کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۷_۱۳_۰۸_۳۷_۱۳_۰۲۱.mp3
24.81M
حرمت نوکریموووووو
به زیر پا گذاشتم
انگار نه انگار با تووو قولو قراری داشتم...
🎙مهدی_رسولی
4_5908945405164392057.mp3
11M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۸)
🔸 روضههای انتظار
😭😭😭😭😭
✨ انس_باامام_زمان ✨
▫️ «علَیَ الدُّنیا بَعْدَکَ الْعَفا؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا.»
دنیایی که اینچنین بین عاشق ومعشوق فاصله انداخت، تا وقت ظهور...
◾️
🤲لَاحَول وَلَا قُوَّةَوَإلّا بِاللَّه
🍏الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج وَالعَافِیَّهِ وَالنَّصر وَاجعَلنَا مِن اَنصَارِهِ ، وَفَرَجنَابِهِ
┄┅┅┅┅❁◾️🩸◾️❁┅┅┅┅┄
4_5908945405164392056.mp3
3.38M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۸)
🔸درس هشتم:
چراغ راه منتظران
🤲 یا_صاحب_عزا
⚫️ شهادت جناب شهزاده علی اکبر(علیه السلام) :
▪️پس از وداع و خداحافظى نخستين كسى كه قدم به ميدان كارزار گذاشت شهزاده على اكبر(علیه السلام) فرزند رشيد امام حسین (عليه السلام) بود. وارد میدان نبرد شد، حمله شديدى كرد و در ضمن حمله با اين شعر، خود و هدفش را معرفش مى فرمود:
➖أنا عليُّ بنُ الحســينِ بـــنِ علــي
➖نحنُ وبيـتِ اللهِ أوْلـى بالنبي
➖تاللهِ لا يَحْكُمُ فينا بـــنُ الدَّعِــي
➖أطـعنُكم بالرُمـحِ حتَّى يَنْثَـني
➖أضرِبُكُمْ بالسيفِ أَحْمي عن أبي
➖ضـرْبَ غُـلامٍ هاشــميٍّ عَلَـوي
▫️منم على پسر حسين بن على (علیه السلام)؛ سوگند به خانه خدا كه ما اولى به پيغمبريم
▪️به خدا قسم هرگز فرزند فرومايه بر ما حكومت كند؛ نیزه را بر شما فرو میبرم تا اینکه[از کثرت ضربه ها] نیزه خم شود
▫️شما را با شمشیر میزنم و از پدرم حمایت میکنم؛ مانند شمشير زدن جوان هاشمى علوی
🔲 اباعبدالله (عليه السلام) با رفتن على اكبر (عليه السلام) چشمانش پر از اشك شد و نتوانست خوددارى كند، چشمانش را بهم فشرد و خطاب به عمرو بن سعد (لعنة الله عليه) كرد و چنين فرمود: ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى و لم تحفظ قرابتى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)....
تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند، همانگونه كه نسل مرا قطع كردى و حرمت خويشاوندى و قرابت مرا با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ناديده گرفتى...
👈امام حسین (علیه السلام) پس از آن محاسن شريفش را به طرف آسمان بلند كرد و (باحالت استغاثه) عرض كرد:
«خداوندا! تو خود بر اين مردم شاهد باشد جوانى به سوى آنان مى رود كه:
أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسول الله (صلى الله عليه وآله) از نظر خلقت، خلق و خوى، و از نظر منطق و سخن، شبيه ترين مردم به پيامبر تو است، و ما هروقت مشتاق ديدار سيماى پيامبر تو مى شديم به چهره او نگاه مى كرديم.»
◼️حضرت على اكبر (عليه السلام) در ميدان رزم همچون شير خشمگين گاهى به جناح راست دشمن، و گاهى به جناح چپ، حمله مى كرد و گاهى تا قلب لشكر پيش مي رفت و هر قهرمانى را كه با او روبرو مى شد همين كه قدرت او را مى ديد پا به فرار مى گذاشت و هيچ دلاورى با او مبارزه نمى ايستاد جز اينكه كشته مى شد.
◾️يكصد وبيست نفر از سواره هاى دشمن را به خاك هلاكت افكند و در اثر شدت تشنگى به سوى پدر بازگشت و چون تشنگى بيش از حد ناتوانش كرده بود عطش خود را براى پدر يادآور شد.
قَالَ: «يَا أَبَتِا اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي ....»
اشك از چشمان (عليه السلام) سرازير گرديد و با اندوه و دريغ بسيار فرمود:
«عن قريب با جدت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ملاقات خواهى كرد و تو را با دست خود شربتى خواهد داد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد» پس از آن زبان على (علیه السلام) را در دهان گرفت و آنرا مكيد، و در پايان انگشترى خود را به على (عليه السلام) داد تا در دهان بگذارد.
على (عليه السلام) انگشترى را در دهان خشكيده خود گذاشت و به مژده ملاقات با جدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه امام (عليه السلام) باو داده بود خوشحال به سوى ميدان برگشت و مانند حيدر كرار بر دشمن حمله كرد.
🏴🏴
▪️گرد و غبار فضاى ميدان رزم را فراگرفت، همه جا را تيره و تار كرد و تنها برقابرق شمشير او بود كه مى درخشيد.
امر به آنها مشتبه شده بود كه آيا على اكبر (عليه السلام) است اين چنين طوفنده و كوبنده مى جنگد و دشمن راپراكنده مى سازد و يا على مرتضى حيدر كرار وصى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه به ميدان آمده و با خشم و قهر بر آنها مى تازد؟ و يا صاعقه آسمانى كه به كمك شمشير او آمده است كه اين چنين از دشمن كشته و از آن كشته ها پشته ها مى سازد؟ على اكبر (عليه السلام) همچنان مى خروشيد و مى جنگيد تا اينكه دويست نفر از آنان را كشت و كسى جرأت مقابله با او را نداشت.
تا اينكه مره بن منقذ عبدى (لعنة الله علیه) گفت: «گناه تمام عرب بر من باد اگر داغ او را بر دل پدرش نگذارم و او را به عزايش ننشانم»، اين بگفت و نيزه خود را به پشت على اكبر (عليه السلام) فرو برد و شمشير را بر فوق سرش فرود آورد تا به ابرو فرقش را شكافت. على اكبر (عليه السلام) ديگر نتوانست بر پشت اسب بماند، همان دم بر گردن اسب قرار گرفت و اسب مى رفت كه بدن نيمه جان و خونين او را به خيمه ها برساند كه سپاه كوفه، اطرافش را محاصره كردند و بدنش را با شمشيرها قطعه قطعه نمودند
👈« وَقَطَّعوهُ بِسُيوفِهم ارباً ارباً.»
🔳 وقتى كه روى زمين افتاد و در ميان خاك و خون خود دست و پا مى زد آنگاه صدايش را بلند كرد و با اين عبارت با پدر خداحافظى نمود: «عليك منى السلام يا ابا عبدالله هذا جدى قد سقانى بكاسه شربة لا اظمأ بعدها، و هو يقول «ان لك كاساً مذخوره» «سلام بر تو اى ابا عبدالله! اينك جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جامى كه در دست داشت آنچنان مرا سيراب كرد و ديگر پس از آن هرگز تشنه نخواهم شدو هم او مى فرمود:
«جام ديگرى براى تو آماده كرده است.»
🔳 و در کتاب أنیس الذاکرین، از ابن أبی جمهور روایت شده: از علیا مخدره جناب زینب خاتون (سلام الله علیها)، که آن مخدّره می گوید که: در روز عاشورا در برابر برادرم سید الشهداء (علیه السلام) ایستاده بودم، دیدم برادرم مضطرب شده، رنگ مبارکش متغیّر شد؛ عرض کردم: برادر جان تو را چه می شود و رنگ مبارکت چرا متغیّر می گردد؟
▪️فرمود: ای خواهر، علی اکبر (علیه السلام) مرا می کشند، ذوالجناح را حاضر کنید؛ پس اسب برادرم را آوردم و او را در غیر حال مشاهده نمودم، عرض کردم: برادر جان، چرا چنینی؟ فرمود: خواهر، صدای علی اکبر(علیه السلام) طاقتم را بدر و نور را از بصر برده. چون ذوالجناح را به رکاب برادر بی یار کشیدم، دیدم به صعوبت سوار شدند. عرض کردم: ای برادر بی یار خواهرت بمیرد، چرا به صعوبت سوار شدی؟ فرمود: ای خواهر! صدای علی اکبر (علیه السلام) گویا کمر مرا شکسته و قوتی در من نگذاشته است.
🏴🏴