نفهمه. منم با حفظ تریپ اطلاعاتی، چپ و راستمو ورانداز کردم و یواشکی رفتم به سمت آسایشگاه. تمام فکر و ذهنم این بود که لو نرم. وارد آسایشگاه که شدم، یک دفعه دیدم هر کسی یه گوشه ای داره چیزی می خوره. به همه همین رو گفته بود!😄
💥افتخاراتش هم شنیدنی بود. بچه ها را تو آشپزخانه دور خودش جمع کرده بود و داشت از شجاعتش می گفت: «جاتون خالی، نبودین ببینین که رو تپه کانی مانگا یه تیپ عراقی بود. همشون رو تارومار کردم، یه دونشون هم زنده نموند. یکی از بچه ها گفت: عمو جون شاید پیت رو برعکس کردی، ناکارش کردی!😉 گفت: ما رو اینطوری نگاه نکن، یه هو کنم، همه در میرن...👌
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
راوی: ناصر کاوه
🌹طنز جبهه😜 👇
(بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج😳)
💕یک جبهه بود و یک عموحسن:(2)👇
💥يك تيم روحيه درست كرده بوديم، با عمو حسن و يك روحاني و چند نفر ديگر... 💓گردان به گردان مي رفتيم، قرآن مي خوانديم، حديث مي گفتيم، گوسفند قرباني مي كرديم و بچه ها را از زير قرآن رد مي كرديم.💕 عمو حسن هم توي يك كاسه ي بزرگ حنا درست ميكرد و سر و دست بچه ها را "حنا" مي گذاشت. گاهي يكي مي پرسيد:👇
🔥«عمو، شما كه واسه ي همه حنا ميذاري، چرا ريش هاي سفيد و خوشگل خودت رو حنا نميذاري؟» 😇عمو حسن مي گفت: «عمو جان، اين ريش ها بايد با خون خضاب بشه.»
💥خدا بگم چیکار کنه اونی رو که این کلمه سواد رو تو دهن عمو حسن گذاشت. نان ما رو آجر کرد. در آشپزخانه را رو خودش می بست. هرچی در می زدیم، باز نمی کرد. داد می زد: «مزاحم نشید، مشق دارم!»😁
💥ازهر دربسته ای تو می رفت. یک متخصص تمام عیار. بعد از سخنرانی حاج همّت با اصرار فراوان با او عکس گرفت. عکس همه جا😄 همراهش بود و اگر جایی راهش نمی دادند، عکسو نشون می داد و می گفت: شماها کی هستین! من با همت عکس دارم، خود همت گفته من سپاهی ام. عکس شده بود کلید هر در بسته.✌
💥از تواضعش که گفتیم، اهل شهرت و مقام هم نبود. اگر می اومدن باهاش مصاحبه کنن می گفت: برید از دکتر بپرسید. آخه حاجی اسدی، خیلی شیک و مرتب بود.💕 عمو هم اسمشو گذاشته بود دکتر. اصرار هم که می کردن، می گفت: آخه من کچل چی دارم بگم😄
💥تو مولودی خونی هم که رو دست نداشت. شب مبعث بود. تو حسینیه میکروفن را برداشت و شروع کرد به خوندن:😁 «یا محمد یا محمد». هرچی گوشی دادیم، دیدیم همین را تکرار می کنه. اما نه، هر از چند گاهی ریتم عوض می شد. اونم وقتی بود که کسی از راه می رسید. «جواد علی گلی آمد، یا محمد یا محمد»، «محمد کوثری آمد، یا محمد یا محمد» 😜
💥اگه ازت خوشش می اومد، هرجا تریبوتی چیزی بود، چند صد هزار تایی صلوات کاسب بودی و مسئول تبلیغات🌷 هم یکی از همون آدمای خوش شانسی بود که مهرش به دل عمو حسن نشسته بود. گاه و بی گاه برای سر سلامتیش صلوات می گرفت. البته بدش هم نمی اومد که این وسط یه چیزی هم گیر خودش بیاد؛ برای سلامتی مسئول عزیزم و نائب بر حقش صلوات...😳
💥اون روز قرار بود فرمانده لشکر سخنرانی کند، عمو سریع فرصت رو غنیمت گرفت و رفت پشت تریبون و شروع کرد به شعار دادن برای مسئول تبلیغات...👈 راستی عمو حسن متخصّص شکار فرصت ها بود. حتی فرمانده لشکر هم خنده اش گرفته بود. البته سخنران ها هم از این فیض بی نصیب نبودند. مابین دو نماز عمو شروع می کرد به شعار دادن...😇 سخنران هم ژستی می گرفت و بادی به غب غب می انداخت اما شعارهای عمو این قدر طول می کشید که معلوم نمی شد آخرش این شعارها برای کیه...😁
💥ابدا نمی شد سرشو کلاه گذاشت. سرش خیلی تو حساب بود.😜 اما همین که حس سخنرانیش گل می کرد، اون وقت بود که می شد یه تک موفق به غذا زد و صد البته مجبور بودی یه ساعتی براش سر تکون بدی که دارم گوش می کنم. خُب هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد...😍
💥مگس ها از دستش آسایش نداشتند و همیشه دنبال سوراخ سنبه ای می گشتند که خودشونو از دید عمو قایم کنند، شاید جون سالم به در ببرند. امان از وقتی که گذر مگسی به آشپزخانه می افتاد. دیگر اون روز باید قید نهار رو می زدیم. آخه این عمو حسن ما به طرز شدیدی بهداشتی بود تا چشمش به مگسی می افتاد، تلمبه اش را راه می انداخت و تمام ارتفاعات آشپزخانه را امشی می زد. آخر کار هم که هنوز این تعقیب و گریز به اطمینان قلبی نمی رسید، می رفت سراغ دیگ غذا، درش رو باز می کرد و چند تا امشی ...😥
😞 بیجاره بچه ها مگه می تونستند چیزی بگن. مگه می شد با کسی که موهاشو تو آسیاب سفید نکرده، طرف شد. البته به قول خودش، سرش مو نداشت. اما خُب ریش شو که تو آسیاب سفید نکرده بود. تا یه چیزی می گفتی، نمی دونم با سقراط و افلاطون چه سر و سری داشت که این همه صغرا و کبرا می چید و دلیل و برهان سر هم می کرد. خیلی هم که گیر می دادی مثل پیرمردها قهر می کرد. راستی یادم رفت بگم، بزرگ تر از عمو حسن تو لشکر، فقط خودش بود...😍
💥یه شب یکی از بچه ها هوس کمپوت کرده بود، از پنجره شکسته آشپزخانه رفت تو، سراغ یخچال، یه دفعه صدای جیغی اونو جلب کرد. با ترس و لرز رفته بود سراغ پریز برق. چراغ که روشن شد. درجا خشکش زد. عمو داشت تو دیگ حموم می کرد. همون دیگی که توش برای بچه ها دوغ درست می کرد!...😅😃 #کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
راوی: ناصر کاوه
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 دیدگاههای بین المللی
از جنگ ۸ ساله
لایه های پنهان جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔅 خمپارههای دو زمانه طرح ولکان
کنت تیمرمن محقق و نویسنده آمریکایی:
معامله ۱/۶ میلیارد دلاری طرح ولکان یکی از شیرینترین معاملات فرانسه با عراق بود. ۸۳ توپی که موضوع قرارداد ولکان بود برای طیف وسیعی از مقاطعه کاران تسلیحاتی فرانسه درآمد تولید میکرد. در همین راستا عراق از شرکت فرانسوی TRT یک فیوز فوق العاده پیشرفته و پیچیده خرید که با نصب آن بر روی دماغه خمپاره، موجب میشد تا خمپاره درست قبل از رسیدن به زمین منفجر گردد. یکی از افراد ارتش فرانسه که خمپارهاندازهای عراقی را در بیابانهای بصره آموزش میداد میگوید: با یک بار آتش آنها همه ایرانیها را تا فاصله یک کیلومتری درو میکردند. همین سلاح بود که جلوی امواج انسانی ایران را گرفت؛ درست همانند نبرد "وردن" در جنگ جهانی اول، آنها مدام آتش میکردند و ایرانیها واقعاً قتل عام میشدند.(11)
___
[۱۱]. سوداگری مرگ تیمرمن.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 در اردوگاههای رژيم صدام، همه قوميتها و اقشار حضور داشتند. به طوری كه میشود گفت در هر اردوگاه، يك ايران كوچك شده به چشم میخورد. وحدت و انسجام اسرای ايرانی كه در ميان آنها، شماری از هموطنان مسيحی، زرتشتی و كليمی به چشم میخوردند به گونهای بود كه گاهی اعضای كميته بينالمللی صليبسرخ میگفتند «شما در عراق يك جمهوری اسلامی ديگر تشكيل دادهايد و اگر پرچم ايران را بر فراز اردوگاه به اهتزاز درآوريد اين حكومت به طور كامل موجوديت پيدا میكند.»
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
💥بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج :👇
🌹مشارکت زنان در دفاع مقدس(1)
📣از مشارکت سیاسی اجتماعی زنان معاصر ایران و از حضور آنان در دفاع از کشور، بسیار سخن گفته شده اما کمتر، مصداقی از آن ارائه گردیده است. حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه دفاع مقدس نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا سخن از مشارکت زنان، یک تعارف سیاسی است؟ اگر تعارف نیست مصداق های آن چیست؟ کتاب حاضر می کوشد گوشه ای از فعالیت های همه جانبه زنان را در دفاع مقدس به مثابه یکی از مهم ترین وقایع این مرز و بوم به تصویر بکشد.
📣پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زنان هنوز نیاسوده و خستگی یک مبارزه طولانی علیه رژیم پهلوی را از تن بیرون نکرده بودند که بار دیگر بر خود تکلیف دیدند برای دفاع از انقلاب، به ایفای نقش های تازه تر و مؤثرتر در عرصه های جدیدتر بپردازند، از این رو، شرکت در بحران هایی را که در گوشه و کنار کشور، بویژه در کردستان بر پا شد، جزء وظیفه خود دانستند، ولی آنچه بعد از حدود یک سال پس از پیروزی، زنان را به کمک و مساعدت بیشتر طلبید، دفاع مقدس است که هشت سال نظاره گر رشادت های زنان و مردان این مرز و بوم بود، بنابراین، و به علت گستردگی فداکاری زنان در عرصه دفاع مقدس، احصاء همه آن ایثارگری ها ممکن نیست، و در هر نوشته ای و در این نوشته تنها می توان به بخش کوچکی از آن اشاره کرد:
🌹نقش رزمی:👇
📣اولین مسئولیتی که زنان در دفاع مقدس، به صورت خودجوش و همپای مردان بر عهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی در جنوب و مزدوران داخلی در کردستان بود، حتی آنان، کوکتل مولوتف ساختند، تا به جنگ تانک های عراقی بروند که قصد داشتند از مرز شلمچه بگذرند. البته تهیه و به کار بردن کوکتل مولوتف، ابتدایی ترین کار رزمی خواهران و زنان به شمار می آمد، بعدها آن ها خود را به سلاح مجهز کردند تا مردانه با دشمن بجنگند، از جمله:👇
📣در قبرستان خرمشهر زن 65 ساله ای را دیدم که تفنگ ام یک بر دوش داشت. گفتم: مادر چه می کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته اند. می روم راه شان را ادامه دهم، هر چه او را منع کردم، نپذیرفت و گفت: باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست، جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.
📣زنان رزمنده در خرمشهر، کارهای دیگری را نیز بر عهده داشتند که مراقبت از تسلیحات، تسلیح رزمندگان، نگهبانی از پیکر شهداء، توزیع سلاح بین رزمندگان از آن جمله بوده است. در جبهه های دیگر هم وضع به همین صورت بود. مثلاً: در گیلان غرب، یک زن، چند سرباز عراقی و در شادگان، چهار شیر زن، هشت سرباز بعثی را به اسارت درآوردند.... خانم فاطمه نواب صفوی، به همراه گروه چریکی شهید چمران و در ناحیه سوسنگرد، اسلحه به دست گرفت و جنگید.... یک زن سوسنگردی با آرد مسموم نان پخت و با آن تعدادی از عراقی ها را از پای درآورد و باز در این شهر مادر شهید الحانی، یازده سرباز عراقی را به خانه اش دعوت می کند، به آنها غذا می دهد، و زمانی که آن ها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل می کند و بسیجی ها را با خبر می سازد، و خود او هم با چوب دستی به جان بعثی ها افتاد. داستان این زن شجاع را مقام معظم رهبری، این گونه نقل کرده است:
"به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود این که چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می کرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است..."
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
💥بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج :👇
🌹مشارکت زنان در دفاع مقدس(2)
📣صحنه های رزم زنان، اگرچه اندک بود، ولی اولاً تا پایان دفاع مقدس کم و بیش ادامه یافت، و ثانیاً، تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. به علاوه، زنان نقش های اطلاعات رزمی فراوانی را انجام دادند. خانم حورسی از مدافعان خرمشهر در این باره می گوید: «ما از آن لحظه ای که به نیروهای شناسایی ملحق شدیم، کار شناسایی دشمن، خنثی کردن بمب، شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن رد پای آن ها در شهر و روستاها را دنبال کردیم. نوع دیگری از کار اطلاعاتی و امنیتی را خواهران بسیجی انجام می دادند، مثلا آن ها در لباس امدادگر و پرستار به شناسایی منافقینی دست می زدند که به صورت ناشناس به بیمارستان ها سر می زدند، تا به تعداد شهداء و مجروحان جنگ و... دست پیدا کنند، و آن را در اختیار عراق قرار دهند.
🌹حمایت عاطفی
📣در جنگ، نقش پشتیبانی روانی و عاطفی جنگجویان را به زنان واگذار شد تا با روحیه دادن به سربازان، جنگ با موفقیت به پایان برسد. در جنگ تحمیلی نیز، زنان ایرانی، خودجوش وظیفه حمایت روحی از رزمندگان را به دوش گرفتند، و آن گونه که امام خمینی(ره) هم فرمودند: به موجب عواطفی که بانوان ابراز کردند، برای جبهه، کارهای بسیار مفیدی را انجام دادند. از این رو، دفاع مقدس، نمونه های بی شمار و در عین حال، کم نظیری از پشتیبانی های معنوی خانم های ایرانی را به ثبت رسانده است، مانند:👇
در گیلان غرب، فرمانده یک گردان رزمی با دیدن رشادت های یک زن روستایی، از عقب نشینی منصرف می شود و نیروهای خود را علی رغم فرمان بنی صدر، به شهر باز می گرداند...
من در آن سال ها ۱۸سال بیشتر نداشتم، عراقی ها به روستای ما در نزدیکی گیلانغرب حمله کردند و تعداد زیادی از زن و مرد پیر و جوان و پدر و برادرم را به قتل برسانند و من تنها ماندم... اما من نترسیدم در آن وقت تنها سلاحی که مانده بود تبر پدرم بود بنابراین وقت را از دست ندادم با وجود ترس زیادی که در قلبم ریشه دوانیده بود, به سمت آنها حمله ور شدم خدا به من یاری رساند و یکی از آنهارا کشتم و چهار نفر دیگر را اسیر کردم . محکم آن ها را با طناب بستم و تمام اسلحه ها و فشنگ هایشان را برداشتم با زحمت زیاد توانستم نیرو های خودی را پیدا کنم و اسیران را همراه با سلاح هایشان به آن ها تحویل بدهم... از آن روز به بعد من تبدیل به یک سرباز تمام عیار شدم و در نبردها دوشا دوش رزمندگان ایرانی در جبهه های گیلانغرب پرداختم... پس از جنگ تحمیلی، تندیسی از فرنگیس حیدرپور به عنوان شیرزن ایرانی، در «بوستان شیرین» کرمانشاه نصب شد تا یاد این شیرزن ایرانی برای همیشه در یادها باقی بماند...
فهیمه بابائیان پس از شهادت همسر اولش، چنان بر همسر دوم تأثیر روحی می گذارد که همسرش به جبهه می رود... یک مادر تهرانی، وقتی تزلزلی در فرزند رزمنده اش می بیند، به سومار می رود وبه فرزندش می گوید: اگر از جبهه برگردی، شیرم را حلالت نمی کنم!رزمنده ای می گفت: خواهرم به من آموخت که چگونه می توانم به تنهایی یک لشکر باشم... مادر همسرم به من خبر داد: اگر تو به جبهه بروی، من بچه هایت را نگه می دارم و افتخار کن که در این زمان به سربازی می روی... مادری خطاب به فرزندش می نویسد: علی جان می دانی چقدر دوستت دارم، اما صلاح می دانم پس از مراسم چهلم برادرت، به جبهه برگردی... خانمی وضع جانبازی مرا دید و پذیرفت به همسری من درآید و سختی های زندگی با یک جانباز را به جان و دل خرید... تشویق ها و طرز تفکر همسرم باعث شد، فشارهایی که به واسطه نبودن دست و پا، بر من وارد می شود را به خوبی تحمل کنم...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
💥بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج :👇
🌹مشارکت زنان در دفاع مقدس(1)
📣از مشارکت سیاسی اجتماعی زنان معاصر ایران و از حضور آنان در دفاع از کشور، بسیار سخن گفته شده اما کمتر، مصداقی از آن ارائه گردیده است. حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه دفاع مقدس نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا سخن از مشارکت زنان، یک تعارف سیاسی است؟ اگر تعارف نیست مصداق های آن چیست؟ کتاب حاضر می کوشد گوشه ای از فعالیت های همه جانبه زنان را در دفاع مقدس به مثابه یکی از مهم ترین وقایع این مرز و بوم به تصویر بکشد.
📣پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زنان هنوز نیاسوده و خستگی یک مبارزه طولانی علیه رژیم پهلوی را از تن بیرون نکرده بودند که بار دیگر بر خود تکلیف دیدند برای دفاع از انقلاب، به ایفای نقش های تازه تر و مؤثرتر در عرصه های جدیدتر بپردازند، از این رو، شرکت در بحران هایی را که در گوشه و کنار کشور، بویژه در کردستان بر پا شد، جزء وظیفه خود دانستند، ولی آنچه بعد از حدود یک سال پس از پیروزی، زنان را به کمک و مساعدت بیشتر طلبید، دفاع مقدس است که هشت سال نظاره گر رشادت های زنان و مردان این مرز و بوم بود، بنابراین، و به علت گستردگی فداکاری زنان در عرصه دفاع مقدس، احصاء همه آن ایثارگری ها ممکن نیست، و در هر نوشته ای و در این نوشته تنها می توان به بخش کوچکی از آن اشاره کرد:
🌹نقش رزمی:👇
📣اولین مسئولیتی که زنان در دفاع مقدس، به صورت خودجوش و همپای مردان بر عهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی در جنوب و مزدوران داخلی در کردستان بود، حتی آنان، کوکتل مولوتف ساختند، تا به جنگ تانک های عراقی بروند که قصد داشتند از مرز شلمچه بگذرند. البته تهیه و به کار بردن کوکتل مولوتف، ابتدایی ترین کار رزمی خواهران و زنان به شمار می آمد، بعدها آن ها خود را به سلاح مجهز کردند تا مردانه با دشمن بجنگند، از جمله:👇
📣در قبرستان خرمشهر زن 65 ساله ای را دیدم که تفنگ ام یک بر دوش داشت. گفتم: مادر چه می کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته اند. می روم راه شان را ادامه دهم، هر چه او را منع کردم، نپذیرفت و گفت: باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست، جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.
📣زنان رزمنده در خرمشهر، کارهای دیگری را نیز بر عهده داشتند که مراقبت از تسلیحات، تسلیح رزمندگان، نگهبانی از پیکر شهداء، توزیع سلاح بین رزمندگان از آن جمله بوده است. در جبهه های دیگر هم وضع به همین صورت بود. مثلاً: در گیلان غرب، یک زن، چند سرباز عراقی و در شادگان، چهار شیر زن، هشت سرباز بعثی را به اسارت درآوردند.... خانم فاطمه نواب صفوی، به همراه گروه چریکی شهید چمران و در ناحیه سوسنگرد، اسلحه به دست گرفت و جنگید.... یک زن سوسنگردی با آرد مسموم نان پخت و با آن تعدادی از عراقی ها را از پای درآورد و باز در این شهر مادر شهید الحانی، یازده سرباز عراقی را به خانه اش دعوت می کند، به آنها غذا می دهد، و زمانی که آن ها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل می کند و بسیجی ها را با خبر می سازد، و خود او هم با چوب دستی به جان بعثی ها افتاد. داستان این زن شجاع را مقام معظم رهبری، این گونه نقل کرده است:
"به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود این که چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می کرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است..."
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
💥بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج :👇
🌹مشارکت زنان در دفاع مقدس(2)
📣صحنه های رزم زنان، اگرچه اندک بود، ولی اولاً تا پایان دفاع مقدس کم و بیش ادامه یافت، و ثانیاً، تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. به علاوه، زنان نقش های اطلاعات رزمی فراوانی را انجام دادند. خانم حورسی از مدافعان خرمشهر در این باره می گوید: «ما از آن لحظه ای که به نیروهای شناسایی ملحق شدیم، کار شناسایی دشمن، خنثی کردن بمب، شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن رد پای آن ها در شهر و روستاها را دنبال کردیم. نوع دیگری از کار اطلاعاتی و امنیتی را خواهران بسیجی انجام می دادند، مثلا آن ها در لباس امدادگر و پرستار به شناسایی منافقینی دست می زدند که به صورت ناشناس به بیمارستان ها سر می زدند، تا به تعداد شهداء و مجروحان جنگ و... دست پیدا کنند، و آن را در اختیار عراق قرار دهند.
🌹حمایت عاطفی
📣در جنگ، نقش پشتیبانی روانی و عاطفی جنگجویان را به زنان واگذار شد تا با روحیه دادن به سربازان، جنگ با موفقیت به پایان برسد. در جنگ تحمیلی نیز، زنان ایرانی، خودجوش وظیفه حمایت روحی از رزمندگان را به دوش گرفتند، و آن گونه که امام خمینی(ره) هم فرمودند: به موجب عواطفی که بانوان ابراز کردند، برای جبهه، کارهای بسیار مفیدی را انجام دادند. از این رو، دفاع مقدس، نمونه های بی شمار و در عین حال، کم نظیری از پشتیبانی های معنوی خانم های ایرانی را به ثبت رسانده است، مانند:👇
در گیلان غرب، فرمانده یک گردان رزمی با دیدن رشادت های یک زن روستایی، از عقب نشینی منصرف می شود و نیروهای خود را علی رغم فرمان بنی صدر، به شهر باز می گرداند...
من در آن سال ها ۱۸سال بیشتر نداشتم، عراقی ها به روستای ما در نزدیکی گیلانغرب حمله کردند و تعداد زیادی از زن و مرد پیر و جوان و پدر و برادرم را به قتل برسانند و من تنها ماندم... اما من نترسیدم در آن وقت تنها سلاحی که مانده بود تبر پدرم بود بنابراین وقت را از دست ندادم با وجود ترس زیادی که در قلبم ریشه دوانیده بود, به سمت آنها حمله ور شدم خدا به من یاری رساند و یکی از آنهارا کشتم و چهار نفر دیگر را اسیر کردم . محکم آن ها را با طناب بستم و تمام اسلحه ها و فشنگ هایشان را برداشتم با زحمت زیاد توانستم نیرو های خودی را پیدا کنم و اسیران را همراه با سلاح هایشان به آن ها تحویل بدهم... از آن روز به بعد من تبدیل به یک سرباز تمام عیار شدم و در نبردها دوشا دوش رزمندگان ایرانی در جبهه های گیلانغرب پرداختم... پس از جنگ تحمیلی، تندیسی از فرنگیس حیدرپور به عنوان شیرزن ایرانی، در «بوستان شیرین» کرمانشاه نصب شد تا یاد این شیرزن ایرانی برای همیشه در یادها باقی بماند...
فهیمه بابائیان پس از شهادت همسر اولش، چنان بر همسر دوم تأثیر روحی می گذارد که همسرش به جبهه می رود... یک مادر تهرانی، وقتی تزلزلی در فرزند رزمنده اش می بیند، به سومار می رود وبه فرزندش می گوید: اگر از جبهه برگردی، شیرم را حلالت نمی کنم!رزمنده ای می گفت: خواهرم به من آموخت که چگونه می توانم به تنهایی یک لشکر باشم... مادر همسرم به من خبر داد: اگر تو به جبهه بروی، من بچه هایت را نگه می دارم و افتخار کن که در این زمان به سربازی می روی... مادری خطاب به فرزندش می نویسد: علی جان می دانی چقدر دوستت دارم، اما صلاح می دانم پس از مراسم چهلم برادرت، به جبهه برگردی... خانمی وضع جانبازی مرا دید و پذیرفت به همسری من درآید و سختی های زندگی با یک جانباز را به جان و دل خرید... تشویق ها و طرز تفکر همسرم باعث شد، فشارهایی که به واسطه نبودن دست و پا، بر من وارد می شود را به خوبی تحمل کنم...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فرمایشات و تاکید امام خامنه ای بر واسطه گری ازدواج
🌷 کانال همسریابی رایگان و ازدواج آسان مومنین (شجره طیبه)
🌹🍃🏵💐🌿🌼
https://eitaa.com/joinchat/1826553988C1008209d95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 پس چه بهتر انسان انتخاب کند مرگی انتخابی را و داوطلبانه را و اختیاری را🌷
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇👇
👉@PatuqBasiji👈 . 👆👆👆👆
📝 #دلنوشته | #به_افق_فکه
🌟فكه مثلهيچ جا نيست! نهشلمچه، نه سومار، نهمهران، نهطلائيه، نه...
فكه فقط فكه است! با قتلگاه و كانال هايش، با تپه ماهور و دشت هايش.
فكه قربانگه اسماعيلهاست به درگاه خداۍ مكه.
فكه را سينهایاست به وسعت ميدان هاۍ مينِ گسترده برخاک
فكه را دلیست به پهناۍسيمهاۍ خاردارخفته در دشت.
فكه را باغهايۍاست به سرسبزۍ جنگل امقر.
فكه، روحی دارد به لطافت ابرهاۍ گريان در شب والفجريک فكه، چشمانی دارد به بصيرت ديدهبان خفته در خون، برارتفاع صد و دوازده.
فكه، خفته بر زير گامهايۍ استکه رفتند و باز نيامدند...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری|#هفته_بسیج
🔻بسیج لشکر انقلاب است...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفیشهید | #هفته_بسیج
#بسیجی_شهید_محمدحسین_حدادیان
🔅 تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۳۷۴
📆 تاریخ شهادت: ۱ اسفند ۱۳۹۶
📌مزار شهید: امام زاده علی اکبر چیذر
🕊محل شهادت : تهران
📍 برف آهسته میبارید، زمین پیراهن سفید به تن کرده بود و هلهله کنان پذیرای زمستان بود. مادر از پنجره زمستان را تماشا میکرد.
🔻 آرزوی مادر دیدن محمد حسین در لباس خادمی بود و خداوند چه زود مادر را به آرزویش رساند. به فراز بأبی أنتَ وَ اُمی و نَفسی و... زیارت عاشورایش جامه عمل پوشاند و به فرزندش که اذن پرواز میخواست این اجازه را داد پرواز به سوی دمشق، جایی که عباس های زینب گرد هم آمده بودند پسر او هم یکی...
.
🔅 و تقویم به اسفند نود و شش میرسد وسوریهٔ دوباره را در تهران به تصویر میکشد ، هوا گرگ و میش است و صدای اذان صبح شهادت فاطمهٔ زهرا در خیابان پاسداران میپیچد. تنی چاک چاک کف خیابان افتاده، مادر این صحنه را میبیند و قتلگاه پیش چشمانش جان میگیرد ، تنی تیر باران که خون سرخش فرش خیابان شده، کفتار ها بوی خون مشامشان را پر کرده و هیچ جوره نمیشود از دور پیکر دورشان کرد که با پنجه های تیزشان تنش را میدرند و آخرین نفس های خیسش به گوش میرسد که همراه اذان زمزمه میکند: أشهَدُأنلاإلهَإللّٰه و أشهَدُأنَّمُحَمَّدًرَسولُاللّٰه...
و آرام چشمانش را میبندد، در اُمُّالقُری جهان اسلام ، خیابان پاسداران #کربلایی دوباره به پا شد و تولدی دوباره برای خادم رایتالعباس رقم خورد...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News