.
#حضرت_ابالفضل
#زبانحال امام حسین با حضرت عباس
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور بشود خشک وتر یکی ست
حتی به روی اکبر من تیغ میکشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست
آیا کسی نمانده که یاری کند مرا
این جا میان این همه لشگر اگر یکی ست
عباس من برادر من نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر یک نفر وصد نفر یکی ست
چشم انتظار آمدنت از شریعه اند
حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست
شمشیر ها به دور تنت حلقه میزنند
چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست
بعد از من وتو زینب اگر نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست
از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست
پایین پای مرقد و بالای سر یکی ست
غرق ستاره است تن من ولی هنوز
در آسمان بی کسی من قمر یکی ست
#احمدعلوی
.
.
#حضرت_رقیه
زبانحال پدر با دختر
چشمهای خسته ات را ، باز دریایی نکن
این قدر با اشک، رویت را تماشایی نکن
هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست
روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن
عمه مثل ابر طوفان زاست، پس با او بگو
بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن
@emame3vom
حنجرت زخم است و، داغ اصلا برایت خوب نیست
در خرابه با اسیران هم ، هم آوایی نکن
من ،عمو،قاسم،علی اکبر همه پیش توییم
در کنار نیزه ها احساس تنهایی نکن
دیدن این سر میان طشت پیرت میکند
این قدر با بوسه ات از من پذیرایی نکن
چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش
دخترم!حتی نگاهی هم به بابایی نکن
روی دامان تو دارد باز خوابم می برد
با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن
#احمدعلوی
.
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_ی
این شعر روضه است،نه از آن فراتر است
این شعر نذر مادر گلهای پر پر است
این شهر بی مقدمه از در شروع شد
از آن دری که هر چه که داریم از آن در است
دیوار با خبر شده از عمق فاجعه
امن یجیب خوانده ولی باز مضطر است
دیوار سر به زیر ترین شاهد جهان
دیوار سر به مُهرترین راز کوثر است
دیوار تکیه گاه تنی غرق التهاب
دیوار خشت خشت وجودش مکسر است
این شعر ابتدای سکوتی شبیه بغض
این شعر امتداد غمی کوه پیکر است
فریاد بی صدای علی را شنیده ای؟
از هر زبان که می شنوی نامکرر است
بر ساق عرش با خط زیبا نوشته اند
هر کس که دوستدار علی نیست ابتر است
هر کس که راه فاطمه را بست شرک محض
هر کس که حق فاطمه را برد کافر است
در آیه ی لیذهب عنکم نخوانده اند؟
او طاهره ،مطهره،زهرای اطهر است
خوشبخت آن کسی که فقط گفت فاطمه
خوشبخت آنکه دست به دامان حیدر است
آه ای بلال جان محمد اذان بگو
آرام جان فاطمه الله اکبر است
با نغمه های اشهد ان محمدا
حال و هوای شهر لطیف و معطر است
یک قطره از فضایل بی حد فاطمه
شرح هزار خطبه و هفتاد منبر است
ای دختر بهشت پس از پر کشیدنت
این غربت علی است که چندین برابر است
مکه اگر مکرمه شد از قدوم توست
تنها ب این دلیل مدینه منور است
زهرای من به دور و بر خود نگاه کن
امشب شب وداع تو و شام آخر است
اسما کجاست،فضه چرا گریه می کند؟
سلمان چرا شبیه ابوذر مکدر است؟
در بیت بیت شعر قلم گریه میکند
با این طریق ،شعر سرودن زمانبر است
شاعر میان خلوت خود تکیه ساخته
مداح اشک و سینه زنش میز و دفتر است
اینجا حسن کنار حسین ایستاده است
زینب نشسته است پرستار مادر است
این سمت ناله های جگر سوز مجتبی
آن سمت سیدالشهدا ی دلاور است
وقت گریز آمد و این شعر ناگزیر
مجنون و مست در پی ساقی و ساغر است
پا جای پای حضرت حیدر گذاشته
این ماه با شکوه که خورشید لشکر است
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
این شعر ناب باز ترین روضه ی سر است
ترس و شکست راه ندارد به هیچ وجه
در لشکری که اصغر آن نیز اکبر است
زینب به درک فیض شهادت رسیده بود
زخم زبان برنده تر از تیغ و خنجر است
این خانواده مرد نبَردند و فاطمه
شیر آفرین و شیر زن و شیر پرور است
باید دوباره راهی شهر مدینه شد
این شعر فاطمی است فقط نذر مادر است
آغوش وانموده و در انتظار اوست
آن دست های خسته که دست پیمبر است
تابوت اوست کعبه ی عشاق بی نشان
دل کندن از طواف اگر نا میسر است
این خانه وقت بودن زهرا بهشت بود
حالا بهشت بی نفس او محقر است
حاجی که نیستم ولی از سال های دور
دور و بر بقیع دل من کبوتر است
او ناخدای کشتی پهلو شکستگان
او معنی شقایق در خون شناور است
او مرکز توجه پروردگار عشق
او در حدیث قدسی لولاک محور است
قبر نهان و قدر نهانش بدون شک
راز بزرگ هستی و در دست داور است
موسی به امر حضرت حق گفت بارها
هارون وصی بعد من است و پیمبر است
از این سخن پیمبر ما استفاده کرد
فرمود بعد من ولی الله حیدر است
درشهرمن همیشه پرازعطرفاطمه ست
آن فاطمه که دخترموسی بن جعفراست
وقتی که ماه یازدهم میکند غروب
در سال های شمسی ما ماه آخر است
عیدی بزرگمی رسد از راه و این جهان
در انتظار دیدن یک ماه دیگر است
#احمدعلوی
.