💐سالروز ولادت با سعادت حضرت سلطان ، آقا علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام را محضر مولامون حضرت امام مهدی ارواحنالهالفداء و شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنیم💐
❤️اللهم صلّ علی علیّ بن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف تحیة و الثناء❤️
YEKNET.IR - madh 3 - milad imam reza - 98.04.12 - sibsorkhi.mp3.mp3
5.92M
از تمامی فرش های زمین
تکیه ای از حصیر مال شماست
✋ #السلام_علیک_یا_سلطان
از دسٺ رضا #ڪرببلا مےگیرم
ازخاڪ در #رضا شفا مےگیرم
من هرچہ بخواهم زخداوند جهان
از #پنجره_فولاد رضا مےگیرم
#میلاد_امام_رضا(ع)✨🌺
#بر_شیعیان_جهان_مبارڪ_باد🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای امام رضا(ع)
4_6043997812813727519.mp3
3.58M
من نوکرم و سلطان تویی
من معتقدم ایمان تویی
مداحی آنلاین - هم رضا باشد علی هم مرتضی باشد علی - حاج حسین سازور.mp3
10.84M
هم رضا باشد علی
هم مرتضی باشد علی
مهربونی تو آروم جونی تو.mp3
14.33M
🔊 #صوتی | #سرود
📝 مهربونی تو آروم جونی تو
👤 کربلاییسیدرضا #نریمانی
🌺 ویژه ولادت #امام_رضا
@Seyedrezanarimaniir🎤
تویی نشاط آهوی دشت و دمنها_۲۰۲۳_۰۵_۲۹_۱۲_۲۰_۰۸_۹۱۰.mp3
21.31M
🔊 سرود 💐
تویی نشاط آهوی دشت و دمن
کربلاییسیدرضا نریمانی
ولادت #امام_رضا
@Seyedrezanarimaniir🎤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه شود آهویت باشم یا علی ابن موسی الرضا...🥺❤️
👤 #کلیپ زیبای "کاش آهویت باشم" با نوای کربلاییسید #امیر_حسینی تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
📥 دانلود صوت كامل
🌺 ایام ولادت #امام_رضا
@Seyedrezanarimaniir🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ ای صفای قلب زارم ...
💌 میلاد حضرت امام رضا علیهالسلام مبارک ...
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3
مجمع جوانان بنی فاطمه (س)(2).mp3
7.47M
🎙 گره گشایی از کار مردم
📻مراسم شب ولادت امام رضا (علیه السلام)
☑️سخنراني حجةالاسلام والمسلمین #استاد_دکتر_رفیعی
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
📖 #داستان_کوتاه ؛ قسمت دوم
ویژه ولادت #امام_رضا علیهالسلام
📌 از تهران تا بهشت
🔸 پارسا حرفهای احمدآقا را قبول نداشت، با این حال چیزی نگفت. در عوض به گوسفند سفید و قهوهای پشت ماشین که بیتفاوت به آنها زل زده بود، نگاه کرد.
احمدآقا نگاه پارسا را دنبال کرد و به سراغ گوسفند رفت. پایش را روی رکاب عقب گذاشت و محکمبودن گرهٔ طناب کنفی دور پای گوسفند و میله محافظ پشت شیشه عقب را چک کرد. دستی بر سر حیوان کشید و آب باقیمانده در بطری را به او خوراند. بعد نگاهی به آسمان و ساعتش کرد.
🔹 - این زبونبسته باید امشب به مشهد برسه. لابد میدونی، فاطمهخانم نذر کرده که روز تولد امام رضا یه گوسفند برای سلامتی امام زمان قربونی کنه و تحویل آشپزخونه حضرت بده. اگه بخوام این دو ساعتی که اومدم رو برگردم تا تو رو تحویل پدر و مادرت بدم، دیر میشه و به موقع نمیرسم.
احمدآقا، جفتپا پایین پرید. کلافه و مستأصل پشت فرمان نشست و به جاده زل زد.
پارسا روی رکاب عقب ماشین نشست. از شکست و بازگشت به خانه وحشت داشت. چشمانش را بست. خودش را پشت پنجره فولاد تصور کرد و مشغول حرفزدن با امام رضا شد.
🔸 - یا امام رضا! تو رو خدا احمدآقا رو راضی کن که منو برنگردونه. منم قول میدم که...
با صدای بلندِ احمدآقا حرفش ناتمام ماند.
- پارسا! بیا جلو بشین.
نیمساعت از حرکتشان گذشته بود، اما پارسا هنوز تصمیم احمدآقا را نمیدانست. اولین دوربرگردان را که رد کردند، چشمانش از خوشحالی برق زد.
احمدآقا گفت: فعلاً مجبورم با خودم ببرمت تا ببینم باید چیکار بکنم.
پارسا چیزی نگفت و به جاده و افق زرد و نارنجی و دلگیر غروب چشم دوخت. در ذهنش دنبال قول و قراری مناسب بین خودش و امام رضا میگشت، اما چیزهایی که به ذهنش میرسید قانعش نمیکرد. برای همین از احمدآقا که هنوز توی فکر بود، پرسید: اگر شما بخواید یه قول خوب به امام رضا بدید، چه قولی میدید؟
🔹 احمدآقا دستش را از روی دنده برداشت و با حالتی متفکرانه چانهاش را خاراند.
- نمیدونم، اما بهنظرم باید چیزی باشه که امام رضا رو خیلی خوشحال میکنه.
کمی فکر کرد. بعد با هیجان گفت: آهااا. حاجآقا محمدی میگفت، هیچی به اندازه کار برای امام زمان، اهل بیت رو خوشحال نمیکنه.
پارسا گفت: چه جالب! اما کار برای امام زمان یعنی چی؟
- یعنی هر کار خوبی که دیگران رو به یاد امام زمان بندازه یا ظهور رو نزدیک کنه. هر کاریهاااا. حالا این به خود فرد بستگی داره. یکی پولداره میتونه به اسم امام زمان به فقرا کمک کنه. یکی اهل مطالعه است و میتونه مردم رو با امام زمان آشنا کنه. یکی با هنرش برای امام زمان کار میکنه، یکی با خدمتکردن به خانوادهاش و مدارای با مردم، یکی با درسخوندن، یکی هم با ترک گناه…
🔸 پارسا صدایش را برای تقلید صدا تغییر داد و گفت: پس به عدد آدمای روی زمین، راه هست برای کار برای امام زمان.
احمدآقا از ته دل خندید و به پلاک برنجی منقوش به عبارت «یا مهدی ادرکنی» که به آینه جلوی ماشین آویزان بود، ضربهای زد. پارسا با شادی به چرخش پلاک به دور خودش، نگاه میکرد. با خودش فکر کرد: چرا احسان هیچوقت از امام زمانیبودن پدرش چیزی نگفته بود…
#امام_رضا علیهالسلام
#دهه_کرامت
📖 #داستان_کوتاه ؛ قسمت سوم
ویژه ولادت #امام_رضا علیهالسلام
📌 از تهران تا بهشت
🔸 هوا کاملاً تاریک شده بود. احمدآقا تابلوی کنار جاده را به پارسا- که پشت سر هم خمیازه میکشید- نشان داد و گفت: نیمساعت دیگه به مجتمع بین راهی دامغان میرسیم. یه آبی که به صورتت بزنی و یه چیزی که بخوری، خوابت میپره. احمدآقا مقابل مجتمعی بزرگ با نمای آجر سفال توقف کرد. پارسا نوشتهٔ روی کاشی آبی سردر مجتمع را بلند برای خودش خواند: نمازخانه و مجتمع رفاهی امام رضا علیهالسلام.
احمدآقا، گوسفند را پیاده کرد و نخ دور پای حیوان را به دور گردنش بست. گوسفند با آرامش و وقار پشت سرشان راه آمد تا به ورودی ساختمان رسیدند. احمدآقا به اطراف نگاه کرد. مانده بود با این حیوان چه کار کند که جوان آشنایی را دید و صدایش کرد.
🔹 - شاگرد مغازه ساندویچیه. پسر خوبیه.
گوسفند را به سعید سپردند و وارد مجتمع شدند. احمدآقا گفت: من کلی خاطره خوش اینجا دارم. اینجا توقفگاه همیشگی سفرامون به مشهده.
داغ دل پارسا تازه شد. آخرین سفرش به مشهد حدود چهار سال پیش بود. موقع مراسم تدفین خالهمهین. با هواپیما رفتند و روز بعد از خاکسپاری با عجله برگشتند. سالهای قبل هم از مسیری دیگر میرفتند مشهد. مادر، جاده سرسبز شمال را ترجیح میداد.
🔸 همیشه میگفت: «مسیر هم جزئی از سفره و به اندازه مقصد مهمه.» پدر هم برای سر نرفتن حوصله پارسا هر کاری میکرد. گاهی او را به حرف میکشید. گاهی روی فرمان ضرب میگرفت و آواز میخواند، گاهی هم با ویراژ دادن سر به سر مادر میگذاشت و جیغ مادر و خنده پارسا را درمیآورد. آنقدر در خاطرات گذشته غرق شده بود که چند متری از احمدآقا که داشت با تلفن صحبت میکرد، عقب مانده بود. جا ماندنش را با دویدن جبران کرد. احمدآقا تلفن را قطع کرد. لبخندی زد و گفت: اگه از نقشهات خبر داشتم، احسان رو هم با خودم میآوردم.
🔹 پارسا خندید. غم دلش کمتر شده بود و دیگر مثل ظهر احساس بدبختی نمیکرد. یاد دعوتنامه جشن تجلیل از دانشآموزان نخبه مدرسه افتاد. فکر کرد شاید کمی عجولانه رفتار کرده است. سعی کرد با نگاهی منصفانه اتفاقات ظهر را مرور کند. یاد رفتار بیتفاوت پدر و مادرش در مواجهه با دعوتنامه و ذوقزدگی خودش افتاد. مادر مثل دیروز و همه روزهای ماههای گذشته، مشغول برنامهریزی برای تولید محتوای لایکخور برای پیجش بود و پدر مشغول چککردن نوسانات بازار سکه و ارز! آنقدر از دستشان عصبانی بود که نهار نخورده به اتاقش رفت و دعوتنامه را مچاله کرد و داخل سطل زباله کنار میز تحریرش انداخت.
🔸 حالا که آرامتر شده بود، با خودش فکر میکرد: کاش کمی صبورتر بود و به پدر و مادرش فرصت میداد. اما صدایی در درونش میگفت: دیگه برای یک خانوادهٔ واقعیشدن دیره.
بعد از خواندن نماز و خوردن شام دوباره حرکت کردند. احمدآقا رادیوی ماشین را روشن کرد تا هوشیار بماند.
- اگه خستهای، برو صندلی عقب بخواب. مشهد که رسیدیم، بیدارت میکنم.
- نه، بیدار میمونم. کلی سوال دارم.
- سوال؟ در مورد چی؟
- در مورد امام رضا یا حتی امام زمان. واقعاً نسبت ما با امام چیه؟
🔹 احمدآقا شیشه را پایینتر کشید، تا اکسیژن بیشتری به مغزش برسد. با خودش فکر کرد: یعنی احسان هم به این چیزا فکر میکنه؟
- موبایل همراهت داری؟
- خاموشه.
- روشنش کن.
پارسا تلفن همراهش را روشن کرد. صدای اعلان پیامهای در انتظار ارسال که حالا به مقصد رسیده بودند، هر دویشان را متعجب کرد. احمدآقا خندید و گفت: به نظرم اول پیاماتو چک کن.
پارسا گفت: الان نه. خب چیکار کنم؟
- تعریف امام در کلام امام رضا رو جستوجو کن. مکثی کرد و پرسید: چی شد؟ پیداش کردی؟!
- به نظرم. اما این خیلی طولانیه.
- طولانی، اما کامل. بعداً حتماً بخونش اما فعلاً دنبال بخشی که میگه امام مثل رفیق و برادره، بگرد.
- پیداش کردم.
- بلند بخونش.
🔸 پارسا سینهاش را صاف کرد.
- «امام آب گواراى زمان تشنگى و رهبر به سوى هدايت و نجاتبخش از هلاكتگاههاست؛ هر كه از او جدا شود، هلاك شود. امام ابری بارنده و بارانی شتابنده و خورشيدی فروزنده است. امام سقفى سايهدهنده است، زمينى گسترده است. چشمهای جوشنده و بركه و گلستان است. امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به كودك، پناه بندگان خطاکار در گرفتارى سخت است… »
- هر کدوم از این تعاریف کلی حرف و نکته با خودش دارههاااا. مثلاً تشبیه رابطه امام به رابطه پدر و مادر با بچهشون.
صورت پارسا دوباره پژمرده شد.
- رابطه من و پدر و مادرم که تعریفی نداره.
احمدآقا گفت: مطمئنی؟ پیامهاتو چک کن، ببین چندتاشون از پدر و مادرت بوده.
#امام_رضا علیهالسلام
#دهه_کرامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به #امام_رضا (علیهالسّلام) پناه ببریم.
#دهه_کرامت
#کانالدرسایهسارقرآنوعترت👇🏻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@darsayehsarahlebeyt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
※ چرا به امام هشتم علیهالسلام میگن؛ امام رضا؟
※ چه رازی پشت این اسم هست؟
#دهه_کرامت
#امام_رضا علیهالسلام
4_5841451570360749169.mp3
12.62M
👏👏👏👏
👏👏👏👏
هرکی با امام رضای ما در افتاده ور افتاده ورافتاده.....
#دهه_کرامت
#امام_رضا علیهالسلام
#کانالدرسایهسارقرآنوعترت👇🏻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@darsayehsarahlebeyt