.
#حضرت_زهرا
درد مرا دو دیده ی خونبار شاهد است
سوز مرا شرارِ دل زار شاهد است
غم های ناشنیده و ناگفته ی مرا
موی سفید و زردی رخسار شاهد است
شب ها هر آنچه می گذرد بر من و دلم
اشگ دو دیده، دیده ی بیدار شاهد است
من بارها فدایی راه علی شدم
مسمار و سینه و در و دیوار شاهد است
من رو گرفتم از علی امّا هر آنچه شد
روی کبود احمد مختار شاهد است
آتش زدند خانه ی در بسته ی مرا
دود و مدینه و شررِ نار شاهد است
در شهر خود غریب تر از من کسی نبود
دفن جنازه ام به شب تار شاهد است
فریاد آه و ناله ی من بی جواب ماند
تا حشر بی وفایی انصار شاهد است
غسل شبانه و ورم بازوی مرا
اشگ دو چشم حیدر کرّار شاهد است
«میثم» هر آنچه بر علی و فاطمه گذشت
در روز حشر خالق دادار شاهد است
#سازگار ✍
#زهیر_سارگار 🎤
#فاطمیه
بنام خدا
کرکری شاعرانه به مناسبت اولین بازی تیم ملی کشورمان با تیم ملی انگلستان
"" "" "" ""
روبرو آماده باش تیم شیران آمده
تیم پر امید ما با دل و جان آمده
روبه پیر خاک ما پوریا پرور بود
نسل این شور آفرین بهر طوفان آمده
رستم دستان بود زادهٔ این مرز و بوم
یازده تا راد مرد سوی میدان آمده
یازده تا شیر نر صف کشیده با غرور
روبهک آماده باش شیر غران آمده
هست دعای خیر ما پشت این تیم قوی
همره این تیم ما کل ایران آمده
تیم هشتاد میلیونی می خروشد همچو سیل
تیم ما از کشور و مهد ایمان آمده
بر گرفتیم ما به دست پرچم فتح و ظفر
روبرو آماده باش جمع مستان آمده
می نمائیم ما جدال در قطر تا پای جان
تیم ما از کشور جان نثاران آمده
آمده با این هدف ای حریفان تیم ما
بهر تاریخ سازی و بهر عنوان آمده
فاخرا بر خوان دعا کن توکل بر خدا
گو به تیم روبرو فخر دوران آمده
گنجینه اشعار مذهبی ترکی و فارسی و اشعار انتقادی اجتماعی
شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
emshab-delam-be-shoore-sheineh.mp3
19.5M
امشب دلم به شور و شینه زائره بین الحرمینه
گاهی دلم پیش اباالفضل گاهی دلم پیش حسینه
سید الاحراری صاحب درباری
عجب سپاهی و عجب علمداری
رو عشق تو حساسم من مرید عباسم
یا حسین من اربابی غیر از تو نمی شناسم
یا ثارالله یابن الحیدر ابی عبدالله یابن الحیدر
کرب. و بلا عرش برینه زائر تو روح الامین
خدا می خواهد دوباره امسال با تو قرارم اربعین
ای به سرم سایه عشق تو سرمایه
نمیره از یادم موکب و مشایه
ای سید و سالارم من به تو بدهکارم
اربعین هر سال و از امام رضا دارم
یا ثارالله یابن الحیدر ابی. عبدالله یابن الحیدر
حسین، حسین، حسین، حسین
گل امیرالمؤمنین پهلوون ام البنین
ماه شب چهارده اسیرش ماه علی روی زمین
عجب یلی هستی ساقی سر مستی
رو دست تو آقا نیومده دستی
قبله ی حاجاتی پیر خراباتی
ماه بنی هاشم عموی ساداتی
ای رزم تو طوفانی تو وزیر سلطانی
شاگرد کلاس تو قاسم سلیمانی
نحن بهماک ابوفاضل
حسین، حسین، حسین. ، حسین
به شام غم سحر
به دلبرا دلبر رسیده
حسین شده محو
تماشا آیینه ی حیدر رسیده
گوهر نایابی بزرگ اصحابی
ای که ولیعهد حضرت اربابی اسطوره
ی ایمانی تو جانی و جانانی
بعد از تو امامامون دارن رگ ایرانی
این بی سر و سامانی این مشکل
با بلندی است. دست تو حل میشه نه کلید روحانی
ولایتش اصول دینه حیدر
معنی قرآن مبین حیدر
حرف نبی فقط همینه
تنها امیرمؤمنین حیدر
چه هیبتی داری شجاعتی داری
فقط تو عالم تو حیدر کراری
عبد أشجع الناسم کرده پدری واسم
من خلیفه ایی غیر علی ناشناسم من شیعه
ام حیدر آقامه
علی، علی، علی، علی.
یامهدی(عج)
🎶سبک :: میگذرد کاروان
می گذرد روزگار
العجل ای تک سوار
چشم زمین منتظر
قلب زمان بی قرار
وارث پیغمبری
نور دل حیدری
منتقم فاطمه
ای پسر عسگری
امید شیعیان العجل
یا صاحب الزمان العجل
عمه زینب بین روضه گوید بیا
راس جدت روی نیزه گوید بیا
ابا صالح اباصالح مهدی بیا ...
آبروی عالمِ
شال عزای حسین
افضل الاعمالمِ
گریه برای حسین
شاهی وبی لشکری
بی کفن وبی سری
نوکرتو می خری
کرب وبلا می بری
ذکر هر سینه زن العجل
نوحه ی بی کفن العجل
بارونیه چشمای ما تو روضه ها
حسینیه دم می گیره مهدی بیا
ابا صالح اباصالح مهدی بیا ...
ناله زده مادرت
لحظه ی افتادنت
داغ دل خواهرت
روضه ی پیراهنت
پیرهن پاره شد
روضه ی اهل حرم
ای به فدای حسین
جانِ پدرْ مادرم
ذکر سینه زن ها العجل
ناله ی کربلا العجل
ای جان من جانان من یابن الزهرا
منتقمِ کرب و بلا مهدی بیا
ابا صالح اباصالح مهدی بیا ...
✨🌷✨🌷✨🌷✨
____________
#امام_زمان_عج
سیمای بهشتی
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
خانه ات گلشن ز طوبای بهشتی فاطمه
حجره ات عرش معلای بهشتی فاطمه
حجره ای داری معطر از مناجات و نماز
گوشه ای از آن ، مصلای بهشتی فاطمه
از دعایت می رسد دلهای یاران در بهشت
ای مناجات تو نجوای بهشتی فاطمه
برترین ذکر تو یا الله ، یا قدوس بود
کمترین یار تو حورای بهشتی فاطمه
چادرت زیباتری تصویر در چشمان ماست
چادرت یعنی که سیمای بهشتی فاطمه
ریشه های چادرت در تار و پود ما نشست
بانوی امروز و فردای بهشتی فاطمه
رنگ پائیزی نداری ای بهارستان عشق
چون تو باغ شکوفای بهشتی فاطمه
کی جدا می گردی از مولای هستی مرتضی
چون علی داری تو همتای بهشتی فاطمه
قطره ای از اشک خود را هدیه کن بر ما که هست
اشک تو از جنس کالای بهشتی فاطمه
جرم تو این بود بت ها را شکستی بی تبر
ای خلیل الله زن های بهشتی فاطمه
«یاسر» از دنیا و عقبا جز ولایت را نخواست
بانوی دنیا و عقبای بهشتی فاطمه
#محمود_تاری «یاسر»
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
بستر - وداع
همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است
همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است
برای هر تپشِ من تبسمی بس بود
برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است
قسم به نقطهی فاءِ تو کارِ من گیر است
برای نافلههایم هجای تو کافی است
مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم
چه غم که گفته اگر هایهایِ تو کافی است
برای ساختنم با غمِ مدینه بمان
برای سوختنم انزوای تو کافی است
بمان که با تو بماند توان به زانویم
بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است
بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه
برای محسنم این لای لایِ تو کافی است
برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت
لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است
صدای آینهی خُرد میدهی ای وای
به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است
خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت
که وضعِ سینهات از از وای وایِ تو کافی است
نمیرسید به من زورشان و فهمیدند
برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است
تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود
کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است
کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست
کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است....
کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب
کسی نگفت که برگی برای تو کافی است
کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار
نزن نزن نزن این ضربههای تو کافی است
کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر
که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است
تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم
تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است...
تو را زدند و لبِ تو نکرد نفرینی
که آهی از تو برای خدای تو کافی است
*
پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید
حسین داغ تو واغربتای تو کافی است
برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند
هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است
گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز
یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی است
(حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطهی"فا"علی و نقطهی"با"فاطمه است
کیست او حضرتِ حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
بارها محضرِ او خورد زمین ، جبرائیل
بارها گفت محمد به حرا فاطمه است
بیش از کعبه پیمبر به طوافش میرفت
یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است
گرچه این خانه مفاتیح جناند ولی
بیشتر بین همه کارگشا فاطمه است
سه امام است همیشه سرِ سجادهی او
گرچه مجروح ولی دستِ دعا فاطمه است
در بقیع بودم دیدم که غریبی میخواند
یارالی آی یارالی دردَ دوا فاطمه است
من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم
حجتالله عَلی حُجَّتُنا فاطمه است
گفت سوگند به مظلومیِ تو کم نشود
یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است
آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که
همه گفتند مگر شیرِخدا فاطمه است
همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد
همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است
مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند
که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است
چادرش را نتکاند آخ ببینید همه
نامِ او مردمِ نامرد چرا فاطمه است
روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است
که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است
تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد
تا که او هست فقط نالهی ما فاطمه است
(حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#بحرطویل
#فاطمیه
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا ه
مه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
(حسن لطفی ۱۴۰۰)
.
#غزل_مصیبت
#حضرت_زهرا و #امام_زمان
مادر افتاد زمین کاش به دادَش برسی
ناله زد عرشِبرین کاش به دادش برسی
بینِ دیوار و درِ خانه شکست آئینه
بسته شد بازویِدین کاش به دادش برسی
بینِ کوچه شد علمدارِ ولا امّا حیف
قنفذ و ضربهیِکین کاش به دادش برسی
کوثر افتاد خدا مصحفِ ما را بردند
شرحِ غربت شده این کاش به دادش برسی
پهلویِ زخمی و رخسارِ کبود و بازو
دلبرِ پردهنشین کاش به دادش برسی
مادر افتاد زمین روضهیِ حنجر خواندیم
خنجرِ شمرِ لعین کاش به دادش برسی
#فاطمیه #غزل
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
#مادر_افتاد_زمین_کاش_به_دادش_برسی
#حسین_ایمانی
.........................................................
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بیا ای آخرین امید، ترنم صبح سپید
بیا عزیز فاطمه که جان ما به لب رسید
یار بی نشان بیا، منجی جهان بیا، صاحب الزمان بیا
صاحب الزمان بیا
اسیر و مبتلا منم، فقیر و بینوا منم
پناه عالمین تویی تو شاهی و گدا منم
دست خالی ام ببین، پیش من کمی بشین، ای عزیز نازنین
صاحب الزمان بیا
طلوع صبح صادقی، شمیم یاس و رازقی
بیا قرار و وعده ی دعای عهد عاشقی
به حق اشک ندبه ها، به حق سوز گریه ها، بیا قرار جمعه ها
صاحب الزمان بیا
اگر هوای انتظار گرفته با گنه غبار
به حق مادرت بزن این پرده را خودت کنار
ای طلوع بی غروب، من بدم ولی تو خوب، پاک کن از دلم رسوب
صاحب الزمان بیا
بیا امام مهربان ای آفتاب بی کران
دلم خوش است به چله ی سه شنبه های جمکران
دعای من جز این نبود، ظهور کنی تو زودِ زود، ریشه کنِ آل سعود
صاحب الزمان بیا
موضوع: #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سبک: #بیا_نگار_آشنا
🌿❤️🌺🌸🕊📝➕🎧
🎼تا آخرین نفر تا آخرین نفس ایستادهایم✊️
🎙حاج صادق آهنگران
📝حبیبالله معلمی
🌿✊️🌷✊️🌿
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ماایستادهایم، ما ایستادهایم
بهر بقای دین، در راه انقلاب
ما سر نهاده ایم، ما سرنهاده ایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
سالار عاشقان، محبوب کبریا
سرمشق خون زده، در دفتر بلا
فرزند فاطمه(س) با صوت دلربا
هر دم زند صلا، از دشت کربلا
با پیر حق پرست، از ساغر الست
مامست بادهایم،مامست بادهایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
پیروزی حسین(ع)رمزشهادت است
فیض و وصال حق، اوج شهادت است
سرمایۀ حیات در استقامت است
این سیر مکتبی، تا بی نهایت است
آیینۀ دل از، عشق تو یا حسین(ع)
ما جلوه دادهایم، ما جلوه دادهایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
هرگز نمی رویم، در زیر بار ننگ
تا محو فتنه ها، کوبیم طبل جنگ
بر دشمن خدا، گیریم عرصه تنگ
در جبهه میشویم، آماده بی درنگ
با بانگ یا حسین(ع)، از مادر زمان
آزاده زادهایم، آزاده زادهایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
لبیک گفتهایم ما بر صلای دوست
از کربلای خون، تا کربلای دوست
یااینکه میکنیم، سررا فدای دوست
یا بوسه میزنیم،خاک سرای دوست
در نیل این هدف، الگوی همت و
عزم و ارادهایم، عزم و ارادهایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
هان ای بسیجیان،گاه دلاوری است
روز نبرد با ظلم و ستمگری است
بر یاوران حق، هنگام یاوری است
واجب اطاعت ازفرمان رهبری است
جای درنگ نیست، تا در کمند نفس نیوفتادهایم، نیوفتادهایم
✊️تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
✊️ما ایستادهایم، ما ایستادهایم
این قطعه، در سال ۱۳۶۷، توسط «حاج صادق آهنگران» اجرا،
و سرودهای از استاد حماسه سرای دفاع مقدس، «حبیب الله معلمی».
.
#ایران 🇮🇷
«ایران» ،جهان ما همین نام قشنگ است
عشقِ همه این پرچـم پاک سه رنگ است
هشتاد میلیون عاشــــق آزاده هستیم
ما را به جز آزادگی هر نام، ننگ است
عمری نشان دادیم در تاریـــــخ ایــــــران
مردانه میجنگیم هرجا عرصه تنگ است
ما مرد میدانیم، میـــــــدان هرچه باشد
حتی اگر بازیست میدانیم جنگ است
بازی نباید کرد در میــــــــدانِ دشمــــــــن
ما را بصیرت هست اگر دشمن زرنگ است
تا پایِ جـــان هستیم پایِ کـــارِ میــهن
تا نام ایران است کی جای درنگ است
خارم به چشـــم دشمــــــن اما خوار هرگز
من آهنم هر جا که دشمن خاره سنگ است
دشمن یقین پیر است و ما پیروز هستیم
دشمن اگر روبـــاه، ایرانـــــــم پلنگ است
احمدرفیعی وردنجانی✍
........................................................
14000926-panahi-shoor7.mp3
1.75M
|⇦•هیزم دور تا دورِ خونه...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس کربلایی نریمان پناهی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
هیزم دور تا دورِ خونه
آتیش داشت زبانه میزد
ای وای مادر رو تو کوچه
قنفذ بی رحمانه میزد
به سرش داد نزنید
سر ناموس علی
اينقدر فریاد نزنید
بسه تو رو خدا
دست مادرم دیگه
از کار افتاد نزنید
میلرزه دخترش
هیچوقت یه مادرُ
جلو اولاد نزنید
پناه برخدا
عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه برخدا
برای کُشتن مادر اومدن
پناه برخدا
چقدر این معرکه قاتل داره
پناه برخدا
مدینه چقدر اراذل داره
کوثر داره میسوزه
پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش
مادر داره میسوزه
مادر مادر وای مادر...
مادر مادر جان مادر...
*اینا مادر رو زدن، کربلا راحت بتونن زن و بچه های حسین، عمه سادات رو بزنن، اینا خونه رو سوزوندن جرأت پیدا کردن کربلا خیمه هارو بسوزونن، اینا جرأت کردن دست علی رو ببندن،کربلا دست های عمه سادات ...*
مادر مادر وای مادر...
مادر مادر جان مادر...
پناه برخدا
دسته ی هیزم به دستا اومدن
پناه برخدا
فکر کنم گروه مستا اومدن
پناه برخدا
لگدِ حرومی بالا میره
پناه برخدا
بی حیا به سمت زهرا میره
داره دیوار میسوزه
داره مسمار میسوزه
بوی چادر پیچیده
مادر ما میسوزه
مادر مادر وای مادر ...
مادر مادر جان مادر ..
|⇦•اگر ميتواني بماني بمان...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس کربلایی ابوذر بیوکافی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
شب شد، بي بيِ دوعالم زهرا سلام الله عليها آرام صدا زد: علي جانم! اميرالمؤمنينِ من، مولاي من! ميشه يه لحظه بياي پيشِ من؟ مولا اومد كنارِ بسترِ بي بي نشست، جانم فاطمه!؟ گفت: علي جان! ببين بچه ها خوابيدن يا نه؟ نگاه كرد مولا، حسن خوابِ، حسين خوابِ، زينبين خوابيدن، علي جان! ميخوام يه حرفي بهت بزنم، چند وقته ميخوام بهت بگم، اما شبش امشبِ، علي جان! فاطمه رو حلال كن... تا اينو گفت، مولا زد زيرِ گريه، فاطمه جان! من تو رو حلال كنم؟ نه! در وسطِ كوچه تو را ميزدن... تو بايد علي رو حلال كني، بخدا دستم بسته بود نتونستم برات كاري كنم...
مولا زد زيرِ گريه، اشك هاي علي از محاسنش مي چكيد رو صورتِ زهرا، يهو ديد يه دستي آرام اومد بالا، بذار اشكات رو پاك كنم، آي مظلوم علي! تو گريه نكن، من اين حرفارو نزدم تو گريه كني، من طاقت گريه هات رو ندارم، ميخوام چند كلام وصيت كنم، عمل ميكني يا نه؟ بندِ دلِ مولا پاره شد؟ فرمود: وصيت هات رو بگو، اما ان شاءالله خوب ميشي...
فرمود: علي جان! شبونه غسلم بده، از زيرِ لباس غسلم بده، شبونه دفنم كن، علي جان! نكنه اونايي كه حق تو رو گرفتن بيان برا تشييع جنازه ي من، اونايي كه من رو كتك زدن، من حوريه بودم به من سيلي زدن، فُرم صورتم عوض شده...
بذار من يه گريز بزنم: اينجا مادر فُرم چهره اش عوض شد، يه آقايي هم تو كربلا، يه كاري با سر و صورتِ حسين كردن، وقتي دخترش سرِ باباش رو ديد نشناخت...
دوباره از كربلا بريم مدينه، به سختي سر فاطمه رو مولا به زانو گرفت، فاطمه جان!...*
اگر ميتواني بماني بمان
عزيزم تو خيلي جواني بمان
*مولا گريه كرد، بي بي گريه گريه كرد، اينجا اشكاي دو نفر جاري شد، اشك چشماي مولا بر گونه هاي بي بي چكيد، يه جايِ ديگه هم اين اتفاق افتاد، فردا شد: حسنين اومدن تو خونه، تا وارد شدن ديدن اين خونه ديگه روح نداره، يه نگاهي به در و ديوار انداختن، اول سراغِ مادرشون رو گرفتن، اسماء! مادرِ ما كجاست؟ فرمود: مادرتون داره استراحت ميكنه، معصوم هستن، امامن، ميفهمن، گفتن: امكان نداره مادرِ ما تا اين موقع استراحت كنه، دويدن توي اتاقِ مادر، ديدن مادرشون رو به قبله است، يه پارچه اي روي صورتِ مادرِ، امام حسن خودش رو انداخت رو سينه ي مادر، سيدالشهدا صورت به كف پاي مادر گذاشت، يهو ديد پاي مادر سرد شده، گفت: داداش! يتيم شديم، خدا اجرت بده، "آجرك الله" شروع كردن گريه كردن، همه دار و ندارِ ما رفت...
اسماء اومد، من نميدونم چطور اين آقازاده ها رو از بدنِ مادر جدا كرد، خيلي سخته، بچه هارو فرستاد دنبال بابا...
اسماء! اينجا اين دوتا آقازاده ها رو مؤدب از بدنِ مطهر بلند كردي، دست كشيدي به سرِ امام حسن، حسن جانم! حسين جانم! بريد دنبال باباتون... اينجوري ديگه بايد بلند كني مصيبت زده رو، فهميدي چي دارم ميگم؟ قاعده اش اينه، مخصوصاً اگه بچه باشه، بايد آروم جدا كني از عزيزش، اما كربلا دخترِ حسين، كنارِ بدنِ باباش بود، يهو ديد يه مشت عرب اومدن دوره اش كردن، با تازيانه.. .حسين...
دوباره برگرديم مدينه، بچه ها رفتن جلوي مسجد، جوري بچه ها گريه مي كردن كه فهميدن كار تموم شده، بچه ها گفتن: بابا! خودت رو برسون، آي اونايي كه مدينه رفتيد از مسجد تا خونه راهي نبوده، اما ميگن: علي هي ميخورد زمين، زير بغل هاش رو گرفتن، خودش رو رسوند كنارِ بدن، اين پارچه رو كنار زد ديد فاطمه جواب نميده، آروم بُرد صورتش رو كنارِ صورت فاطمه، اين اشك ها اينجا هم ميچكيد، آروم گفت:" كَلِّمِـينِـي" فاطمه! با من حرف بزن، من علي هستم، اينجا علي شروع كرد وداع كردن...*
خوشي ز عُمر نديده خدانگهدارت
صنوبري كه خميده خدانگهدارت
قرارِ بعديِ ما كربلا وقتِ غروب
كنارِ رأس بريده خدانگهدارت
ـــــــــــــــ
🏴🏴
#روضه_وصیت_حصرت_زهرا_س_با_زینب_س
#روضه_کفن😭
روضه و توسل جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سید رضا نریمانی👌😭
این روضه به والله آدم ومیکشه😭 بادل زینب سچهارساله چه کرد😭
داری میری و خودتم اینو خبر داری
نگفتی این روزا چرا دست به کمر داری؟
دردِ کمر موقع راه رفتن خطر داره
هرجا میری تنها نرو که دردسر داره ..
کمتر برو بیرونِ خونه
کمتر سر تو درد بگیره
میترسم از اینکه یه روزی
راهت رو یک نامرد بگیره …
آتیش به دربِ خونمون انداختنُ رفتن
رو در و دیوار لخته خون انداختنُ رفتن
فضه رسید وقتی که سیلِ خون به راه افتاد
به زیر نور ماه ، یه ماهِ پابه ماه افتاد
دیدم حسن از رویِ ایوون
دید آخرش مادر زمین خورد
تو بد زمین خوردی میدونم
محسن از اون بدتر زمین خورد
لعنت به اون که پشت در آتیش و روشن کرد
زینب داره میبینه هرکاری که دشمن کرد
هنوز یه هفته از تولدش نمیگذشت که
لباسِ مشکلی عزایِ مادرو تن کرد
من دل ندارم که ببینم
یکم دلش آزار ببینه
خیلی شلوغی دوست نداره
ای وای اگه بازار ببینه …
*صدا زد زینبُ .. دخترم بیا ، مادر میخواد وصیت کنه. فرمود بقچهای کنار گذاشتم ، میشه برا مادر بیاری؟ .. بقچه رو آورد گذاشت جلو مادر . گفت زینبم درِ بقچه رو باز کن . با همون دستایِ کوچولوش گرهها رو باز کرد ، دید سه تا کفن میونه بقچه ست …
دخترم اولین کفن مال منه .. کفنِ دوم مال بابات علیِ .. کفنِ سوم مال حسنِ .. یه مرتبه دید متحیرانه داره نگاه میکنه … میگه زینب یه آهی کشید ، مادر نکنه حسینُ یادت رفته؟! …
یه مرتبه دوتایی گریه کردن .. صدا زد نه زینبم فراموشم نشده ، برا حسینم یه پیراهن دوختم. این پیراهنُ بهش بده ، لحظهای که میخواست بره میدان ، از طرف من زیر گلوی حسینمُ ببوس …
داره حسینش میره، یه مرتبه دید داره صدا میزنه « مهلاً مهلاً » همینطور داره میره ، دوباره صدا زد : « مهلاً مهلاً » داره میره .. اما یهمرتبه صدا زد « یابن الزهرا … »
تا گفت یابن الزهرا برگشت .. چی میگی زینبم ؟.. صدا زد وصیت مادرمه؛ یه بوسه زیر گلویِ حسینش زد … کاش به همینجا ختم میشد ، اما این بوسه ، بوسۀ آخر زینب نبود ..
اینجا گلوی سالم حسینُ بوسه زد. اما چند ساعت بعد اومد تو گودال ، این نیزه شکستهها رو کنار زد …آی حسین ….
.
#امام_زمان
صد و چهل و سوّمین شعر تضمین شدهٔ انتظار.
...و دوّمین سرودهٔ تضمین شدهٔ شادروان صائب تبریزی -- دیوان صائب ج ۶ / ۳۱۶۸.
-------------------------------------
۱
زمین به سوک نشسته چو آسمان بی تو
به گوش می رسد الغوث و الامان بی تو
برآید از دل هر نایِ جان فغان بی تو
«چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو»
۲
کنون که ناله کنان رو به سویت! آوردم
مرا ببخش که از پای تا به سر دردم
به سبزه روی نیارد دگر رخ زردم
«خبر به آینه می گیرم از نفس، هردم
به زندگی شده ام بس که بد گمان بی تو»
۳
غم فِراق تو با هستی ام، درآمیزد
به تار و پود تنم شور غم برانگیزد
به دامنم عوض اشک، خون دل ریزد
«ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد
ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو»
۴
بیا که دل شده از دوری رخت بی تاب!
...و مثل شام، سیه گشته است صبح شباب
مرا و هرکه در این جاست از کرم دریاب!
«به پایْ بوس تو خواهد رسید همچو رکاب
چنین که رفته ز کف اشک را عنان بی تو»
۵
بیا به باغ و ببین رنج غم نصیبان را!
به پای دل بنگر خار، ناشکیبان را!
منی که می شنوم نالهٔ غریبان را
«یکی هزار کنم شور عندلیبان را
اگر روم به تماشای گلستان بی تو»
۶
به باغ، جشن «فرج» بر گزار می گردد
قرین عیش و طرب مَرْغْزار می گردد
پر از نشاط، دلِ مرغِ زار می گردد
«زمین ز پارهٔ دل لاله زار می گردد
اگر چو غنچهٔ گل واکنم دهان بی تو»
۷
بیا و لب بگشا در زمان به لطف بیان!
که هست لعل لبت! در سخنوری شایان
به دشت عمر ندیدم تورا دمی به عیان
«چنان که لاله گرفته است داغ را به میان
گرفته داغ، مرا در میان چنان بی تو»
۸
مراست دیدن روی تو مقصد و مقصود
نبود و نیست مرا جز تو شاهد و مشهود
فدای جان و دلت باد، جان ملک وجود
«امان نمی دهدم همچو تیغ زهر آلود
اگر به سایهٔ سروی کنم مکان بی تو»
۹
الا که خاک رهت را دلم به دیده نهد!
مگر کهجان و دل از بند غم دمی برهد
دلم گرفته خدارا قسم به سه أَشْهَد
«به کاروان سبک سیرِ اشک، کوچه دهد
اگر گشاده شود چشم خون فشان بی تو»
۱۰
دمی که می دهی ام، بال و پر پی پرواز!
به روی دل دری از راه مرحمت کن باز!
به گوش جان من از صوت خوش بریز آواز!
«از آن لب شکرین همچو نی مرا بنواز!
که ناله است مرا مغز استخوان بی تو»
۱۱
به باز خوانی تقدیر می دود چون زخم
دلم به جانب تدبیر می دود چون زخم
کمان کشیده پیِ تیر می دود چون زخم
«بغل گشاده به شمشیر می دود چون زخم
رسیده «صائب» بی دل ز بس به جان بی تو»
۲۷ / ۸ / ۱۴۰۱
........................................................
.
#امام_زمان
صد و چهل و سوّمین شعر تضمین شدهٔ انتظار.
...و دوّمین سرودهٔ تضمین شدهٔ شادروان صائب تبریزی -- دیوان صائب ج ۶ / ۳۱۶۸.
-------------------------------------
۱
زمین به سوک نشسته چو آسمان بی تو
به گوش می رسد الغوث و الامان بی تو
برآید از دل هر نایِ جان فغان بی تو
«چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو»
۲
کنون که ناله کنان رو به سویت! آوردم
مرا ببخش که از پای تا به سر دردم
به سبزه روی نیارد دگر رخ زردم
«خبر به آینه می گیرم از نفس، هردم
به زندگی شده ام بس که بد گمان بی تو»
۳
غم فِراق تو با هستی ام، درآمیزد
به تار و پود تنم شور غم برانگیزد
به دامنم عوض اشک، خون دل ریزد
«ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد
ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو»
۴
بیا که دل شده از دوری رخت بی تاب!
...و مثل شام، سیه گشته است صبح شباب
مرا و هرکه در این جاست از کرم دریاب!
«به پایْ بوس تو خواهد رسید همچو رکاب
چنین که رفته ز کف اشک را عنان بی تو»
۵
بیا به باغ و ببین رنج غم نصیبان را!
به پای دل بنگر خار، ناشکیبان را!
منی که می شنوم نالهٔ غریبان را
«یکی هزار کنم شور عندلیبان را
اگر روم به تماشای گلستان بی تو»
۶
به باغ، جشن «فرج» بر گزار می گردد
قرین عیش و طرب مَرْغْزار می گردد
پر از نشاط، دلِ مرغِ زار می گردد
«زمین ز پارهٔ دل لاله زار می گردد
اگر چو غنچهٔ گل واکنم دهان بی تو»
۷
بیا و لب بگشا در زمان به لطف بیان!
که هست لعل لبت! در سخنوری شایان
به دشت عمر ندیدم تورا دمی به عیان
«چنان که لاله گرفته است داغ را به میان
گرفته داغ، مرا در میان چنان بی تو»
۸
مراست دیدن روی تو مقصد و مقصود
نبود و نیست مرا جز تو شاهد و مشهود
فدای جان و دلت باد، جان ملک وجود
«امان نمی دهدم همچو تیغ زهر آلود
اگر به سایهٔ سروی کنم مکان بی تو»
۹
الا که خاک رهت را دلم به دیده نهد!
مگر کهجان و دل از بند غم دمی برهد
دلم گرفته خدارا قسم به سه أَشْهَد
«به کاروان سبک سیرِ اشک، کوچه دهد
اگر گشاده شود چشم خون فشان بی تو»
۱۰
دمی که می دهی ام، بال و پر پی پرواز!
به روی دل دری از راه مرحمت کن باز!
به گوش جان من از صوت خوش بریز آواز!
«از آن لب شکرین همچو نی مرا بنواز!
که ناله است مرا مغز استخوان بی تو»
۱۱
به باز خوانی تقدیر می دود چون زخم
دلم به جانب تدبیر می دود چون زخم
کمان کشیده پیِ تیر می دود چون زخم
«بغل گشاده به شمشیر می دود چون زخم
رسیده «صائب» بی دل ز بس به جان بی تو»
۲۷ / ۸ / ۱۴۰۱
........................................................
4_5879710627932408546.mp3
3.08M
🚩واحد آقا امام حسین علیه السلام
محشر کبری ای شه عاشورا سیدی یا مولا ابی
عبدالله
دائم الحسان شهَنشَه عطشان جانیم سنه قربان ابی عبدالله
من گدای تو سرم به پای تو جونم فدای تو ابی عبدالله
کربلاییم کن حاجت رواییم کن خودت خداییم کن ابی عبدالله
ابی عبدالله ابی عبدالله
ابی عبدالله ابی عبدالله
السلام ای شاه ای به دلم آگاه سیدی ثارالله ابی عبدالله
میر و سلطانی جانی و جانانی قاری قرآنی ابی عبدالله
گرچه من پستم عمریه پابستم عاشق تو هستم ابی عبدالله
این منم رامت کفتر رو بامت میدونی میخوامت ابی عبدالله
ابی عبدالله ابی عبدالله
ابی عبدالله ابی عبدالله
🎤به نفس کربلایی جعفر باقری
🎪دیوانگان حسین (ع) کاشان
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
4_5994329423728346052.mp3
5.09M
🏴🏴
نوحه واحد امام حسین ع
محرم
لطف خدا بوده که بین این همه
قسمت من شد که نصیب تو بشم
کوچیکی هام علی اصغرت بودم
تو پیری هم می خوام حبیب تو بشم
تو همون گلی که یه بهاره
راهتم هنوز ادامه داره
ادامه داره تا یه روز مهدی بیاد
تا نفرات نوکرات بشن زیاد
تا خاک قبر دشمن و بدیم به باد
ان شا الله
ثارالله لا حول و لا قوه الا بالله
ثروت عالم توی دستای منه
درست از اون روز که فقیر تو شدم
شبیه عابس تو سینه زدم و
تو روضه های حر اسیر تو شدم
روضه هات قرار بی قراره
راهتم هنوز ادامه داره
ادامه داره تا که حق بگیره پا
تا برسه روزی که دوست داره خدا
تا زندگی کنیم تو شهر کربلا
ان شا الله
ثارالله لا حول و لا قوه الا بالله
آرزومه هر چی که دارم بذارم
یه کاری واسه خیمه های تو کنم
مثل وهب سرم رو پس نگیرم و
زهیری جونمو فدای تو کنم
خوبی از کف پاهات می باره
راهتم هنوز ادامه داره
ادامه داره با صفا و شور و شین
تا همه جمع بشیم توی بین الحرمین
تا یه گزینه بمونه اونم حسین
ان شا الله
ثارالله لا حول و لا قوه الا بالله
بی تو یا زهرا ،آه از این دنیا
◼️◼️◼️◼️◼️مداح میثم مطیعے 🎙🎙🎙
بی تو یا زهرا، آه از این دنیا
بی تو مانده مرتضایت با غم دنیا
برده ای با خود، جان حیدر را
شد پس از تو بی حیاتر دشمن مولا
مدینه ای دیار غم، بگو به زهرا چه گذشت
بگو در این وداع تلخ به جان مولا چه گذشت
چنین غریب و تنها وداع دل با جان را
ندیده کس جز مولا واویلا واویلا
(جان علی یا زهرا)
گریه های تو، در نهان دارد
بی تو مولا در گلویش استخوان دارد
حیدر بی تاب در دل محراب
بی تو شوق پر گشودن از جهان دارد
بعد تو شیعه تا ابد به داغ غربت آشناست
شعله ی فتنه بعد تو به خیمه های کربلاست
بدون کوثر با ما، تشنگی عاشوراست
زینب از این پس تنهاست، واویلا واویلا
(جان علی یا زهرا)
خواندنش سخت است، روضه زهراست
ماجرایش در سقیفه بین بیعت هاست
قاتل زهراست، بنده بت هاست
نامسلمان نام نحسش تا ابد رسواست
قاتل جان ما شده، حال غریبانه تو
بشکند آن بت نفاق که زد درِ خانه تو
چشمه کوثر زهرا، جان پیمبر زهرا، شهید حیدر زهرا
واویلا واویلا
(شهید حیدر زهرا)
تا زمام ما در کف مولاست
دل دمادم روضه خوان حضرت زهراست
تا شهادت ما، با شهیدانیم
تا قیامت در رگ ما خون عاشوراست
چشم من و راه حسین، چشم من و امر ولی
جان من و پیر خمین، جان من و سید علی
نمانَد از ما چیزی، به جز ولای مولا
به غیر داغ زهرا واویلاواویلا
(شهید حیدر زهرا)
شاعر: میلاد عرفان پور
🔷🔷◼️◼️◼️🔷🔷🔷
❣﷽❣
🌷 #مولودی_حضرت_زینب_س
🍃 #مدح
🌷 #سبک : همه جا بروم
مژده ای عاشقان/ فصل شادی رسید) 2
شمس زهرا کنون/ از افق بردمید 2
نور چشمان فاطمه آمد
کعبه آمال همه آمد
ورد لبها این زمزمه
🌷زینب کبری مددی برما (2)
🌷زینب کبری مددی
خانهء مرتضی/ همچو گلشن شده 2
دیدهء مصطفی/ بر او روشن شده 2
اسوهء صبراست وشکیبایی
سیرهء او عفت زهرایی
میدهد بوی فاطمه
🌷زینب کبری مددی برما (2)
🌷زینب کبری مددی
دشمن از خطبهاش/ گشته بیآبرو 2
کاخ ظلم وستم/ از دَمش زیرورو 2
عالمهء غیرمعلمه
فهیمهء غیرمفهمه
کعبهء امّید همه
🌷زینب کبری مددی برما (2)
🌷زینب کبری مددی
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈