#رباعی_های_اربعین
#اربعین
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
بـرادر جـان ببین اقبـال زینـب
شکسته شدپس ازتو بال زینب
ببین که از سفربر گشته ام من
بیـا اکنـون بـه استقبال زینـب
نمیدانی چه بگذشت این چهل روز
گذشت اما غمت سنگین چهل روز
چهل روز از تو دوری شدچهل سال
خدا داند که شد چندین چهل روز
بـرادر، جـان مـن بــودی و هستی
کجـا دیـدی کنـم در کـار سسـتی؟
چرا پس روی نیزه تـا کـه چشمت
به چشمان من افتاد دیده بستی?
اگرشب رفته زینب روز برگشت
به همراه دلی پر سوز بر گشت
اگـر چـه قـد خمیده پیر تر شد
ولیکـن عـاقبت پیروز بر گشت
میـان کـوچه ها و از سـرِ بـام
یهـودی ها به ما دادند دشنام
بپای نیزه ها رقصیدند ای وای
برادرجان، اَمان از شام از شام
در این دل خـاطرات نا تمام است
اگر چه غصه ام ازشهر شام است
ز رنـج و غصـه های مـن نپـرسید
بگـویید قبـر محبـوبم کدام است
بـرادر قلـب زینـب ریـز ریـز اسـت
غمم ازشام واز چشمان هیزاست
نفس بنـد آمـد آنـدم تـا شنیـدم
میـان شامیان حرف از کنیز است
گلی گم کرده ام درجستجویم
میـان خـاک هـا دنبـال اویـم
به اشک دیده آبش داده ام تا
ز خـاک آید برون رویش ببویم
گلی گم کرده ام گیرم سراغش
همانکه آتشم زد درد و داغش
گل من یاردیرینم حسین است
شـــدم آواره از دردِ فـــراقـش
اگـر چـه کـربلا جـولان شَـرّ بـود
اگر چه آتش اینجا شعله ور بود
اگـر اینجـا تـو را از مـن گـرفتنـد
ولی شام از همه جانسوز تر بود
ای بـرادر جان بـه قربانت شوم
مـن فـداییِ عـزیـزانـت شــوم
این گمان هرگزنمیکردم حسین
بـر مـزارت فـاتحه خوانت شوم
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
@navaye_asheghaan