eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
440 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) سر سفره نشست و با یک آه لقمه برداشت گفت بسم الله گفت این لقمه ها گلوگیر است شهر از ماتم نبی سیر است حزن افتاده در منازل شهر داغ پیغمبر است در دل شهر کوه‌های غیور محزونند چشمه های زلال دل‌خونند کودکان شیر را نمی‌نوشند غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند ذکر حسرت نشسته بر لب ماه رحم الله علی رسول الله خواست بعد از غذا بنوشد آب که درآمد صدای دق الباب کاسه از دست‌های او در رفت پا شد از سفره و دم در رفت کیستی وقت شب چه می‌خواهی سائلی یا فقیر گم‌راهی هر که را هرچه باشدش لازم می‌رود کوچه بنی هاشم گفت در وا کنید سائل نیست اهل دریاست بند ساحل نیست او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست این که پشت در ایستاده علی‌ست مرد وقتی شنید حیدر را رفت و وا کرد گوشه‌ی در را لای در را گشود اما دید ماه هم آمده‌ست با خورشید ماه بر روی مرکب آمده است فاطمه با دو کوکب آمده است السلام السلام یا انصار باری از دوش مرتضی بردار در شب تار غربت آمده ایم پای تجدید بیعت آمده ایم اتفاق غدیر یادت هست که علی شد امیر یادت هست با علی سربه زیر بیعت باش سربلند دم قیامت باش گفت انصار که ؛ عزیز منید حرف بیعت ولی به من نزنید ذکر لبیک پیش تر گفتیم یاعلی با کس دگر گفتیم رای ما مجلس سقیفه شده قبل حیدر کسی خلیفه شده گفت و در را به روی آنها بست تشنه در را به روی دریا بست آخر ای حاجیان بی انصاف کعبه کی میرود به پای طواف چشم‌های دو یار تر گشتند دست خالی به خانه برگشتند آتشی هم به درب خانه نخورد زن انصار تازیانه نخورد بیعت زور نکته ای پرت است دست اگر با دلت دهی شرط است میشناسم که پای بیعت زور درِ یک خانه گشت مثل تنور علی و فاطمه غریبانه بازگشتند تا در خانه فاطمه در حصار غربت شب خواست پایین بیاید از مرکب آه از آیینه‌ی پر از ترکش باید او را علی کند کمکش خواست از پهلویش بگیرد بار دنده هایش شکسته بود انگار بازویش را گرفت اما آه بازویش هم کبود بود آنگاه آه داغی کشید در شب سرد سینه‌اش تیر میکشید از درد نفس از سینه سخت بیرون رفت علی آن شب به خانه دل‌خون رفت شد پیاده به سختی از مرکب چند سال دگر ولی زینب ناقه‌ی بی جهاز واویلا مرد دارد نیاز واویلا پیش آیینه‌ی پر از ترکش محرمی نیست تا کند کمکش زینب آن روز خون‌جگر شده بود چون که با شمر همسفر شده بود
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد شادیِ یک کودکِ زیبا چرا کوتاه بود؟ غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد تکیه‌گاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید در دلِ خود کینه‌های همسرش را جمع کرد کاش می‌شد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد یک صدا آمد… صدای سیلی و دیوار بود چشم وا کرد… از زمین نیلوفرش را جمع کرد تا که او را زد علی درخانه‌اش بر خاک خورد تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد یک پسر در کربلا هم پیشِ بابایش نشست عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد پیکرش اینجا و سر بازیچه‌ی سرنیزه‌ها بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند دخترش تا دیدش اول حنجرش را جمع کرد…
رفتی از محفل ما ای پدرم خون شد از غم دل ما ای پدرم پدرم رفتی و ما یتیم شدیم بعد تو بی کس و دل دو نیم شدیم من به قربون تو و مهر و وفات من به قربون تو و عشق و صفات رفتی ای پدر به دیدار خدا شده از دوری تو خون دل ما خونمون بی تو دیگه نور نداره از در و دیوار اون غم می باره چهل روزه جمال ماهت ندیدم حرف های خوب و شیرینت نشنیدم همدم و مونس و نازنین ما یار ما ، یاور ما ، امین ما بابا جان من به فدای سخنت شده در زیر لَحَد از چه تنت به سر قبر تو من گل می زارم تا بدونی که چه قد دوست دارم ز خدا روح تو شاد ای پدرم رحمت حق به تو باد ای پدرم محمدمبشری
ای پدر جانم پدر،ای پدر جانم پدر(۲) ……………………………………… دیده ها می گرید و شمع شب تارم شده در عزایت ای پدر،خاک عزا بر سر شده روی دوش مردمی گشتی روان تو سوی قبر جسم بابایم ببین با خاک گور هم دم شده ………………………………. خون به دل کرده فراقت بر من و ما ای پدر در غمت اندوه و ماتم هم نوای ما شده تا که بودی سایۂ سر بر سرم بودی پدر بعد تو این قامتم خم از نبود تو شده ……………………………………. عاشق سالار دین بودی حسین ابن علی عمر تو نذر غم کرب و بلای او شده تو به یاد فاطمه گریان و نالان می شدی عمرتو عشق علی، با نوکریش طی شده ……………………………… می روی بابا برو این راه باید طی شود بر تمام خلق عالم موت و قبر قالب شده عالم قبر و قیامت وعدۂ خلاق عالم بوده و هر کسی سوی خدا راهی به احوالی شده ………………………………. شد خزان عمر تو شد تکیه گاه ما فنا کن دعا بهر عزیزانت که گریانت شده ساقی و مدح پدر نام دل آرایت به لب بوسه بر دست پدر خود آرزوی ما شده ………………………………….. ای پدر جانم پدر،ای پدر جانم پدر(۲) ……………
4_723784306722155748.mp3
4.44M
عجب رسمیه رسم زمونه قصه‌ی برگ و باد خزونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه کجاست اون کوچه چی شد اون خونه آدماش کجان خدا می‌دونه بوته‌ی یاس ِ باباجون هنوز گوشه‌ی باغچه توی گلدونه عطرش پیچیده تا هفتا خونه خودش کجاهاست خدا می‌دونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه تسبیح و مهر بی بی جون هنوز گوشه‌ی طاقچه توی ایوونه خودش کجاهاست خدا می‌دونه خودش کجاهاست خدا می‌دونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه پرسید زیر لب یکی با حسرت پرسید زیر لب یکی با حسرت از ماها بعد‌ها چه یادگاری می‌خواد بمونه خدا می‌دونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه خاطره هاشون به جا می مونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه پرسید زیر لب یکی با حسرت از ماها بعد‌ها چه یادگاری می‌خواد بمونه خدا می‌دونه میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می‌مونه کجاست اون کوچه چی شد اون خونه آدماش کجان خدا می‌دونه ندونستم مو قدرش در کنارم ولی ولی حالاکه رفته بیقرارم نخدیدم دمی بر روی ماهش چه سود اکنون به خاکش اشک بارون برس برس بر دادم ای پروردگارم ندید از من خوشی من هم پس از اون ندیدم خوشی در روزگارم برس برس بر دادم ای پروردگارم شدم تنها به غربتها فراموش خدا رحمی بکن بر حال زارم رحمی بکن بر حال زارم پشیمونم پشیمونم ولی هیهات دیر است دیر است حلالم کن که ما هم رهسپارم رحمی بکن بر حال زارم رحمی بکن بر حال زارم 🎧 🌴🌴🌴🌴🌴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شب شام غریبان گل حیدر است حسن و زینب و حسین او مضطر است علی در غم نشست دل زینب شکست ▪️وا غریبا خانه ی مرتضی بی فاطمه شد خموش اهل خانه ز داغ فاطمه در خروش زینبش در محن خون بگرید حسن ▪️وا غریبا از غم فاطمه جان علی بر لب است چون حسین و حسن خون به دل زینب است موسم ماتم است مرتضی در غم است ▪️وا غریبا خانه ی مرتضی گشته چو ماتمسرا خانه بی فاطمه گردیده بزم عزا گل گلخانه رفت شمع کاشانه رفت ▪️وا غریبا جان فدای علی و غربت فاطمه دشمنانش شکسته حرمت فاطمه گل احمد نشان قبر او شد نهان ▪️وا غریبا
[لیلة‌ُالدفنِ «لیلة‌ُالقدر» است] فاطمه کیست؟ آن که از مدحش ناتوانند عالم و آدم مانده ناکام این زبان در کام شرمسار و سیاه‌نامه قلم کفو حیدر شدی وگرنه نبود احدی کفو او در این دنیا آمدی تا فقط خدا باشد مالک «لم یکن له کفوا» در تمام صفات حُسن و کمال آینه‌دار مرتضی زهراست بنگر اینک که خطبه‌ی فدکش کُفو نهج‌البلاغه‌ی مولاست خطبه‌ای سطر‌سطر آن توحید خطبه‌ای تالی کلام‌الله اولین سطر خطبه‌اش آه است آخرین سطر آن هم آه است، آه از سخایش سخن چه گویم من؟ در نیابد سخن سخایش را من نگویم که خود بپرسید از سورۀ «هل‌أتی» عطایش را خانه‌ی سادگی‌ست خانه‌ی او خشت‌های گِلین و نان جوین سفره‌دار خلایق است اما نیست در خانه سفره‌اش رنگین چون پدر رفت و منقطع شد وحی همدمش ساخت حق، ملائک را همچو مریم شنید در محراب نغمۀ «اُقْنُتِي لِرَبِّک» را در عبادت سرآمد اُمّت شرح عشقش فراتر از عقل است شمه‌ای گر ز وصف آن خواهی «قَدَمَاها تَوَرَّمَت» نقل است در قدم‌هایش آن کبودی بود تا نشان از عبادتش باشد بازویش هم کبود بود ای وای که نشانی ز غربتش باشد * * حرف‌های نگفته‌ای داری دردهای نهفته‌ای داری زیر بارانِ گریه‌ام امشب زخم‌های شکفته‌ای داری باورم نیست در برابر من این گُلِ مانده در کفن، زهراست باورم نیست پیش چشمانم جسم بی‌جانِ جانِ من زهراست هست صبر جمیل حیدر هم در فراق جمال زهرا کم آید از مرتضی که صبر خداست نالۀ «قَلَّ صَبری» از این غم لیلة‌ُالدفنِ «لیلة‌ُالقدر» است شب معراج لیلة‌ُالإسرا گشته خاموش «کوکب درّی» خفته در خاک، زُهره‌ی زهرا صاحب «ما سئلتُکُم من أجر»! خوب اجر تو را ادا کردند خودت از دخترت بپرس و ببین اُمتت بعد تو چه‌ها کردند صبر کردم اگرچه بود شگفت از دل داغدار، این همه صبر صبر کردم اگر چه بود شگفت از من و ذوالفقار این همه صبر محمدمهدی_سیار
. به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار – منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم   ✍ .
دست بر دامن اغیار ندارم هرگز.mp3
9.79M
دست بر دامن اغیار ندارم هرگز جز خدا با احدی کار ندارم هرگز عبد بیچاره و نالایق و بی مقدارم جز خداوند خریدار ندارم هرگز تا کنم پاک گناهان فراوانم را چاره جز گریه بسیار ندارم هرگز ای پناه دل محنت زده «مَن لی غیرُک» غیر لطف و کرمت یار ندارم هرگز بارالها سفر آخرتم در پیش است توشه جز آه شرربار ندارم هرگز شیعه حیدر کرارم و در هر دو جهان با کسی غیر علی کار ندارم هرگز من مرید علی ام، اوست مراد دل من جز علی سرور و سالار ندارم هرگز وای از آن دم که علی یکّه و تنها شد و گفت: من بجز فاطمه ام یار ندارم هرگز باز هم حرف مدینه شد و شرمنده شدم که چرا دیده خونبار ندارم هرگز روضه مادر سادات شنیدن سخت است طاقت روضه مسمار ندارم هرگز در و دیوار چرا دشمن زهرا شده اند؟ انتظار از در و دیوار ندارم هرگز 🎤 .
باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان مرهم درد علی ای درد بی مرهم بمان زندگیِّ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند کوری چشم همه با شانه های خم بمان دست های تو، شکسته ش هم پناه مرتضی ست تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان این نفس های شکسته قیمت جان من است زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان آب ها از آسیاب افتاد، خوبت میکنم یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر پیش این مظلوم ای مظلومه ی عالم بمان آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته جای کم کم رفتن از پیش علی، کم کم بمان روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم با همین روی به هم پیچیده و درهم بمان رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان               علی اکبر لطیفیان
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ…،اثبات شد: درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است شرطِ ختم‌المُرسلینی ، دست‌بوسیِ تو بود قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادم‌پرور است مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست بخششِ حدِّ‌اَقلیِّ تو حدِّ‌اکثر است بی‌نیازی از فدک‌های زمینی،فاطمه! در خورِ مهریه‌ی تو چشمه،چشمه کوثر است تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست… بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است سایه‌‌ی روی سرِ ما چادر خاکی توست میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است! مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است ▪️ ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است تیزیِ مسمارِ کج‌رفتار با پهلو چه کرد؟!… قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد بین گذر با دیده‌های تر زمین خورد زهرا و حیدر آینه بودند هم را زهرا زمین که خورد، پس حیدر زمین خورد در سر وقار مرتضی را با خودش داشت بد شد میان جمعیت با سر زمین خورد اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد هم حُرمت محراب، هم منبر زمین خورد می‌گفت اگر صدّیقه‌ای، شاهد بیاور چه طعنه‌ها از مردم این سرزمین خورد حوریّه‌ای که با تلنگر لطمه می‌دید با پا لگد که خورد محکم‌تر زمین خورد هر جا پیمبر بوسه‌اش می‌زد کبود است یعنی سفارش‌های پیغمبر زمین خورد طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد تا پا شود مادر، ولی آخر زمین خورد این رفتن و این آمدن، چه دردسر داشت یک گوش سنگین شد، دو تا گوهر زمین خورد خیلی دلش می‌خواست که زینب نفهمد امّا نرسیده به پشت در زمین خورد یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد زهرا زمین که خورد، با معجر زمین خورد زینب ولی، صد بار بی‌معجر زمین خورد