eitaa logo
نوای قران(ربانی)
159 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
18.6هزار ویدیو
454 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دعااللَّهُمَّ‌ارزُقنَاتوفیق‌الطاعة۩امام‌زمان۩سماواتی.mp3
1.06M
دعاى امام زمان (عج) 🎙 سماواتی ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ اللهم ارزقنا 🔶 توفیق الطاعه وَ بُعدَ المَعصِيَة ❇️ و صِدقَ النِّيَّةِ وَ عِرفَانَ الحُرمَة 🔶 و أَكرِمنَا بِالهُدَى وَ الاستِقَامَة ❇️ و سَدِّد أَلسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الحِكمَة 🔶 و املَأ قُلُوبَنَا بِالعِلمِ وَ المَعرِفَة ❇️ و طَهِّر بُطُونَنَا مِنَ الحَرَامِ وَ الشُّبهَة 🔶 و اكفُف أَيدِيَنَا عَنِ الظُّلمِ وَ السِّرقَة ❇️واغضُض أَبصَارَنَاعَنِ‌الفُجُورِ وَالخِيَانَة 🔶 و اسدُد أَسمَاعَنَا عَنِ اللَّغوِ وَ الغِيبَة ❇️ و تَفَضَّل عَلَى عُلَمَائِنَابِالزُّهدِ وَالنَّصِيحَة 🔶 و عَلَى المُتَعَلِّمِينَ بِالجُهدِ وَ الرَّغبَة ❇️ وعَلَى المُستَمِعِينَ بِالاتِّبَاعِ وَالمَوعِظَة 🔶 وعَلَی‌مَرضَی‌المُسلِمِينَ‌بِالشِّفَاءِوَالرَّاحَة ❇️ و عَلَى مَوتَاهُم بِالرَّأفَةِ وَ الرَّحمَة 🔶 و عَلَى مَشَايِخِنَا بِالوَقَارِ وَ السَّكِينَة ❇️ و عَلَى الشَّبَابِ بِالإِنَابَةِ وَ التَّوبَة 🔶 و عَلَى النِّسَاءِ بِالحَيَاءِ وَالعِفَّة ❇️ و عَلَى الأَغنِيَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ السَّعَة 🔶 و عَلَى الفُقَرَاءِ بِالصَّبرِ وَ القَنَاعَة ❇️ و عَلَى الغُزَاةِ بِالنَّصرِ وَ الغَلَبَة 🔶 و عَلَى الأُسَرَاءِ بِالخَلاصِ وَ الرَّاحَة ❇️ و عَلَى الأُمَرَاءِ بِالعَدلِ وَ الشَّفَقَة 🔶وعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالإِنصَافِ وَحُسنِ السِّيرَة ❇️وبَارِك لِلحُجَّاجِ وَالزُّوَّارِ فِي‌الزَّادِ وَالنَّفَقَة 🔶‌و‌اقضِ‌مَا‌أَوجَبتَ‌عَلَيهِم‌مِنَ‌الحَجِّ‌وَ‌العُمرَة ❇️ بفَضلِكَ وَ رَحمَتِكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 صلواتی در جهت دفع بلا و مصیبت در عصر روز جمعه 🔹 این دعا از مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی به نقل از مرحوم امام خمینی که به شاگردان خویش به جهت دفع بلا و مصیبت توصیه می‌فرمودند: 🔺 عصر و غروب جمعه، به نیابت از تمام شیعیان عالم ده مرتبه بگوئید: 🔹 اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ وَ أدْفَعْ عَنَّا البَلاءَ المُبْرَمَ مِن السَّماءِ إنَّكَ عَلى کُلِّ شَئٍ قَدِیرٌ 🔸 خدایا صلوات فرست بر محمد و آل محمد و دفع بنما از ما بلائی را که حتمی شده است از آسمان، همانا تو بر هر امری قادر و توانائی. ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🟢 دعا برای برکت روز رسول خدا صلّی الله علیه و آله وقتی که هر روز از خواب بیدار می‌شدند، این دعا را می‌خواندند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ هَذَا الْيَوْمِ‏ وَ نُورَهُ‏ وَ هُدَاهُ وَ بَرَكَتَهُ وَ طَهُورَهُ وَ مُعَافَاتَهُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَهُ وَ خَيْرَ مَا فِيهِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهِ وَ شَرِّ مَا بَعْدَهُ». خداوندا! من از تو خیر این روز و نورش و هدایتش و برکتش و پاکیش و عافیتش را می‌خواهم، خدایا! من از تو خیر این روز و بهترین آن چه در آن است را می‌خواهم و از شرّ این روز و شرّ آن چه پس از آن خواهد بود، به تو پناه می‌برم. ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
آقا امیرالمومنین علیه السلام در مورد بیعت یاران مهدی علیه السلام: یبایعون علی أن لا یسرقوا، و لا یزنوا، و لا یسبّوا مسلما، و لا یقتلوا محرما، و لا یهتکوا حریما محرّما، و لا یهجموا منزلا، و لا یضربوا أحدا إلاّ بالحقّ، و لا یکنزوا ذهبا و لا فضّة و لا برّا و لا شعیرا، و لا یأکلوا مال الیتیم، و لا یشهدوا بما لا یعلمون، و لا یخربوا مسجدا، و لا یشربوا مسکرا، و لا یلبسوا الخزّ و لا الحریر، و لا یتمنطقوا بالذّهب، و لا یقطعوا طریقا، و لا یخیفوا سبیلا، و لا یفسقوا بغلام، و لا یحبسوا طعاما من برّ و لا شعیر. و یرضون بالقلیل و یشتمّون علی الطّیب، و یکرهون النّجاسة، و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یلبسون الخشن من الثّیاب، و یتوسّدون التّراب علی الخدود، و یجاهدون فی اللّه حقّ جهاده. . و یشترط علی نفسه لهم: أن یمشی حیث یمشون، و یلبس کما یلبسون، و یرکب کما یرکبون، و یکون من حیث یریدون، و یرضی بالقلیل، و یملأ الأرض بعون اللّه عدلا کما ملئت جورا، یعبد اللّه حقّ عبادته، و لا یأخذ حاجبا و لا بوابا . . . با او بیعت می کنند که هرگز: دزدی نکنند، زنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون کسی را به ناحق نریزند، به آبروی کسی لطمه نزنند، به خانۀ کسی هجوم نبرند، کسی را به ناحق نزنند، طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، در مورد چیزی که یقین ندارند، گواهی ندهند، مسجدی را خراب نکنند، مشروب نخورند، حریر و خز نپوشند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسی نبندند، راه را ناامن نکنند، گرد همجنس بازی نگرایند، خوراکی را از گندم و جو انبار نکنند، به کم قناعت کنند، طرفدار پاکی باشند، از پلیدی گریزان باشند، به نیکی فرمان دهند، از زشتیها بازدارند، جامه های خشن بپوشند، خاک را متکّای خود سازند، در راه خدا حقّ جهاد را ادا کنند، و. . . او نیز در حقّ خود تعهّد می کند که: از راه آنها برود، جامه ای مثل جامۀ آنها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود، آنچنانکه آنها می خواهند باشد، به کم راضی و قانع شود، زمین را به یاری خدا پر از عدالت کند آنچنانکه پر از ستم شده است، خدا را آنچنانکه شایسته است بپرستد، برای خود دربان و نگهبان اختیار نکند، و. . . 📘یوم الخلاص(روزگاررهایی) ص۲۴۸ 📗منتخب الاثر ص۴۶۹ 📗الزام الناصب ص۲۰۱ ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إلهی چه باید کرد که گناه فراموش شود، وگرنه با یاد گناه اگر برانی، شرمنده، و اگر نوازی شرمنده ترم. فراز ۲۰۲ ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد. یا رب بحق پنج تن آل عبا برای ایران و ایرانی آرامش، امنیت، سربلندی و عزت را از درگاه لطفت خواستاریم. ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹بعد از حوادث غزه تعدادی از دانشجویان دانمارکی برای مسلمان شدن و شناخت بیشتر اسلام به مرکز اسلامی در کپنهاگ رفتند هر چه بیشتر با اسلام میجنگند، اسلام بیشتر منتشر میشود. خداوند میفرماید: «يُريدونَ لِيُطفِئوا نورَ اللَّهِ بِأَفواهِهِم وَاللَّهُ مُتِمُّ نورِهِ وَلَو كَرِهَ الكافِرونَ» صف_۸ آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند! ╭━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╮ 🆔 لینک کانال تسنیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/337510455C02b545fd7e ╰━━⊰❀🌹🌹🌹❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 با ظهور امام زمان(عج) چه اتفاقات خوبی رخ می دهد: 1- علم به اوج خود می رسد 2_جهل و نادانی از بین می رود 3- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند 4- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد 5- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند 6- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود 7- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند 8- باران به قدر کفایت ببارد و کره زمین سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند 9- بدنها سالم و عمرها طولانی شود 10- ويرانه اي روي زمين نمي ماند مگر اينکه حضرت مهدي (عج) آن را آباد ميسازد. 11- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند 12- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد 13- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد 14- امام زمان در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید 15- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دل او مانند پاره آهن می گردد 16- درندگان و حيوانات با هم صلح نمايند و بچه ها با مار و عقرب بازی می کنند و ضرری به ان ها نمی رسد . 17- شیعیان از راه دور امام زمان را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند 18- تمام مرزها برداشته شده و همه ی کره زمين تحت يک حکومت خواهد بود. 19- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر میگردند 20- هر مرد مومن از شير دليرتر و از نيزه کاری تر می شود ‍ 💖خدایا بحق حضرت زینب(سلام الله علیها)فرج امام مارابرسان... ✨به جمع ما بپیوندید👇👇 🌱مختص خانم هاست🧕 🆔https://eitaa.com/joinchat/1235222999Cb45ff44a2d
چادرازانسان‌کوه‌میسازد! یک‌کوه‌پرابهت.. کوه‌کہ‌باشی...↯ آرامش‌ِزمین‌میشوی.. کوه‌کہ‌باشی...↯ همنشینِ‌آسمان‌میشوی... کوه‌کہ‌باشی...↯ دراوجی.. کوه‌کہ‌باشی...↯ دیگران‌راهم‌به‌اوج‌می‌رسانی] | ̶ یازهرا ع🌹 ✨به جمع ما بپیوندید👇👇 🌱مختص خانم هاست🧕 🆔https://eitaa.com/joinchat/1235222999Cb45ff44a2d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام على عليه السلام: بِدَوامِ ذِكرِ اللّهِ تَنجابُ الغَفلَةُ با مداومت بر ياد خداست كه غفلت، زدوده مى شود غررالحكم حدیث4269
١. 🔹 تشیع محمود فارسی با عنایت امام زمان (عج) شخصی از علماء نقل می‌کند مرا دعوت کردند به نزد زنی، پس رفتم به نزد او و من می‌دانستم که او زنی است مؤمنه از اهل خیر و صلاح. پس اهل او، تزویج کردند او را به محمود فارسی که‌ در نصب و عداوت اهل ایمان، اشدّ اهلش بود و خداوند تبارک و تعالی توفیق داد او را برای شیعه شدن به خلاف اهلش که به مذهب خود باقی بودند. پس به آن زن گفتم: چه عجب! چگونه پدر تو جوانمردی کرد و راضی شد که تو با این ناصبیان وصلت کنی؟ چه اتّفاق افتاد که شوهر تو مخالفت اهل خود کرد و مذهب ایشان را ترک کرد؟ آن زن گفت: به درستی که از برای او حکایت عجیبه ای است که هرگاه اهل ادب آن را بشنوند حکم می‌کنند که آن از عجایب است. گفتم: آن حکایت چیست؟ گفت: از او بپرس که تو را خبر می‌دهد به آن. شیخ فرمود: چون حاضر شدیم در نزد محمود، گفتم: ای محمود! چه تو را بیرون آورد از ملّت اهل تو و داخل کرد در میان شیعیان؟ گفت: ای شیخ! چون حقّ واضح شد، آن را پیروی کردم. بدان به درستی که عادت اهل ما، چنین است که چون بشنوند قافله ای وارد می‌شود بر ایشان، بیرون می‌روند که او را پیش ملاقات کنند و دیدار نمایند. پس اتّفاق افتاد که ما شنیدیم قافله بزرگی وارد می‌شود. پس من بیرون رفتم و با من کودکان بسیاری بودند، من در آن وقت، کودکی بودم نزدیک بلوغ. پس از روی نادانی کوشش کردیم و در جستجوی قافله برآمدیم و در عاقبت کار خود، اندیشه نکردیم و چنان سعی داشتیم که هرگاه کودکی از ما وامی ماند او را بر ضعفش سرزنش می‌کردیم. پس راه را گم کردیم و در وادیی افتادیم که آن را نمی شناختیم. در آن جا آن قدر خار و درختان انبوه درهم پیچیده بود که هرگز مانند آن ندیده بودیم. پس شروع کردیم به راه رفتن، تا از راه رفتن بازماندیم و از تشنگی، زبان ما بر سینه ما آویزان شده بود. پس یقین کردیم به مردن و به رو درافتادیم. در این حال بودیم که ناگاه سواری دیدیم که بر اسب سپیدی سوار است و در نزدیک ما فرود آمد و فرش لطیفی در آن جا فرش کرد که مثل آن ندیده بودیم و از آن، بوی عطر به مشام می‌رسید. ملتفت او بودیم که ناگاه سوار دیگری دیدیم که بر اسب قرمزی سوار بود و جامه ای سفید پوشیده بود و بر سرش عمّامه ای بود که برای آن دو طرف بود. پس فرود آمد بر آن فرش و ایستاد و نماز کرد و آن رفیق دیگرش با او نماز کرد. آن گاه نشست برای تعقیب. پس ملتفت من شد. فرمود: «ای محمود! » به صدای ضعیفی گفتم: لبّیک، ای آقای من! فرمود: «نزدیک من بیا. » گفتم: از شدّت عطش و خستگی، قدرت ندارم. فرمود: «باکی نیست بر تو. » چون این سخن را فرمود، محسوسم شد که در تن خود، روح تازه یافتم. پس با سینه به نزدیک آن جناب رفتم. پس دست خود را بر صورت و سینه من کشید و آن چه در من بود از رنج و آزار همه برطرف شد و به حالت اوّلی خود برگشتم. پس فرمود: «برخیز! یک دانه حنظل از این حنظل‌ها برای من بیار! » در آن وادی حنظل بسیاری بود. حنظل بزرگی برایش آوردم. آن را دو نیمه نمود و آن را به من داد و فرمود: «آن را بخور! » پس آن را از آن جناب گرفتم و جرأت نداشتم بر مخالفت کردن او و در نزد من معهود بود تلخی حنظل. چون از آن چشیدم، دیدم که شیرین تر است از عسل و سردتر از یخ و خوشبوتر است از مشک! پس سیر و سیراب شدم. آن گاه به من فرمود: «رفیق خود را بگو، بیاید. » پس او را خواندم. او به زبان شکسته ضعیفی گفت: توانایی بر حرکت ندارم. پس به او فرمود: «برخیز! باکی بر تو نیست. » پس او نیز به سینه، رو به آن جناب کرد و به خدمتش رسید. با او نیز همان گونه کرد که با من کرده بود. آن گاه از جای خود برخاست که سوار شود. به او گفتیم: تو را به خداوند قسم می‌دهیم ای آقای ما، که نعمت خود را بر ما تمام کن و ما را به اهل ما برسان. فرمود: «عجله نکنید! » و با نیزه خود دور ما خطّی کشید و با رفیقش رفت. پس من به رفیقم گفتم: برخیز! تا بایستیم مقابل کوه و راه را پیدا کنیم. پس برخاستیم و به راه افتادیم. ناگاه دیدیم دیواری در مقابل ماست. به سمت دیگر سیر کردیم، دیوار دیگر دیدیم و هم چنین در هر چهار جانب ما. پس نشستیم و بر حال خود گریستیم. 🔰 @DastanShia
٢. پس به رفیقم گفتم: از این حنظل بیار تا بخوریم. پس، حنظلی آورد. دیدیم از همه چیز تلخ تر و قبیح تر است. آن را به دور انداختیم و اندکی درنگ کردیم. که ناگاه وحوش بسیاری به ما احاطه کردند که شمار آن را جز خداوند کسی نمی دانست و هرگاه قصد می‌کردند که به ما نزدیک شوند، آن دیوار آنها را مانع می‌شد و چون می‌رفتند، دیوار برطرف می‌شد و چون عود می‌کردند، دیوار ظاهر می‌شد. ما آسوده و مطمئن، آن شب را به سر آوردیم تا آن که صبح شد و آفتاب طلوع کرد و هوا گرم شد و تشنگی بر ما غلبه کرد. پس به جزع افتادیم. ناگاه آن دو سوار پیدا شدند و کردند آن چه روز گذشته کرده بودند. چون خواستند از ما مفارقت کنند، گفتیم به آن سوار که تو را به خداوند قسم می‌دهیم که ما را برسان به اهل ما. فرمود: «بشارت باد شما را که به زودی می‌آید نزد شما کسی که شما را می‌رساند به اهل شما. » پس از نظر ما غایب شدند. چون آخر روز شد، دیدیم مردی را از اهل فراسا که با او سه الاغ بود و می‌آمد برای بردن هیزم. چون ما را دید، ترسید و فرار کرد و خرهای خود را گذاشت. پس او را آواز کردیم به اسم خودش و نام خود را برای او بردیم. پس برگشت و گفت: وای بر شما! به درستی که اهل شما عزای شما را بر پا کردند. برخیزید که مرا حاجتی نیست در هیزم. پس برخاستیم و بر آن خرها سوار شدیم. چون نزدیک قریه رسیدیم، پیش از ما داخل بلد شد و اهل ما را خبر کرد و ایشان به غایت خرسند و مشعوف شدند و او را اکرام کردند و بر او خلعت پوشانیدند. چون داخل شدیم بر اهل خانه خود، از حال ما پرسیدند، حکایت کردیم برای ایشان، آن چه را که دیده بودیم. پس ما را تکذیب کردند و گفتند: آن خیالاتی بوده که از جهت عطش برای شما پیدا شده. آن گاه روزگار این قصّه را از یاد من برد، چنان که گویا چیزی نبود و در خاطرم چیزی از آن نماند تا آن که به سنّ بیست سالگی رسیدم و زن گرفتم و در اهل من، سخت تر از من کسی نبود در عداوت با اهل ایمان، سیّما زوّار ائمّه علیهم السلام که به سرّ من رأی می‌رفتند. پس، من به ایشان حیوان کرایه می‌دادم به قصد اذیّت و آزردن ایشان، به آن چه از دستم برآید از دزدی و غیر آن و اعتقاد داشتم که این عمل از اعمالی است که مرا نزدیک می‌کند به خداوند تبارک و تعالی. پس اتّفاق افتاد که مال‌های خود را کرایه دادم به جماعتی از اهل حلّه و ایشان از زیارت برمی گشتند و رفتیم به سوی بغداد و ایشان واقف بودند بر عناد و عداوت من. پس چون در راه مرا تنها دیدند و پر بود دل‌های ایشان از غیظ و کینه، مرا بسیار اذیت کردند و من ساکت بودم. و قدرتی نداشتم بر ایشان به جهت کثرت ایشان. چون وارد بغداد شدیم آن جماعت رفتند به طرف غربی بغداد و در آن جا فرود آمدند و سینه من پر شده بود از غیظ و حقد بر ایشان. چون رفقای من آمدند، برخاستم و نزد ایشان رفتم و بر روی خود زدم و گریستم. گفتند: تو را چه شده و چه بر تو وارد شده؟ پس حکایت کردم برای ایشان، آن چه بر من وارد شده بود از آنها. پس شروع کردند به سبّ و لعن کردن آن جماعت و گفتند: دل خوش دار که ما با آنها در راه جمع خواهیم شد، چون بیرون روند و خواهیم کرد با ایشان، بدتر از آن چه آنها کردند. چون تاریکی شب عالم را فرا گرفت، سعادت مرا دریافت. پس با خویشتن گفتم: این جماعت رافضه، از دین خود برنمی گردند، بلکه غیر ایشان چون زاهد شوند، برمی گردند به دین ایشان و این نیست، مگر آن که، حقّ با ایشان است و در اندیشه ماندم و از خداوند سؤال کردم به حقّ نبیّ او، محمّدصلی الله علیه وآله وسلم که نشان دهد به من در این شب، علامتی که پی بَرَم به آن به حقّی که واجب گردانیده آن را بر بندگان خود. 🔰 @DastanShia
۴. پس گفتم: سمعاً و طاعةً. و مرا اسبی بود که قیمت آن دویست اشرفی بود، پس آن مُرد و خداوند عوض آن را به من داد به مثل آن و اضعاف و در تنگی‌ها افتادم، پس به ایشان استغاثه کردم و نجات یافتم و خداوند مرا فرج داد به برکت ایشان و من امروز دوست دارم هر کسی را که ایشان را دوست دارد و دشمن دارم هر کس را که ایشان را دشمن دارد و امید دارم از برکت وجود ایشان حسن عاقبت را. پس از آن متوسّل شدم به بعضی از شیعیان، پس این زن را به من تزویج نمودند و من اهل خود را واگذاشتم و راضی نشدم از ایشان زنی بگیرم. 📔 بحار الأنوار، ج۵٣، ص ٢٠٢-٢٠٨ 🔰 @DastanShia
٣. پس مرا خواب برد، ناگاه بهشت را دیدم که آرایش کرده اند و در آن درختان بزرگی بود به رنگ‌های مختلف و میوه‌ها و از سنخ درخت‌های دنیا نبود؛ زیرا که شاخه‌های آنها سرازیر بود و ریشه‌های آنها به سمت بالا بود و چهار نهر دیدم از خمر و شیر و عسل و آب و این نهرها جاری بود و لب آب با زمین مساوی بود به نحوی که اگر موری می‌خواست از آنها بیاشامد، هر آینه می‌خورد. و مرا قدرتی بر آنها نبود. هرگاه قصد می‌کردم که از آن میوه‌ها بگیرم، به سمت بالا می‌رفت و هر زمان که عزم می‌کردم از آن نهرها بنوشم، به زیر فرو می‌رفت. به جماعتی در آنجا گفتم: چه شده، شما می‌خورید و می‌نوشید و من نمی توانم؟ پس گفتند: تو هنوز به نزد ما نیامدی. در این حال بودم که ناگاه فوج عظیمی را دیدم. پس گفتند: «خاتون ما فاطمه زهراعلیها السلام است که می‌آید. » نظر کردم. دیدم فوج‌ها از ملایکه را که در بهترین هیأت‌ها بودند و از هوا به زمین فرود می‌آمدند و ایشان به آن معظمّه احاطه کرده بودند. چون آن حضرت نزدیک رسید، دیدم آن سواری که ما را از عطش نجات داد، به این که حنظل به ما خورانید، رو به روی فاطمه علیها السلام ایستاده، چون او را دیدم، شناختم او را و به خاطرم آمد آن حکایت و شنیدم که آن قوم می‌گفتند: «این، محمّد بن الحسن قائم منتظر است. - صلوات اللَّه علیهما -» پس مردم برخاستند و سلام کردند بر فاطمه علیها السلام. پس من برخاستم و گفتم: «السّلام علیکِ یا بنت رسول اللَّه! » پس فرمود: «و علیکَ السّلام ای محمود! تو همان کسی که خلاص کرد این فرزند من تو را از عطش؟ » گفتم: آری، ای سیّده من! پس فرمود: «اگر داخل شدی با شیعیان، رستگار شدی. » گفتم: من داخل شدم در دین تو و دین شیعیان تو و اقرار دارم به امامت گذشتگان از فرزندان تو و آنها که باقی اند. پس فرمود: «بشارت باد تو را که فایز شدی. » محمود گفت: پس من بیدار شدم در حالتی که گریه می‌کردم و بی خود بودم، به جهت آن چه دیده بودم. پس رفقای من به جهت گریه من نگران شدند و گمان کردند که این گریه من به جهت آن چیزی است که برای ایشان حکایت کردم. پس گفتند: دل خوش دار! قسم به خداوند که هر آینه انتقام خواهیم کشید از رافضیان. پس ساکت شدم تا آن که آنها ساکت شدند و صدای مؤذّن را شنیدم که آواز به اذان بلند کرده بود. پس برخاستم و به جانب غربی بغداد رفتم و داخل شدم بر آن جماعت زوّار. پس سلام کردم بر ایشان. گفتند: لا اهلاً و لا سهلاً، بیرون برو از نزد ما. خداوند برکت ندهد در کار تو. گفتم: من برگشتم با شما و داخل شدم بر شما که بیاموزید به من احکام دین مرا. پس از سخن من مبهوت شدند و بعضی از ایشان گفت: دروغ می‌گوید. و بعضی دیگر گفتند: احتمال می‌رود راست بگوید. پس پرسیدند از من سبب این امر را. پس حکایت کردم برای ایشان آن چه را که دیده بودم. گفتند: اگر تو راست می‌گویی، ما حال می‌رویم به سوی مشهد امام موسی بن جعفر علیهما السلام پس با ما بیا تا در آن جا تو را شیعه کنیم. گفتم: سمعاً و طاعةً و مشغول شدم به بوسیدن دست و پای ایشان و برداشتم خورجین‌های ایشان را و دعا می‌کردم برای ایشان تا رسیدیم به حضرت شریفه. پس خدّام آن جا ما را استقبال کردند و در میان ایشان بود مردی علوی که از همه بزرگ تر بود. پس سلام کردند بر زوّار و زوّار به ایشان گفتند: در روضه مقدّسه را برای ما باز کنید تا سیّد و مولای خود را زیارت کنیم. گفتند: حباً و کرامةً ولکن با شما کسی است که اراده دارد و می‌خواهد شیعه شود و من او را در خواب دیدم که پیش روی سیّده من فاطمه علیها السلام ایستاده و آن مکرّمه به من فرمود: «فردا در نزد تو خواهد آمد مردی که اراده دارد شیعه شود. پس در را برای او باز کن پیش از هر کس» و اگر او را ببینم می‌شناسم. آن جماعت از روی تعجّب به یکدیگر نظر کردند و به او گفتند: در ما تأمّل کن. پس شروع کرد در نظر کردن به سوی هر یکی از ایشان. پس گفت: اللَّه اکبر! این است واللَّه آن مرد که او را دیده بودم. دست مرا گرفت و آن جماعت گفتند: راست گفتی ای سیّد و قسم تو راست بود و این مرد راست گفت در آن چه نقل کرد و همه خرسند شدند و حمد خداوند تبارک و تعالی را به جای آوردند. آن گاه دست مرا گرفت و داخل کرد در حضرت شریفه و طریقه تشیّع را به من آموخت و مرا شیعه کرد و من موالات کردم آنان را که باید موالات کرد ایشان را و تبرّی جستم از آنها که باید از ایشان تبرّی کرد. چون کارم تمام شد، علوی گفت: سیّده تو فاطمه علیها السلام می‌فرماید به تو: «به زودی می‌رسد به تو پاره ای از مال دنیا، به او اعتنایی نکن که خداوند عوض آن را به زودی به تو برمی گرداند و خواهی افتاد در تنگی ها؛ پس استغاثه کن به ما که نجات خواهی یافت. » 🔰 @DastanShia