کانال نوحه مجمع الذاکرین ایتا 4_6014558792706951884.mp3
زمان:
حجم:
2.57M
🏴#شهید_قاسم_سلیمانی
🏴#زمزمه
🏴#سبک_زمینه_شور
🎤مداح :کربلایی مصطفی بابایی
✍شاعر:کربلایی مجید مراد زاده
🏴#وفات_حضرت_ام_البنین_س
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :حاج محمد رضا بذری
سالهای قبل
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
منو احساس دلی حساس
دو چشمای پر الماس
شب سادات فاطمیس
ولی امشب شب ماس
مشام جان شمیم گل
گلی دیگر پر از یاس
شدم جلد بقیع امشب
به عشق ام العباس
ام البنین
اون که باید قربون اولادش رفت
برا شیرین
چهار فرهادش رفت
فاطمه بود به حرمت فاطمه
یه عمره که اسم خودش یادش رفت
نو عروس علی
با اجازه ی فاطمه گفته بلی
نصب و ادب و اقتدار و وفا
آورده به جهیزی
شب ازدواجش
گل و رخت و تاجش
جلوی چشای زینبین حسنین
بوده رخت کنیزی
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
از اون اول توی چشماش
نجابت بود نجابت
علی می دید توی چشماش
عبادت بود عبادت
از اون روی که زینب رفت
و برگشت بی حسینش
تا وقت مرگ توی چشماش
خجالت بود خجالت
ام البنین
تا اون زمان که بوده زنده زینب
می نشست
زیر آفتاب مانند زینب
می گفت که بیش از حنجرحسینم
از معجر توام شرمنده زینب
زیر لب ذکر آب
میگرفت و میرفت
به دیدار رباب
به خدا بی بی قطره ای جا نمیشد
میون مشک پاره
خجالت همینه
دست به روش می گذاشت
جلوی سکینه
تو ببخش نیومد
سر عباس من
سر بزم اشاره
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
دل مضطر دو چشم تر
غریبونه حزینه
خمیده قد عصا در دست
هی راه میره میشینه
یه کوه غم رو شونه ی
کوچه های مدینه
دیگه هر روز بقیع رفتن
کاره ام البنینه
ام البنین
انگار نه انگار مادر چهار پسر
کنار یک صورت قبر خون جگر
میگفت به من
ام البنین نگویید
ضجه میزد
میگفت غریب مادر
تا دم آخرش
روبه قبله که شد
خمیده پیکرش
لب تشنه زبون
میگرفت با حسین
شد کنیز تو محتضر
شنیدم قمرم
آخرش شنید از
فاطمه پسرم
چی بشه دم آخر من
تو بیای یه دفعه
بگی مادر
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
کانال نوحه مجمع الذاکرین ایتا 4_5902488901087395945.mp3
زمان:
حجم:
9.7M
🏴#وفات_حضرت_ام_البنین_س
🏴#واحد
🎤مداح :حاج محمدرضا بذری
🏴#وفات_حضرت_ام_البنین_س
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :حاج محمد رضا بذری
سالهای قبل
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
منو احساس دلی حساس
دو چشمای پر الماس
شب سادات فاطمیس
ولی امشب شب ماس
مشام جان شمیم گل
گلی دیگر پر از یاس
شدم جلد بقیع امشب
به عشق ام العباس
ام البنین
اون که باید قربون اولادش رفت
برا شیرین
چهار فرهادش رفت
فاطمه بود به حرمت فاطمه
یه عمره که اسم خودش یادش رفت
نو عروس علی
با اجازه ی فاطمه گفته بلی
نصب و ادب و اقتدار و وفا
آورده به جهیزی
شب ازدواجش
گل و رخت و تاجش
جلوی چشای زینبین حسنین
بوده رخت کنیزی
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
از اون اول توی چشماش
نجابت بود نجابت
علی می دید توی چشماش
عبادت بود عبادت
از اون روی که زینب رفت
و برگشت بی حسینش
تا وقت مرگ توی چشماش
خجالت بود خجالت
ام البنین
تا اون زمان که بوده زنده زینب
می نشست
زیر آفتاب مانند زینب
می گفت که بیش از حنجرحسینم
از معجر توام شرمنده زینب
زیر لب ذکر آب
میگرفت و میرفت
به دیدار رباب
به خدا بی بی قطره ای جا نمیشد
میون مشک پاره
خجالت همینه
دست به روش می گذاشت
جلوی سکینه
تو ببخش نیومد
سر عباس من
سر بزم اشاره
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
دل مضطر دو چشم تر
غریبونه حزینه
خمیده قد عصا در دست
هی راه میره میشینه
یه کوه غم رو شونه ی
کوچه های مدینه
دیگه هر روز بقیع رفتن
کاره ام البنینه
ام البنین
انگار نه انگار مادر چهار پسر
کنار یک صورت قبر خون جگر
میگفت به من
ام البنین نگویید
ضجه میزد
میگفت غریب مادر
تا دم آخرش
روبه قبله که شد
خمیده پیکرش
لب تشنه زبون
میگرفت با حسین
شد کنیز تو محتضر
شنیدم قمرم
آخرش شنید از
فاطمه پسرم
چی بشه دم آخر من
تو بیای یه دفعه
بگی مادر
(امون امون دل ای دل
مهمل رسیده منزل
شده شب وصال
ام البنین و ابوفاضل)4
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
کانال نوحه مجمع الذاکرین ایتا 4_5902488901087395945.mp3
زمان:
حجم:
9.7M
🏴#وفات_حضرت_ام_البنین_س
🏴#واحد
🎤مداح :حاج محمدرضا بذری
@ abdulabbas133 4_5927077683346279465.mp3
زمان:
حجم:
2.96M
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
سردار سلام سرباز علمدار سلام
🎤حسین طاهری
✍ دومین سالگرد شهادت سردار دلها شهید #حاج_قاسم سلیمانی
سردار سلام سرباز علمدار سلام
ای دلبر و دلدار سلام
بسم الله قاصم الجبارین
خون پاک تو دامن گیره
انشالله انتقام سخت رو
مهدی فاطمه می گیره
به اذن حیدر مانفس میگیریم
پرچم سرخ رو دست می گیریم
به زودی ما سینه زن ها سردار
بقیع رو با خون تو پس می گیریم
سردار سلام سرباز علمدار سلام
سردار عشق ما را کشتیداما ما زنده تر می گردیم
سردار عشق ما را کشتید
اما ما زنده تر می گردیم
خیلی زود با سپاه زینب
بهر خون خواهی بر می گردیم
درون سینه حب حیدر دارم
که از نسل میثم تمارم
تا پای جون با ولایت هستم
من از سرباز های همین سردارم
سردار سلام سرباز علمدار سلام
.
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بعد_شهادت
#علی_انسانی✍
نشاط خانهء مارفت و عشق، دیگر نیست
که چارطفل دراین خانه هست و مادرنیست
ازآن بهشت که بی فاطمه ست بیزارم
بهشت با گل بی خار من، برابر نیست
سرم به چاه کنم درد دل به او گویم
کسی که درد دلم می شنید دیگر نیست
زبان گرفتن زینب شنیدنی باشد
که ورد روز و شب او به غیر مادر نیست
به روی من،همه درهای خانه هابسته ست
یکی که باز کند در، به روی حیدر نیست
ز پا فتاده ام و هر که بیندم گوید
که این علی،مگر آن قهرمان خیبر نیست؟
منم به خانهء آتش گرفته بی دلسوز
دلی که سوخت به حالم به جز دلِ درنیست
زآیه آیهء غم،مصحف دلم پر شد
ازآن زمان که به قرآن عشق کوثر نیست
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا #فاطمیه
.
زمان:
حجم:
187.7K
زمینه سوم و هفتم 😭
شهادت حضرت زهرا(س)
باورم نمیشه زهرا
فضه داره میپزه حلواتو
زینبت با اشک و ناله
توی ظرفا میچینه خرماتو
علی رو تنها گذاشتی
خوش بودم، من باتو
ای وای
دارم از غصه ی تو می میرم
ای وای
سوم و هفته برات می گیرم
ای وای
من از این همسایه ها دلگیرم
اینا دل بچه هاتو سوزوندن
یه فاتحه برای تو نخوندن
یازهرا یازهرا واویلا
میدونی که بی تو حیدر
نمیشه دیگه علیِّ سابق
این در و دیوار خونه
به خدا میده منو کم کم دق
بمیرم میخوابه زینب
با گریه، باهق هق
برگرد
جای دستات خالیه توو دستام
برگرد
بی تو سرد و تاریکه این دنیام
برگرد
بهتر از هرکی میدونی تنهام
بغض میکنه حسن یه کنج خونه
شبا حسینت میگیره بهونه
یازهرا یازهرا واویلا
سبک و شعر:
ابوذر رئیس میرزایی
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)
تا اومد وارد خانه امیرالمؤمنین بشه یه دفعه ایستاد، گفت بگید خانومم زینب بیاد، بعضی ها طعنه زدن گفتند ببین نیومده چطور حرف میزنه، بانو زینب اومد دیدن امالبنین ، نشست دستای زینبو بوسید ،گفت خانوم من کجا و مادرتون فاطمه کجا ؟! اگه اجازه بدید اومدم کنیزیتون رو کنم…بشیر خبر آورد ، همه ی مردم مدینه جمع شدند چه خبر شده؟! عرضه داشت حسین رو کشتند ، همه بنیهاشم گریه کردند یه مرتبه دیدند همه مردم دارند کنار میرند ، از دور یه خانوم مجلله داره میاد ، چنان باوقار با هیبت قدم برمیداره …بشیر گفت :این خانوم کیه ؟ همه اینجور احترام میکنند ،گفتند بشیر این خانوم امالبنین مادر عباسه ، تا اومد جلو ، گفت بشیر از آقام چه خبر؟! صدا زد ام البنین عونت روکشتند .گفت من مگم از آقام چه خبر؟ امالبنین جعفر تو کشتند. گفت همه بچهها فدای حسین ، از آقام چه خبر؟ گفت امالبنین عباس تو کشتند ،پاهاش سست شد گفت عباسم فدای حسین ، گفت حسین تو کشتند با لب تشنه ، دیدن رو این خاکها نشست خاک به سرش ریخت ،گفت امالبنین برات بمیره .گفت بشیر حالا بگو ببینم عباسمو چطوری کشتند؟! صدا زد امالبنین رفته بود برای گلهای حسین آب بیاره ، مشک به آب زد… هی مادرش گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛ دست راستشو قطع کردند اما عباش مشک روبا دست چپ گرفت ، بازم امالبنین گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛گفت یه دست دیگشم بریدند اما عباس با دندوناش مشک رو گرفت ، گفت آفرین عباسم ؛گفت نمیدونی چی شد! همین که مشکو می آورد یه وقت دیدن تیر به مشک عباس خورد …یه وقت دیدن گفت بیچاره عباسم نتونست آب بیاره .صدا زد بشیر روضهات یه غلطی داشت یه اشتباهی داشت ،گفت من ندیدم در جزیره العرب حتی جنگ جوترین افراد بتونن با پسرم عباس چشم تو چشم بشند ،چه برسه به اینکه دستاشو ببرند، صدا زد امالبنین :گفتم روضه عباس روکوتاه کنم اما بدون قبل از اینکه دستاشو قطع کنند تیر به چشمای عباست زدند. ای حسین …
دیگه مرا امالبنین نگوئید
امالبنین دیگر پسر ندارد
******
متن روضه خوانی وفات حضرت ام البنین (س)جوادراستگوی
بشیرمقابل حرم پیغمبر ایستاد،صدابه ناله بلندکرد
یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا
قُتِلَ الحُسَیْنُ فَادْمَعِى مِدْرَارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ
وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَى القَنَاهِ یُدَارُ
«اى مردم مدینه! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، حسین(ع) کشته شد. پس باید چشمها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالاى نیزهها گردانیده شد»
همه ازخونه ها سرآسیمه اومدن بیرون،خداچه اتفاقی افتاده،بشیرمیگه دیدم لابه لای این جمعیت یه خانوم بلندقامت دست چندتابچه تودستشه ،اومدمقابل من تانیگاه کردم دیدم بی بی ام البنینه،تا چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر ۴ شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن.
ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده
بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برام بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس !شیرم رو حلالت کردم مادر!
عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا کرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگردست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت