Mohammad Hossein Poyanfar - Ghararam Injast_۰۱۳۷۰۹.mp3
3.62M
قرارم اینجاست قرار هر سالم
نگفته پیداست دلتنگیم از حالم
اگه نیام من میدونم خودت میای دنبالم
یا ثارالله و بن ثاره بغلم کرده خیالت دوباره
اشکایی که رو گونه هامه
شده هر قطره اش نائب الزیاره
السلام علیک ای حبیب خدا
نمیدونم از کی بود عاشقت شدمو
السلام علیک با همین یه سلام
چشامو بستم دیدم تو حرم خودمو
یا ثارالله و بن ثاره بغلم کرده خیالت دوباره
اشکایی که رو گونه هامه
شده هر قطره اش نائب الزیاره
روحم راهیه و پر میگیره دل من
به هوای تو رو بال نسیم
حتی توی خیال راه افتادیم
به قرار تو جاده عشقت برسیم
دوریم از تو ولی لحظه به لحظه
به یاد هوای حرم هم نفسیم
هوای کربلا هوای عاشقانه آقا جان
قدم قدم پر از غزل پر از ترانه آقا جان
دلم به سوی گنبدش به هر اذان و آقا جان
سرم به سمت پرچمش به هر بهانه
کربلا باب آشنایی ما با خدا
خاک عاشق خیز سرتاسر شفا
#روز_مباهله
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
بهمناسبت #روز_مباهله
در خشکی دهانِ بیابان مباهله
سوگند خورده است به باران مباهله
پیش از غدیر چشمهی جوشان عشق را
انداخت مثل رود به جریان مباهله
آرام و با وقار سخن گفته از علی
در آیههای محکم قرآن، مباهله
گلدستهی اذان علی دوستانِ شهر
سجادهی اقامه برهان مباهله
جاریست در تمامی قرآن بدون شک
حقیست غیر قابل کتمان مباهله
در سورهی سعادت انسان، شروعِ راه
در سورهی مجادله، پایانْ مباهله
در لحظههای سخت و نفسگیر جنگ نرم
میایستد میانهی میدان مباهله
میایستد میانهی میدانِ اعتقاد
با تیغِ آب دیده و عریان مباهله
با تیغ آب دیده و عریانِ منطقش
گردن بریده است فراوان مباهله
گردن بریده است فراوان به دست خویش
از دستههای لشکر شیطان مباهله
از دستههای لشکر شیطان نداشت باک
در جنگ با اهالی نجران مباهله
در جنگ با اهالی نجران زبان گشود
با آیههای سورهی انسان مباهله
با آیههای سورهی انسان رسیده است
مثل تمام دشت به ایمان مباهله
هر قدر گفته است غدیر از اباالحسن
فریاد کرده است دو چندان مباهله
گفتیم اباالحسن دلمان را روانه کرد
بعد از نجف به سمت خراسان مباهله
پرسید از بزرگ ترین مدح جد او
شد منبر سلونیِ سلطان مباهله
قربان آن امام رضایی که گفته است
بودهست اوج فضل به قرآن مباهله
✍ #عاطفه_سادات_موسوی
#اهل_بیت_ع_مدح_و_مناجات
#پنج_تن؛ #روز_مباهله
در افقی ماورای عرش معلی
آینه دارد خدا، "دَنیٰ فَتَدَلّیٰ"
طعم وجود از که یافت سفرهی خلقت؟
از نمک چهرهی محمد طاها
خلق شدند آفتاب و ماه و ستاره
صبح ازل با مداد رنگی مولا
صبح ازل سرنوشت خلق نیفتاد
از قلم ریز بین مُصحف زهرا
خشت نخست کرم به نام حسن شد
تا نرود کج عمارتش به ثریا
اول یاقوت سرخ پیش قدم شد
تا بشود خاک کربلای معلیٰ
مادرم از کودکی خرید برایم
تا که شوم سر به راه، کفش تولا
آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش
چیست به یوم الحساب؟ چتر تبرا
من قلمی هستم از تبار زبرجد
چشم به راه تَراش عترت طوبیٰ
✍ #میلاد_حسنی
#اهل_بیت_ع_مدح_و_مناجات
#روز_مباهله #پنج_تن
آفریدند آفرینش را برای پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمانهایی که میافتم به پای پنج تن
نذر "اهل بیت"، اهل بیت باید ذبح کرد
بچههای ما فدای بچههای پنج تن
استجابت در قسم دادن به نام فاطمهست
پس بدون او نمیگیرد دعای پنج تن
فاطمه در عین وحدت، گاه کثرَت میشود
میرسد از جانب یک تن صدای پنج تن
یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت
لاجرم تکثیر شد در جای جایِ پنج تن
هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه
هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن
ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم
یا غلام پنج تن، یا که گدای پنج تن
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
بهمناسبت ٢۴ ذی الحجه #روز_مباهله
با نفی عشق، مرجع اعلم نمیشوید
در جهل خویش مانده و آدم نمیشوید
تا آن زمان که دور از این خانوادهاید
سستید در عقیده و محکم نمیشوید
فکری برای عاقبت خویش کردهاید؟
چون رستگار، قدر مسلم نمیشوید
گیرم که هست دین شما، دین برتر و
تسلیم دین حضرت خاتم نمیشوید
باید که از مباهله صرف نظر کنید
حتی حریف کودکشان هم نمیشوید
داماد و دختر و نوههایش که جای خود
خاکِ درِ پیمبر اعظم نمیشوید
وقتی که در برابرشان ایستادهاید
بی حرمتیست تا به کمر خم نمیشوید
این پنج تن حقیقت عشقاند، والسلام
با نفی عشق مرجع اعلم نمیشوید
✍ #محمود_مربوبی
#اهل_بیت_ع_مدح_و_مناجات
#روز_مباهله #پنج_تن
آفریدند آفرینش را برای پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمانهایی که میافتم به پای پنج تن
نذر "اهل بیت"، اهل بیت باید ذبح کرد
بچههای ما فدای بچههای پنج تن
استجابت در قسم دادن به نام فاطمهست
پس بدون او نمیگیرد دعای پنج تن
فاطمه در عین وحدت، گاه کثرَت میشود
میرسد از جانب یک تن صدای پنج تن
یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت
لاجرم تکثیر شد در جای جایِ پنج تن
هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه
هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن
ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم
یا غلام پنج تن، یا که گدای پنج تن
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
«مباهله»
با مسیحیان بگو عیسی مرید مصطفاست
با مسیحیان بگو انجیل وصف مرتضاست
با مسیحیان بگو نَفْس محمّد، حیدر است
حیدری که نَفْس او نَفْس نَفیسِ انبیاست
با مسیحیان بگو مریم که خود قدیسه بود
اُسوهی او در نجابت، حضرت خیرالنساست
با مسیحیان بگو جود و کرامت از ازل،
عادتِ هر روزِیِ این ماه: یعنی مجتباست
با مسیحیان بگو این میوهی قلب رسول
این حسین ابن علی، این مقتدای کربلاست
با مسیحیان نجران آیه ی تطهیر گوی..
یا بگو که شأن آنها نور و قدر و هَلاَتیست
فاتح این کارزار لعن و نفرین کیست؟ هان!
غیر از این که فتح از آنِ عزیزانِ خداست...؟
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مباهله
.
#امام_حسین
#غزل
#وقتشرسیده
#سعیده_کرمانی ✍
وقتش رسیده قاعدهها را به هم بزن
طرحی جدید در همه عالم رقم بزن
صحرای خشک را به حضورت بهشت کن
نقشی سپید از تب و تاب حرم بزن
ای جاودانه! تشنه نگهدار آب را
آب حیات را به لب محتشم بزن
از شیرخواره صف شکن قابلی بساز
قنداقه را گره به عمود علم بزن
پیروز جنگ باش ولی بین خاک و خون
شرحی دگر به طرز بقاء و عدم بزن
گودال را رفیع کن از خون پاک خویش
خاتم ببخش و تکیه به تخت کرم بزن
وقت غروب بر سر نیزه طلوع کن
با هر شفق به بوم جهان رنگ غم بزن
آزادگی ببخش به جان اسیرها
بر نیزه از بلندی آیات دم بزن
بر روی تشت کاخ نشین را ذلیل کن
در سرسرای قلعهی عزت قدم بزن
..............................................
.
کرانه های نور
به نام لاله ها به نام ارغوان
نشسته در دلم فروغِ بی کران
به نام عشق و خون به نام کربلا
به نام قتلگه به نام نینوا
نوشته بر دلم طلوعِ مَشْرِقَیْن
حَیاتَنَا الْحُسَیْن ، مَماتَنَا الْحُسَیْن
تمامِ شهرِ ما سحر شد و سپید
که گشته هر گذر به نام یک شهید
نرفته از دلی به عرصه ی جهاد
شهید شاخصی چو مالکی نژاد
به جانِ عاشقان تبِ عبادت است
طریقِ زندگی رهِ شهادت است
مدینه را ببین که نورِ سرمد است
شکوهِ هَلْ اَتی ز آلِ احمد است
رسیده موسمِ ثبات قافله
رسول با عدو کند مباهله
به دل تجلّیِ نجابت است و عشق
مباهله همین حقیقت است و عشق
درین #مباهله ببین تو وصفِ حال
که فاتح اش یقین محمّد است و آل
به نام احمد و ، به نام هر بهار
به نام حیدر و ، به نام ذُوالفقار
طریق جاودان طریق مصطفی ست
نویدِ زندگی ولای مرتضی ست
ولای مرتضی ولایت خداست
گواه این سخن رسول کبریاست
ولایت علی دِژ است و محکم است
شهید راه او کسی چو میثم است
حدیث میثم و ، علیّ و اقتدار
همین بُوَد که او رود به روی دار
طنابِ دارِ ما همیشه محکم است
که تیغ عاشقی زبانِ میثم است
چو میثم از جهان ندارم ای عزیز
به غیر مرتضی به روز رستخیز
گرفته این دلم مکان به عالَمِیْن
به ذکر یا علی ، به ذکر یا حسین
منم که مادحم ، منم که ذاکرم
همیشه شاکرم ، ازین که شاعرم
سروده ام ز حق سروده ام ز عشق
همیشه بال و پر گشوده ام ز عشق
سروده ام ولی به عشق اهلِ بیت
شبیه دعبل و فرزدق و کمیت
به نام فاطمه به نام آفتاب
مسیرِ حق بُوَد دفاعِ از حجاب
قسم به حق که شد به عرشْ قائمه
حجاب زینب و حجاب فاطمه
حجاب هدیه ی بتول بر زن است
وَ کشف این حجاب از آن دشمن است
قسم به فاطمه ، قسم به کوثر است
که چادر ای عزیز حجاب برتر است
قسم به مادر و به خواهری اسیر
به کربلا کفن نبود جز حصیر
چه گویم از عطش ، وَ یا که حنجری
بریده شد سری به پیش خواهری
چه گویم از حسین ازین همه شرر
تنش به قتلگه ، به نیزه رفته سر
**
حاج محمود تاری «یاسر»
.