eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.8هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
سر زده باز هلال غم حال دنیا دگرگونه با نگاه بی بی زهرا رزق گریه فراوونه یااهل العالم اومد دوباره عزای محرم ... یا اهل العالم باید بمیریم ازاین داغ اعظم ... خامس آل عبا / ابی عبدالله سلطان کربلا ابی عبدالله دردمندای جهان باید بخونن یا من اسمه دواء ابی عبدالله بابی انت و امی اباعبدالله گرچه از کربلا دورم دستمه از حرم کوتاه عهد میبندم که باشم من تا ابد عبد ثارالله دل بیقراره ارباب همیشه هوامونو داره دل بیقراره چشم همه پای روضه میباره یاقدیم الاحسان ابی عبدالله ای به قلبم ضربان ابی عبدالله اسمت به دنیا آرامش میده ای دلآرام جهان ابی عبدالله ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
474.9K
🔺سبک شعر بالا ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
222.5K
🔺سبک شعر بالا ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
لشکر روضه ها سپاه عشقه میون سینه پایگاه عشقه محرم از راه رسید و بازم پیرهن مشکیمون سلاح عشقه دلارو _ به فاطمه میسپاریم تو این راه _ شوق شهادت داریم شبیهه _ اصحاب کرببلا تو این راه _ سنگ تموم میزاریم چه پیام و چه عزایی عجب شور و صفایی ببین حضرت اربابو چقد داره فدایی ایشالله اربعین پای پیاده بشیم کرببلایی لک لبیک اباعبدالله شور ‌قیامت تو رو فهمیدیم هرچی داریم بپای دلبر میدیم ای شه بی سر میون راهت یروزی آخرش برات سر میدیم پیچیده / میون کل هیئتا صدای / هل من ناصر شما میخونیم / هیهات ، من الذله ما هستیم / فرزندان کربلا چه مقامی و چه نوری عجب فیض حضوری تویی ضامن اسلامو دمِ شور و شعوری میون دستای حضرت مهدی تو پرچم ظهوری لک لبیک اباعبدالله قسم به اسم اعظم ثارالله اینه شعار امت حزب الله یروز مثه قاسم سلیمانی میشیم فدایی اباعبدالله میونه / نبرد حق و باطل همیشه / جبهه حق پیروزه دشمنِ / پرچم سرخ کربلا از همین / وحدت ما میسوزه چه حیات و چه مماتی عجب راه نجاتی تو که کشته اشکی قتیل العبراتی تو در اوج کمال و درجاتی یه امضا بزن آقا واسه ما برگ براتی ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مثل خورشید یلِ شب‌شکن است یازده ساله سپاه حسن است تیغ اگر دست بگیرد غوغاست طرز جنگ‌آوری‌اش بی همتاست نور علی نور، علی نور من است حسن اندر حسن اندر حسن است در دلش انس به مادر دارد جگر حضرت حیدر دارد می‌درد برق نگاهش شب را بوده همراه‌ترین زینب را یازده ساله چه شیری شده است مثل قاسم چه دلیری شده است ترس در چهره‌ی او بی معناست در جلال و جبروتش زهراست بی زره زد به دل یک لشکر زنده شد باز شکوه حیدر عشق را دید که بی یار شده بین صد نیزه گرفتار شده عمویش را ته گودال که دید دیگر از زندگی‌اش دست کشید قاتلی تیغ به رویش می‌زد چنگ بر زلف عمویش می‌زد دید دستان سنان آزاد است نیزه و تیر و کمان آزاد است رفته از حال عمو، با این حال گرگ‌ها دور و برش در گودال تیغی افتاد به راه گلویش داشت می‌سوخت گلوی عمویش دست را یاد پدر کرد سپر گشت آیینه‌ی روی مادر دشت پر شد ز دم وا اُمّا... ناله‌اش کشت عمو را آنجا... ✍
بساط هلهله در قتلگاه برپا شد به دور جسم عمویم چقدر غوغا شد به نیزه تکیه زد و بی سپاه و تنها شد در آن محاصره، مشغول ذکر و نجوا شد صدای ناله و آهش به گوش آمده بود سرش شکسته و خونم به جوش آمده بود دویدم از سوی عمه به سمت قربانگاه صدا زدم فأنا ابن الحسن به گریه و آه به اشتیاقِ شهادت، مسیر شد کوتاه چه خورد بر نظرم؟! لااله الا الله کسی عموی مرا داشت با حسد می‌زد حرامزاده به بال و پرش لگد می‌زد شدیم تشنه و بی حال از حرارت جنگ محاصره شده و عرصه بود تنگاتنگ زدند ضربه به پیشانی‌ام چنان با سنگ... که شد تمام رُخم چون حسین خونین‌رنگ صدای یا حسنم تا رسید بر گوشش مرا کشید عمو در میان آغوشش به فکر رأس عمو بود خولیِ بی درد وضو گرفت در این راه، اشعث نامرد صدای قهقهه‌ی شمر را چه باید کرد؟! هر آنچه داد کشیدم نداشت دستاورد شدم سپر به امامی غریب، با سر و جان به ضربه‌ای پَر من شد به پوست آویزان اگر بناست کسی بشکند سبویم را بگو به حرمله آورده‌ام گلویم را بگو مرا بزند، ول کند عمویم را خرید پیش پدر عِزّ و آبرویم را_ همین سری که جدا از تنم شد و افتاد به خونِ ریخته‌ام خون یار قیمت داد رسید قاتل بی رحم و مست بعد از من به چکمه آمد و حُرمت شکست بعد از من به روی سینه‌ی مولا نشست بعد از من گرفت گیسوی او را به دست، بعد از من عزیز فاطمه را دید گشته بی حربه زد از قفا به گلویش دوازده ضربه
به روشناییِ روی گل محمدی از اشک، تر شده‌ست با ما مصیبتی‌ست که عالم خبر شده‌ست با ما مصیبتی‌ست که ورد زبان شده با ما مصیبتی‌ست که خونِ جگر شده‌ست دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت لشکر نبرده‌ایم و نبردی دگر شده‌ست آن سوی خنده‌ها، همه دندان گرگ بود اینک زبانشان به دهان، نیشتر شده‌ست از هیچ زاده‌اند و پی هیچ، زیسته شیطان، براین جماعت ابتر، پدر شده‌ست نمرود تیر بسته به زیبایی خدا زیبایی خدا، به خدا بیشتر شده‌ست هم مصحف شریف، درخشید بازهم هم آتش جهنمشان شعله‌ور شده‌ست عالم، هنوز در صلوات است و همچنان این رأیت نبی‌ست که بر بام، بَر شده‌ست ✍
به روشناییِ چراغ راه بشر تا کمال، قرآن است چرا که پاسخ هرچه سؤال قرآن است اگر به معجزه هم مثل سحر می‌نگری بیا که آینه‌ی بی‌مثال، قرآن است همیشه اوج گرفتن دو بال می‌خواهد برای ما یکی از این دو بال، قرآن است در انتها پی فصل‌الخطاب باید رفت جواب قطعی هر احتمال، قرآن است حلالِ اوست حلال و حرامِ اوست حرام که حد و مرز حرام و حلال، قرآن است به حفظ کردن آن سعی کن که در محشر به گردن تو شبیه مدال، قرآن است اگر برای رسیدن به حق پی راهی به هوش باش که راه وصال، قرآن است قسم به نور که این آیه‌ها نمی‌سوزند چرا که معجزه‌ی بی‌زوال، قرآن است ✍
حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام به غیر از همین خانواده پناهی ندارم به غیر از حسین و حسن، تکیه‌گاهی ندارم شدم با امیدی به سوی در شاه، راهی که جز حب آل علی شاهراهی ندارم اگرچه دلم لذت بی‌ثمر خواست، گاهی ولی غیر این روضه‌ها خاستگاهی ندارم در آن دم که فرزند هم از پدر می‌گریزد ز مولا تمنا به غیر از نگاهی ندارم به جز اشک در روز محشر ندارم گواهی به جز اشک در روز محشر گواهی ندارم ** برای فدای نگاهت شدن ای عمو جان! به غیر از همین دست‌هایم سپاهی ندارم 🔸شاعر: محمود یوسفی
هر جا باشم هر شب بایه سلامم میام زیارت دلخوشیم همینه که از سرم کم نمیشه سایه‌ت دلم نفس زدن تو حرمو میخواد میخوام دلتنگیامو بزنم فریاد میون اون همه عاشقت آقاجون برا این نوکرت یه جا نبود ای داد یکی اونجا تو آغوش تو آرومه یکی اینجا دلش دور از تو بی تابه یکی اینجا شبا با گریه بیداره یکی تو کربلا آروم میخوابه __________________________ اومدم به سمتت بغل تو بازه واسه نوکر تا منم مث جُون بغل کنی لحظه های آخر اگه راضی شدی ازم یکم بخند چشای گریون منو خودت ببند همیشه اسمتو بلند بلند میگم تو هم تو محشر اسممو ببر بلند به غیر تو به کی دل خوش کنه نوکر مگه جز روضه جای دیگه ای داریم همیشه وقت دلتنگی ی راهی هست بجز رو تربت تو سر نمیذاریم ____________________________ دل دادن به هرکی به جز حسین آخرش عذابه عشق واقعی عشق به بچه‌های ابوترابه ماکه کاری نکردیم تا حالا براش همه داروندار نوکرا فداش برای عاقبت به خیری اومدیم الهی پیرغلام بشیم تو روضه‌هاش یه روزه‌م میبره پیش خودش ما رو یه روزی جون مام واسش فدا میشه ما هم مثل حبیب آخر تو راه عشق سر سرمستمون از تن جدا میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام رهبر انقلاب در پی جسارت به ساحت قرآن مجید در سوئد: اشد مجازات برای عامل جسارت به ساحت قرآن مجید مورد اتفاق همه علمای اسلام است حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی جسارت به ساحت مقدس قرآن مجید در سوئد را حادثه‌ای تلخ و توطئه‌آمیز و خطر آفرین خواندند و تاکید کردند: اشد مجازات برای عامل این جنایت مورد اتفاق همه علمای اسلام است، دولت سوئد باید عامل جنایت را به دستگاه‌های قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم جسارت به ساحت مقدس قرآن مجید در سوئد، حادثه‌ای تلخ و توطئه‌آمیز و خطرآفرین است. اشد مجازات برای عامل این جنایت مورد اتفاق همه علمای اسلام است، دولت سوئد نیز باید بداند که با پشتیبانی از جنایتکار، در برابر دنیای اسلام آرایش جنگی گرفته و نفرت و دشمنی عموم ملت‌های مسلمان و بسیاری از دولت‌های آنان را به سوی خود جلب کرده است. وظیفه آن دولت آن است که عامل جنایت را به دستگاه‌های قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد. توطئه‌گران پشت صحنه نیز بدانند که حرمت و شوکت قرآن کریم روز به روز افزونتر و انوار هدایت آن درخشان‌تر خواهد شد، امثال این توطئه و عاملان آن، حقیرتر از آنند که بتوانند جلوگیر این درخشش روزافزون باشند. والله غالبٌ علی اَمرِه سیدعلی خامنه‌ای ۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
حاج‌محمود_کریمی_عمو_رسیدم_از_حرم_تا_بیام_با_تو_.mp3
12.67M
📝 عمو رسیدم از حرم تا بیام با تو... 🎤 حاج‌محمود ▪️ویژه پنجم
مداحی_آنلاین_صحن_پیشانی_ما_بوی_حسینیه_گرفت_حاج_منصور_ارضی.mp3
15.13M
🔳 🌴روضه حضرت عبدالله بن الحسن(ع) 🌴صحن پیشانی ما بوی حسینیه گرفت 🎙حاج 👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرثیه ده شب ماه محرم طلیعه محرّم سلام ماه محرّم سلام ماه عزا سلام بیرق ماتم سلام خون خدا سلام شال سیاه و سلام نوحه و دَم سلام شعر کتیبه نوای روح افزا سلام بر دو سه طفلی که در پیاده رو حسینیه زده با چادران مادرها سلام چایی روضه که سلسبیلی تو شده چکیده درآن اشک دیدهء زهرا(س) سلام گریه کن روز و شب برای حسین(ع) سلام صاحب روضه سلام ای آقا سلام میکنم امّا کجا نشستی تو؟ رسیده ام که بگویم من التماس دعا سلام دادن ما با تو فرق ها دارد سلام ما به کجا و سلام تو به کجا سلامِ ناحیه ات مقتل مُصوّر شد برای مُردن ما کافی است این نجوا سلام ریش پُر از خون سلام ای تشنه سلام آنکه سرش رفته روی نی بالا سلام پیکر غارت شده ، تن بی سر سلام آنکه تو را کرده دفن اهل قُری سلام بر لب و دندان خیزران خورده تن جدا شده از هم مقطّع الأعضا سلام آنکه به ناموس تو اهانت شد به پیش چشم همه شد سرت جدا زقفا سلام ویژهء من اربعین کنار شما پس از پیاده روی ها : سلام کربُ بلا شب اول غزل مصیبت حضرت مسلم علیه السلام وسط کوفه گرفتار شدم یار نیا میهمانم که مرا داده غم آزار نیا اوّل صبح همه جمع به دورم بودند شب رسید و سر من ماند به دیوار نیا آه حسرت کشم و دست زنم بر دستم هر قدم ذکر لب من شده صد بار نیا خسته ام زخمی ام و سخت به تو محتاجم تو طبیب منی امّا سرِ بیمار نیا خجلم بیشتر از تو ز روی مادر تو که کشاندم ، گُلش را وسط خار نیا هر چه از کوفه کشیده پدرت فهمیدم شیر تنها شده در حلقهء کفتار نیار بین گودال که با سر به زمین اُفتادم یاد گودال تو اُفتادم و اشرار نیا دست من بست کسی قافله آمد یادم بُرد با چکمه مرا تا دَمِ دربار نیا سنگ باران که شدم داد زدم یا زینب(س) سنگ تیز است شود مقنعه گُلدار نیا پایِ زینب برسد وای اگر در کوفه می شود مضحکهء شهر به بازار نیا روسری دزد در این شهر فراوان باشد محض ناموس در این قوم بزه کار نیار گیسویم را که کشیدند کشیدم ضجّه مو بُلند است رقیّه زنم جار نیا غزل اول جلسه ای شب دوم محرم من آمدم که گریه کنم دست من بگیر ترسم زمان رود شود این عرصه زود، دیر قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر باشد مرا به نوکری خود مکن قبول من داد میزنم که شمائی به من امیر ماه محرّم است خودم که نیامدم ! زهرا(س) مرا کشانده دوباره به این مسیر چونکه شفای تو اشک است، فاطمه(س) بر گریه بر عزای تو کرده مرا اجیر آخر شنیده ام به غمت خنده کرده اند بر خشکی لبان تو در خشکی کویر مثل زنی که مُرده جوانش شبانه روز من زار میزنم به تن رفته در حصیر ورود کاروان به کربلا از آنزمان که خیمه را برپا نمودی در بین این صحرای غم مأوا نمودی دوش مرا تکیه گه غمها نمودی خونِ دوباره بر دلِ زهرا نمودی غم ذرّه ذرّه قلب من را آب کرده این سرزمین روح مرا بی تاب کرده تو گفته بودی میهمان کوفیانیم تو گفته بودی در امانِ کوفیانیم آرام از دست و زبانِ کوفیانیم محبوبِ هر پیرو جوان کوفیانیم از چه به استقبالمان لشکر رسیده؟ سدّ ره ما نیزه با خنجر رسیده دلشوره افتاده به جانم جانِ خواهر کج کن مسیر رفتنت را سوی دیگر برخیز برگردیم تا شهرِ پیمبر بازی نکن با قلب زینب ای برادر یک دل فقط دارم که آن بر تو سپُردم اصلا نزن حرف از جدائی تا نمُردم عبّاس را فرمان بده جولان نماید با غُرّشی این قوم را حیران نماید شاید که دشمن خویش را پنهان نماید سوی مدینه رجعتم آسان نماید عباسِ من قرص قمر تو آفتابی می ترسد این لشکر زعباسم حسابی اُطراق کردی بین این صحرا چه سازی گر سَد شود بر روی ما دریا چه سازی با آفتاب و خشکی لبها چه سازی خواهی که با اهل حرم آقا چه سازی با من نگو با چشم خود حرف از جدائی با من نگو زینب میان کربلایی در ذهن من زیباترین تمثال هستی از چه پریشان خاطر و احوال هستی تو محو معبودی کمی خوشحال هستی آخر چرا خیره به آن گودال هستی ایکاش راهت لحظه ای آنجا نیفتد کارت به عصر روز عاشورا نیفتد از این سراشیبی به دیدارت می آیم دنبال چشم خسته وتارت می آیم شاید که خوردم یار به کارت می آیم وقتی دهد سر نیزه آزارت می آیم امّا دعا کن تا نباشم من به پیشت وقتی که پنجه میزند قاتل به ریشت غزل مصیبت ورودیه شب دوم نگرانی من از چهرهء زردم پیداست تو مگو خواهر من منزل آخر اینجاست دلهُره کُشت مرا خواهر خود را دریاب باورم نیست که این دشت همان کرب و بلاست آیه میخوانی و ارکان تنم می لرزد نیستی فکر من انگار دو چشمم دریاست نگران توأم ای یار بیا برگردیم با تو بودن همه اُمّید دلم بعد خداست از بَرم دور مشو بَندِ دلم پاره شود بازی اینگونه مگر با دل بیمار رواست؟ شانه ات را برسان تا که به آن سر بنهم از نگاهم تو ببین درد دل من پیداست به مدینه ببری کاش رُباب و طفلش منّت آب از این ک
ور دلان بی معناست از سرت مویی اگر کم بشود می میرم چه رسد تا که ببینم سرِ نعشت دعواست من چگونه سرِ جسم تو به گودال آیم تا ببینم تن تو بی زره و خود و عباست نگرانم که نوک نیزه به حلقت برسد یا ببینم به شکم خُفته تنت در صحراست همهء دلخوشی ام مثل تو بر عبّاس است بی ابالفضل شوم مُشکل من معجرهاست حاضرم تا ابدالدّهر بسوزم امّا من نبینم سرِ تو سایه ء من از بالاست غزل اول جلسه ای شب سوم محرم خانه زادیم در این خانه که بیت النّور است قبله گاه مَلَک و جنّ و پری و حور است گریه کردیم و به ما اذن زیارت دادند اشک ما را به حرم بُرد، حرم کِی دور است؟ اشک ارثی است به هر بی سر و پایی ندهند عم شیرینی محض است اگر چه شور است مجلس روضه بساطی است که بر خادمی اش از فرشته چِقَدَر دور و بَرش مأمور است شب سوم که رسیدیم تأمّل کردیم بین عُشّاق شب قدر شبی مشهور است دست هر کَس که به دامان رقیّه نرسد نوهء فاطمه چون مادر خود مستور است چقَدَر بهر دفاع از حرمش جان دادند هر که شد مُنکر آن بُقعه یقینا کور است هر کسی خوب نداند که رقیّه چه کشید روضه چیز دگری با نفس منصور* است گفته هادی که مو شعله بگیرد سخت است گره اش وا نشود سوختگی ناجور است غزل مصیبت حضرت رقیّه سلام الله علیها بی تو بابا رَمق بال و پرم را بردند شادی زندگی مختصرم را بردند تا که خاموش شوم رأس تو را آوردند سود کردم تو رسیدی ضررم را بردند عوض اینکه بخوانند برایم قصّه بسکه فریاد کشیدند سَرَم را بردند بی تو هر صبح لگد بود که بیدارم کرد خوشیِ اوّل صبح و سحرم را بردند تار صوتی من از ناله زدن بسته شده غصّه ها جوهر و نای جگرم را بردند پای پُر آبله نگذاشت به نیزه برسم قدرت آمدنِ تا گُذرم را بردند نوک انگشت شناساند به من روی تو را مُشت ها سوی دو چشمان تَرم را بردند ساعد دست نحیفم وسط کوچه شکست سنگ ها رنگ سفید سِپَرم را بردند گَردنم بسکه چپ و راست شده با سیلی حالت خیره شدن از نظرم را بردند مانده مویم به زیر ناخُن زجر ای بابا گیسوی بافته تا به کمرم را بردند بین این قافله همبازی من اصغر بود نیزه ای دُزد شد و همسفرم را بردند هیچ کس مثل من از فاطمه ارثیه نبُرد روضه خوان های پریشان خبرم را بردند غزل اول جلسه ای شب چهارم محرم حضرت حُرّ علیه السلام حُرمت گذاشت هر که به زهرا(س) بزرگ شد اندازهء تمام دو دنیا بزرگ شد در وادی حسین(ع) هرآنکه قدم گذاشت قطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد مجنون خلوص داشت اگر ماندگار ماند مجنون بزرگ شد که لیلا بزرگ شد اینجا ادب مسیر رسیدن به قُلّه هاست سَر خَم نمود حضرت حُر تا بزرگ شد او سجده کرد و قبلهء خود را عوض نمود تیره نماند و چون شب یلدا بزرگ شد آغوش وا نمود و پذیرفت توبه را در پیش خلق بیشتر آقا بزرگ شد حُرّ پیر وادی همهء اهل توبه است بر اهل توبه مُرشد و بابا بزرگ شد آزاده بود و رفت و به آزاده ها رسید با یک نگاهِ بهتر از امضا بزرگ شد ترسید اگر چه اهل حرم از اُبُهتش کوچک شد و به اذن مسیحا بزرگ شد امّا نبود تا که ببیند که کربلا داغش برای زینب کبری بزرگ شد گر چه سرش شکست ولی سر جُدا نشد نیزه فرو که رفت گلوها بزرگ شد در بین آن همه سرِ بر نیزه روضهء نیزه به گوش رفتن سقّا بزرگ شد غزل مصیبت شب چهارم محرم طفلان زینب سلام الله علیها باید که راه بر دل تو واکنم حسین تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین یک گوشه مینشینم و هِی گریه میکنم شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین حالا که از غم علی اکبر تو تا شدی باید به محضر تو کمر تا کنم حسین موی سفید بعد علی در سرت نماند هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین من حاضرم به جای تلافی خنده ها با خون دوای غربتت امضا کنم حسین طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین *" وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست" مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین راضی مشو که همره طفلان بیایم و در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین راضی مشو که ببینند بر سرت با قاتلان مست تو دعوا کنم حسین راضی به مو کشیدن من پیش شان مشو دیگر چگونه درد خود افشا کنم حسین پیش پسر کشیده به مادر زدن رواست؟ آیا دوباره فاشِ مُعمّا کنم حسین غزل اول جلسه ای شب پنجم محرم هر کَس برای تو به تن خود کند سیاه او را خدا ز عرش مُعلّی کند نگاه اشکِ برای توست همانند کیمیا سازد سفید ، رویِ هر آنکه بود سیاه این خانه مأمنی ست که زهراست صاحبش چادُر سیاه او به همه هست جان پناه شوینده تر ز آب بهشتی ست گریه ها گردد ثواب بار تو باشد اگر گناه بردار یک قدم تو برای حسین و بعد بنشین ببین که کوه بخشد خدا به کاه شانه به شانه مهدی زهرا کنار توست در بین روضه میکشد او همره تو آه امشب خدا کند ببرد همره خودش ما را کن
ار تشنهء گودال قتلگاه عبدالله آمده که عمو را کند کمک جای پدر رسیده سرآسیمه در سپاه او آمده که دست خودش را سِپَر کند بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این با نیزه جا بجا نشود جسم پادشاه با نیزه بر گلوی عمو ضربه میزنند بازیچه گشته گیسوی یوسف میان چاه بیرون زده زبین سِپَر دندهء حسین یا رب برای هیچ شهیدی چنین مخواه غزل مصیبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) من آمدم عمو نگرانی برای چه؟ فکر خیام و فکر زنانی برای چه؟ من آمدم تا که نگویند بی کسی در زیر تیغ و نیزه نهانی برای چه؟ گویند زینت سَرِ دوش پیمبری بر روی خاک و رمل روانی برای چه؟ من آمدم به نام حسن جلوه ای کنم خواهی مرا ز خویش برانی برای چه؟ برخیز مثل ظهر نمازت اقامه کن اینجا نماز عصر بخوانی برای چه؟ درگیر عقل و عشق شدم تا که آمدم با من مگو تو تازه جوانی برای چه؟... اینجا رسیده ای بخدا عشق من توئی هستی شکار نیزه پَرانی برای چه؟ از شعلهء لبت جگرم سوخت چون پدر مانند تشنهء رمضانی برای چه؟ فوّاره میزند زتنت خون چه سازمت؟ از هم گسیخته شریانی برای چه؟ این دست ها به درد من اصلا نمیخورد از علقمه تو خون به دهانی برای چه؟ شمشیر و تیر و نیزه و زخم زبان و سنگ بر کشتن تو کرده تبانی برای چه؟ با نیزه جسم تو به زمین دوخته مگر؟ آخر نمیخوری تو تکانی برای چه؟ یک نیزه در گلوی تو بد گیر کرده است خون میرود ز تو فَوَرانی برای چه؟ اجزای پیکرت به زمین ریخته شده چون برگِ پای دارِ خزانی برای چه؟ دُزدیدن سرِ تو زده بر سر کسی اسباب خنده های سنانی برای چه؟ غزل اول جلسه ای شب ششم محرم در بین روضه ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریه ء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامه ء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ غزل مصیبت حضرت قاسم بن الحسن(ع) ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده مثل تن علی دل من پرپرت شده تا گرد و خاک بر سر جسمت بلند شد گفتم خدا به خیر کند محشرت شده رفته فرو تنت به دل خاک ها چرا پا خورده ای مگر که زمین بسترت شده چشمت زدند چشم پلیدان این سپاه که لخته خون عذار رُخ انورت شده داماد سنگ خوردهء من سر بلند کن که نو عروس تو نگران خاطرت شده پا بر زمین مکش که مرا میزنی زمین بنگر مُقلّدم که چه با رهبرت شده خوردی عسل ولی ز لبت چکّه میکند از بسکه پُر ترک لب تو، ساغرت شده ایکاش با زِره تو به میدان می آمدی تا لِه نمیشدی چه به این پیکرت شده چشمت به لب رسیده چه خاکی به سر کنم چه دلخراش چهرهء خوش منظرت شده گیسوی تو کنار تنت ریخته زمین سر پنجه ها مگر که شکنجه گرت شده مانند مادرم شده خُرد استخوان تو این ارث کوچه سهم تو از کوثرت شده تو درد میکشی و دلم تیر میکشد دردِ جناق وا شده درد سرت شده در زیر نعل ها بدنت قد کشیده است مثل عموی خود شده ای باورت شده؟ غزل اول جلسه ای شب هفتم حضرت علی اصغر (ع) عجب حال خوشی در روضه ها هست به قدر وسعت عالم صفا هست در این شهر سیه رو بین روضه نفس تنگی نمیگیری هوا هست به دور هم جمعند عاشقان و به قدر وُسع عشق است و وفا هست حرم را در حسینیه ببینید به هر جا روضه باشد کربلا هست سگ کهف حریم کربلا شو فنای جای دگر اینجا بقا هست اگر داری مریض لا علاجی بیا روضه بیا دارالشّفا هست به این خانه بیا تا که ببینی سر این سُفره شاه است و گدا هست خضاب دیگران رنگی ندارد در این وادی زخون آری حنا هست اگر با گوش دل، دل داده باشی صدای گریهء یک آشنا هست هزار و چار صد سال است مهدی(عج) عزادار غمِ خون خدا هست روایت از امام صادق(ع) آمد که گریه بهر جدّم کیمیا هست خدا این اشک را از ما نگیرد که هر چه خیر از حال بُکا هست بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم برای تشنه ای که سر جدا هست به لطف مادرش زهرا همیشه میان روضه ها آب و غذا هست اگر چه آب مهر مادرش بود ولی شرح غمش پُر ماج
را هست به منّت بهر طفلش آب خواهد ز قومی که تماما اشقیا هست پدر فریاد زد رحمی به طفلم اگر یک مرد در بین شما هست ... بگیرد طفل من سیراب سازد اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست به جای آب تیر آمد چه تیری که بهر صید زخمش بی دوا هست چه تیری اُستخوان حلق بشکست چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟ علی را تا نبیند مادر او چه جایی بهتر از زیر عبا هست به حیرانی بابا خنده کردند بگو آیا که یک ذره حیا هست الهی مادرش اصلا نبیند سرِ ششماهه در طشت طلا هست غزل مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام پسری که پدرش بُرد به میدان اورا کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا مانده بودند که این نور هدایتگر چیست چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید کاش لاقل برسد آب ز باران اورا تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند گویی اصلا نشمردند مسلمان او را وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت همه دیدند گرفتار و پریشان اورا بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا ولی انگار قرار است به نیزه برود نیزه پیداش کند شام غریبان اورا غزل اول جلسه ای شب هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام هر کَس به کربلا نرود میکند ضرر شاید نداشته ز معانی حق خبر صدها کلام حضرت صادق چنین بُود دوری مکن ز فیض فراعقل این سفر این راه پُر نشیب رسد تا خودِ خدا عرش خداست خانهء خورشید وآن قمر ارباب اگر اراده کند بنده می شوی ظلمت کنار میرود و میشوی سحر پا پس نکش اگر به حرم راه دادنت با سر برو ، نمان که نیفتی تو در خطر آنقدر گریه کن که تورا هم دهند راه پا بر زمین بکوب در این خانه پشتِ در کربُ بلاست خانهء اَمنی که صاحبش آن کِشتی نجات خدا هست بر بشر به مادرش بگو که تو را دعوتت کند باشد دعای فاطمه والله مُعتبر امّا اگر شدی شب جمعه تو زائرش روضه نخوان کنار پدر از غمِ پسر بابا کنار نعش علی خورد بر زمین جانش به روی لب شد و اُفتاد مُحتضر گفت ای عزیز من تو چرا تکّه تکّه ای شد پاره پاره از غم تو از پدر جگر باید که جسم پرپر تو در عبا نهم گویی که ضربه خورده ای از هر که در گُذر این لخته خون اگر بگذارد ببوسمت گر چه نمانده از لب پُر خون تو اثر برخیز عمّه را ببر از بین این سپاه تا کم کنند بر قد و بر قامتش نظر مربع ترکیب مصیبت علی اکبر علیه السلام الله اکبر اکبر از بابا جدا شد وقتی جدا شد خیمه بر غم مبتلا شد قلب حرم را کَند مثل کَهرُبا شد دنبال او بابا به لب غرق نوا شد انگار کُلّ خیمه با او رفت میدان مثل غزال از خیمه راهی شد خرامان مُستغرق ذات خدا بود و الهی چون دید بابا هست و درد بی پناهی چون ماه روشن زد به اعماق سیاهی بابا به دنبالش کشید از سینه آهی یعنی تمام حاصل عمرم تو هستی آهسته تر اینگونه قلبم را شکستی وقتی به میدان زد صلای محشر آمد انگار حیدر با رُخِ پیغمبر آمد در حملهء اوّل سپه از پا در آمد از بسکه سر زد حوصله دیگر سرآمد لشکر سخن از حملهء یک شیر می گفت عبّاس دنبال علی تکبیر می گفت شد ساعتی و تشنه گی بر او اثر کرد بابای خود را از لب خُشکش خبر کرد هم او به بابا هم پدر بر او نظر کرد با شهد لب درمان آن سوزِ جگر کرد لب بر لبش بگذاشت تا او جان بگیرد کم مانده بود اکبر که از خجلت بمیرد با آنکه آبِ پاک مهر مادرش بود لبهای بابا خشک تر از اکبرش بود نوشیدن از دست پیمبر باورش بود این بار رفت و این وداع آخرش بود اکبر که همنام امیرالمؤمنین بود بر قتل او صد ابن مُلجم در کمین بود دیدند یکباره فضا تغییر کرده دشمن برای کُشتنش تدبیر کرده این روضه شاه کربلا را پیر کرده تیری میان حلق اکبر گیر کرده نامردی آمد نیزه ای بر پهلویش زد نامرد دیگر ضربه بین اَبرویش زد فریاد او از پیکر بابا توان بُرد فریاد بابا را به اوج آسمان بُرد خون، دیدِ چشمان *عُقابش از میان بُرد اسبش علی را در میان دشمنان بُرد دیگر علی بین حرامی گیر اُفتاد جسمش اسیر لشکر شمشیر اُفتاد هرکَس رسید از راه بی لحظه شُماری بر پیکر سرو حرم زد یادگاری جشن علے کُشتن بپا کردند آری از پا حسین اُفتاد با این زخم کاری اُمیّد دیرینهء بابا مُنجلے شد آقا در اینجا صاحب صدها علے شد *عقاب: نام اسب حضرت علی اکبر(ع) غزل اول جلسه ای شب ت