🕊﷽🕊
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#دفتری #عسکری ع
🍁برخاتم اوصیاء مهدی صلوات
🍁برصاحب عصر ما مهدی صلوات
🍁خواهی که خداوند بهشتت ببرد
🍁بفرست تو بر حضرت مهدی صلوات
🔘برعسکری آن نورولایت صلوات
🔘برآن گل گلزار رسالت صلوات
🔘خواهی که خداگناه تو،عفوکند
🔘بفرست برآن روح کرامت،صلوات
(#دعایفرج)
⬅️اَلسلامُ علیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ....
🍂شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
🍂جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
🍂عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
🍂کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
🍂در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
🍂شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
🍂این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
🍂تسلیت گوئیم امروز بر شما یابن الحسن
⬅️روز عزای امام حسن عسکری...
امروززصاحب عزا مهدی فاطمه است...
☑️امروز روز یتیمیه امام زمانه...
امروز هم ناله شیم با امام زمان....
قربون اشک چشمت برم آقا جان...
آقا قربونت برم تو سن کودکی لباس عزا به تن کردی...
امروز دم در ایستاده...
شال عزا به گردن انداخته...
آقا...قربون اون شال عزا برم به گردن انداختی....
هر جایی بری مراسم ختم،صاحب عزا دَمِ در می ایسته،خوش آمد میگه...
امروز صاحب عزا خودِ امام زمانِ...
دَمِ در ایستاده،خوش آمد میگه...
میگه آی عزادارای پدرم! خوش اومدید...
ما امروز اومدیم خودمون رو بهت نشون بدیم ،ما هم اومدیدم آقا! اما تو رو ندیدیم یوسفِ زهرا....
🔳آقا جان مهدی زهرا....
امروز بیا یه روزی به ما بده...
آخه 2ماه بر امام حسین گریه کردیم... ناله زدیم....
آقا جان هنوز بعضیا پیرهن مشکی رو در نیاوردن....
آقا میدونی عزای ما کی تموم مشه....
اون لحظه ای که شما تکیه به دیوار کعبه بزنی...بگی...
💥الا یا اهل العالم انا بقیة الله...
🔹دلتو ببرم سامرا و التماس دعا
✨میرسد نالهٔ فاطمه بر گوش
✨حجة ابن الحسن گشته سیه پوش
✨سامرا بار دیگر در عزا شد
✨حجة ابن الحسن صاحب عزا شد
⬅️آقا خادمشُ صدا زد ظرف آبی براش بیاره..
میگه:ظرف آب رو برداشت آورد،داد دستِ امام حسن....
اینقدر آقا ضعیف شده...
،دست ها میلرزه،بدن داره میلرزه...
ظرف آب رو که به دست امام حسن داد،اینقدر که دست ها میلرزید، ظرف آب رها شد، ریخت رو زمین.....
صدا زد:آی خادم! برو پسرم مهدی رو خبر کن...مهدیم بیاد...
اینجا امام حسن پسرش مهدی رو صدا زد، یه مادری هم من میشناسم،پسرش مهدی رو صدا زد،ما بینِ در و دیوار قرار گرفت،صدا زد: مهدی جان! بیا... کمکِ مادرت کن
از سینه اش خون میچکید
دنبال حیدر میدوید
میگفتُ با سوز جگر
یابن الحسن یابن الحسن
💥(گریز روضه به حضرت زهرا س)
⬅️بمیرم برا امام حسن عسکری..
امام زمان اومد... کنار پدر...
ظرف آب رو برداشت...
ظرف آب رو نزدیک دهان مبارک بابا آورد...
اینقدر این بدن ضعیف شده...
اینقدر این بدن نحیف شده...
همچین که ظرف به دهان مبارک حضرت رسید...
از شدت ضعف هی ظرف آب به دندونای حضرت میخورد...
🌾امان امان(3)....
نمیدونم اون لحظه امام عسکری یاد چه لحظه ای ..آخ یاد چه صحنه ای افتاد...
شاید یاد اون لحظه ای افتاد...
که عمه جانش زینب دید دارن با چوب خیزران به لب و دندان حســـــــــين.....
(گریز)
⏪یه لحظه امام حسن شروع کرد گریه کردن...
آقا صدا زد: بابا! چرا گریه می کنید؟
شاید فرموده باشه!!! مهدی جان برا تو گریه میکنم...
خیلی غریبی...
بعد از من بیابون گرد میشی...بعد از من خیلی بی کس میشی
✳️اما می خوام بگم آقا جان...
درسته داغ بابا دیدی...
ولی شیعه آمدن بدن بابا رو احترام کردند....
با عزت بدن بابا رو تشیع کردند ...
⚫️اما من بمیرم برای جد غریبت حسین ....
چه تشیع جنازه ای شد....
۱۰ نفر نعل تازه به اسبها زدن ...
اینقدر رو بدن عزیز زهرا تاختن...
امان امان ...
الهی خواهری که داغ برادر دیده بینمون نباشه...
چه کشید بیبی زینب ....
اومد گودی قتلگاه... این شمشیر شکسته ها رو کنار زد... نیزه شکسته ها رو کنار زد ...
آخ یه بدنی دید بی سر...عریان.. قطعه قطعه...
چه کرد عمهٔ سادات...
یه وقت دیدن خم شد لباشُ گذاشت به رو رگهای بریده حســـــــین....
◼️هرگز کسی چون من تن بی سر نبوسید
◼️ بوسیدم آنجایی که پیغمبر نبوسید
◼️ حیدر نبوسید زهرا نبوسید
◼️ حتی نسیم صحرا نبوسید
💠هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💠
.
بدون صوت
#قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز _ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام_ سیدمجید بنی فاطمه
#ش
┄┅═══•••✾❀✾•••═══┅┄
فرمود:جیگرم داره میسوزه،لبا خشکِ..آقا حجة بن الحسن خودشون ظرف آبی رو آوردن مقابل دهان بابا گرفتن،همه ی بچه ها زودی میان بالا سرِ باباشون اگه کاری داشته باشه...همه ی باباها هم عشق می کنن،میگن:موقع جون دادن بچه مون بالا سرمون باشه...تشنه بودی میدونم اما مهدیت برات آب آوُرد...
یه نفر هم گفت:من آب ببرم...سپرش رو آب کرد،تا رسید نزدیکِ گودال،دید شمر داره بیرون میاد،گفت: بگو هلال کجا میری؟ گفت:میخوام حسین رو سیرابش کنم...یه وقت نانجیب گفت: من حسین رو سیراب کردم...*
زهر افتاده به جان جگرم ، مهدی جان
لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
واقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
به رُخِ عمه ی نیکو سِیَرَم مهدی جان
*آقای من!یا امام عسکری! شما رو آزار دادن،خونه زندگی تون رو بهم ریختن،ریختن تو خونه ی شما... اما فقط یه دَرِ خونه رو آتیش زدن...
یا امام عسکری! خیلی اذیت کردن شمارو،یا امام زمان شما هم خیلی غربت کشیدید، درستِ شما چهار ساله بودید باباتون رو شهید کردن،بارها حرمت باباتون رو نگه نداشتن...اما بمیرم برا اون بچه های قد و نیم قدی که بعد از پیغمبر همه دور مادر رو گرفتن برا پیغمبر عزاداری می کنن،که ریختن تو خونه دَرِ خونه رو آتیش زدن،دستای باباشون رو بستن...
علامه امینی گریه می کرد،گفتن:آقا! چرا اینجور گریه می کنید، گفت:الان تو این فکر بودم اگر برا مادر اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به بابا،اگه برا بابا یه اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به مادر،تو کوچه بچه ها به کی پناه بردن...یکی علی رو می کشه یه عده حرومی یه خانومی رو می زنن...
بعضی روضه ها گریه داره،اما بعضی روضه ها داد داره،بلدی داد بزنی یا نه؟ یه کاری کردن مادرِ سادات مثل پیر زنها راه می رفت،می دونی چرا مثل پیر زنها راه می رفت؟ الان یه بیت می خونم...*
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم
دلم می خواست چشمانم نمی دیدند جایی را
که خونِ محسن خود بر در و دیوار می بینم
*زنی که بخواد بچه به دنیا بیاره،قبلش برا بچه اش لباس آماده میکنه...بعد از ماجرایِ در و دیوار هر وقت بچه ها می خوابیدن،مادرمون لباس بچه اش رو بغل می گرفت...محسن جان خیلی دوست داشتم ببینمت...اما مغیره تو کوچه امون نداد....شبیه این مادر فقط رُبابِ، تو شام یه وقت زینب نگاه کرد دید داره دستش رو تکون میده،چی شده رباب؟گفت:خانوم جان ما بین این زن ها دیدم زنی بچه اش رو بغل گرفته...یادِ علی اصغرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
.
.
#مناجات با #امام_زمان روحی له الفدا تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا ، علما و همۀ درگذشتگان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ ..
یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان ..
عجیب دلهره دارم که بر درت نرسم
مباد اینکه شبی هم به محضرت نرسم
شبی که هست مرا با تو فرصتی افزون
چه خاک بر سرم آرم چو بر درت نرسم
هوایِ پاک در اینجاست در سحرگاهت
چه حیف بر سحرِ بنده پرورت نرسم
نبود لایق درگاهِ تو گنه کاری
که ناامید شد و گفت در برت نرسم
زمین به لرزه درآمد زِ معصیت هایم
و من هنوز به عبرت زِ کیفرت نرسم
میانِ در و بلا با تو این سخن دارم
خدا نیاورد آن که به حیدرت نرسم
زِ خیر خواهی مردم اگر کنم پرهیز
به خیرِ دیدن دنیا و آخرت نرسم
اگر گره نگشایم زِ چهره ای غمناک
به رویِ شاد یقین در برابرت نرسم
تو راه داده ای از لطف اهلِ ایمان را
بنا نداشتی اصلاً به باورت نرسم
اگر به یاری زهرا نمیکنم اقدام
چه جایِ این گله به حوضِ کوثرت نرسم
هزار قافله رفت و هنوز جاماندم
چه سود چون که به یاری لشگرت نرسم
زِ اقتدا به شهیدان اگر کنم غفلت
به هیچ مرتبه از یار و یاورت نرسم
بگیر دستِ مرا ای امام عاشورا
که بی تو هیچ به غم های خواهرت نرسم
هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تنِ تو
و من به یاری یک زخمِ پیکرت نرسم
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسین_سازور
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات_دعا
○
.
#شهادت_امام_عسکری
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه #دفتری ۱
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
🔸پدرت لحظه های آخر عمر
🔸آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
🔸تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
🔸مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
🔸وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
🔸پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
🔸تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
.
.
#شهادت_امام_عسکری
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه #دفتری 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
@emame3vom
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
.
#شهادت_امام_عسکری
#روضه و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن #عسکری علیه السلام تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا ، علما و همۀ درگذشتگان _ استاد حاج مهدی توکلی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
این امام ، امامی ست که جوان از دنیا رفته .. بیست و هشت سالش بود شهید شد ، مسمومش کردند .. میگن سم چنان به ایشان اثر کرد، آب که میخواست بنوشه دستانِ مبارکش میلرزید ..
این کاسۀ آب هی میخورد به دندانِ حضرت .. جوانِ بیست و هشت ساله نمیتوانست آب رو بخوره .. اما در تاریخ دارد اینجا به همسرشون که نرجس خاتون باشد گفت بگید پسرم مهدی (روحی له الفدا) بیاد ..
هر پدری آقا آرزوش اینه اون لحظۀ آخر پسرش بیاد .. سرشُ به دامن بگیرد .. صدا زدن حضرت مهدی تشریف آوردند ، کودک و بچه ی پنج ساله بود .. اومد این سرِ پدر رو گرفت به دامنش ؛ سر رو گذاشت رو پاهایِ حضرت مهدی (عجل الله) این جوشانده رو آرام آرام ریخت به کام حضرت عسکری علیه السلام .. پدر رو سیراب کرد و پدر در دامن پسر جان داد .. اما «لا یوم کیومک یا اباعبدالله»
بازم روزِ حسین نشد .. امام حسینم آرزو داشت تو گودال پسرش بیاد .. امام حسین هم پسر داشت .. زین العابدین تو خیمه ها بود ..
هرچی نگاه میکرد ببینه پسرش میاد سرشُ به دامن بگیره ، پدر در دامن پسر جان بده ( خیلی معذرت میخوام ، امام زمان ببخشید ..) یک وقت چشم هارو باز کرد دید شمر رو سینه ش نشسته .. پسرش نیومده، اما زینب اومده بالا گودال داره نگاه میکنه اشک میریزد .. هی میفرماید خواهرم برگرد این صحنه رو تو نمی تونی ببینی .. خواهرم «اِرجِعی الی الفُسطاط ..» زینب یه قدم میومد هی برمیگشت عقبُ نگاه میکرد .. نمیتونست دل بکند .. اما هنوز به خیمه نرسیده بود یه وقت دید زمینِ کربلا شروع به لرزیدن کرد .. طوفانِ سیاهی شروع به وزیدن گرفت .. بیاد بالای تل زینبه ببیند ، شمشیردار با شمشیر میزنه .. نیزه دار با نیزه میزند .. این دست ها رو گذاشت رو سرش .. هی صدا میزد وا محمدا .. وا علیا ..
#حاج_مهدی_توکلی
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
○👇
▪️سینه زنی زمینه_شهادت امام حسن عسکری علیه السلام _حاج محمد رضا بذری▪️
🔳▪️▪️🔲▪️▪️🔳
روضه میخونی امشب تنها
شال عزات و دیدم آقا
ناله زدم باچشم گریون
آجرک الله یبن الزهرا
پدرت گوشه ی بستر
تو جوونی شده پرپر
( شبیه مادر)3
(سینه میزنم شب شهادت
صاحبِ عزا سرِت سلامت)2
وایِ من از این غمهای تو
خون به دلم از اشکای تو
بس که غریب بود حتی خونش
تحت نظر بود بابای تو
سامرا دل پریشونه
شده قبرش غریبونه
(میون خون)😭
(بین بسترش دور از مدینه
دست و پا میزد با زهر کینه)2
پدرت گوشه ی بستر
تو جوونی شده پرپر
( شبیه مادر)3
(سینه میزنم شب شهادت
صاحبِ عزا سرِت سلامت)2
آب میرسونی مثل سقا
تو به لبای خشک بابا
حرف عطش شد یادِت افتاد
طفل رباب و موج دریا
دیدی می لرزه هی دستاش
ظرف آب میخوره به لبهاش
(غصه تو چشماش)3
دیگه ندیدی لبای خونی
نه بزم مِی ، نه خیزرونی
(سینه میزنم شب شهادت
صاحبِ عزا سرت سلامت )
🎵نشر همراه با لینک صدقه جاریه
🎵
#حاج_محمد_بذری
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔳▪️▪️🔲▪️▪️🔳
.
|⇦•به هواى حرم سامره ...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس کربلایی محمدحسین پویانفر
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دلم تنگِ، بیا عزیز جونِ من که بی قرارم
دلم تنگِ، تو دنیا هیچ کسی رو غیر تو ندارم
دلم تنگِ، کار شب و روزم فقط گریه و آهه
دلم تنگِ، نزدیک یک قرنِ که دنیا چشم براهه
ببین دلم ز دوری خونه
برای غربتت میخونه
آقام آقام آقام آقام
گاهی نگاهی
دلم تنگِ، بیا عزیز جونِ من که بی قرارم
دلم تنگِ، تو دنیا هیچ کسی رو غیر تو ندارم
اباصالح! زینب تو رو صدا میزد میونِ بازار
اباصالح! زهرا صدات میزد میون درب و دیوار
اباصالح! آقام آقام آقام آقاجان
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم
روضه ی غربت تو حال عجیبى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت، جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشمِ تر او
که تفاوت بکند , همسرتو، همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بى حرم است
یاحسن! آه تو پرداختنى میخواهد
یاحسن! داغ تو بر سر زدنى میخواهد
یاحسن! نام تو دور از وطنى میخواهد
یاحسن! روضه ی تو سوختنى میخواهد
دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى
مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى
*اگه خواستید حرم مشرف بشید به نیت آقا امام حسن عسکری بروید، این آقا جایی زیارت نرفته، چشم باز کرد تو حصار و زندان بود...*
خانه ی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نیست
خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ایمنى از حمله ی نااهلان داشت؟
اصلا این غصه به پیمانه ی تو ریخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه ی تو ریخته اند؟
شعله بر دامن کاشانه ی تو ریخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ریخته اند ؟
راه ناموس ترا بسته کسى در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟
نذاشتن کفنش پیغمبر خشک بشه؛ اهل مدینه هیزم آوردن،خبردار شده بود یهودی، پیامبر از دنیا رفته، اومده بود محله ی بنی هاشم، عرب رسمشه ، تا عزادار میشن، تنور روشن نمیکنن، میگه: نزدیک محله ی بنی هاشم دیدم آتش روشنه، گفتم خبر مرگ پیامبر دروغِ، رسید نمیدونست چه خبره، دید گردن یه آقایی، با عمامه ی خودش، از یه طرف چهل نفر، از یه طرف یه خانوم...دیدن یهودیه گفت: اشهدان لا اله الاالله، مسلمان شد، گفت: من دیده بودم جنگیدن این آقا رو تو خیبر...
اما امان از اون ساعتی که دومی صدا زد: قنفذ چرا ایستادی!....*
کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین
حسن عسکرى! آنجا حسنى خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند
گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشک تو از جام مُحرم دادند
عطش پیکر مسموم تو میگفت: حسین!
نفس تشنه حلقوم تو میگفت: حسین !
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت
لحظه تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت
خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حَسنِ فاطمه صد شکر که عریان نشدى
#شاعر محمد جواد پرچمی
یا مظلوم!یا غریب!یا عطشان!
رَحَمَ الله مَن نادیٰ: یا حسین!
*پسرش مهدی آمد دید لبای باباش خشکِ، با دستای کوچیکش کاسه ی آب آورد، اثر زهر این بود لرزه به اندام افتاده بود، کاسه ی آب رو که به لب گذاشت، صدای به دندان خوردن امام عسکری می آمد، حتما امام زمان این کار رو کرده، با دست لب بابا رو تر کرده...
صدای خوردن لبه ی کاسه ی آب به دندان، به گوش امام زمان رسید، تو مجلس یزید یه وقت دیدن یه صدایی بلند شد، بچه های قدو نیم قد توجهشون جمع شده چه میکنه؟ حرام زاده با چوب به لبه ی یه تشت میزد، هی میزد آنقدر که همه توجه ها جمع شد،آنقدر زد که امام زمان تو زیارت ناحیه سلام میده به دندانهای شکسته ... ای حسین.." بِالحُسَینِ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"
ــــــــــــــــــ
#شهادت_امام_عسکری
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#کربلایی_محمدحسین_پویانفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
@navaye_asheghaan
4_6012403135736186207.MP3
2.07M
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
⬇️⬇️
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
پدرت لحظه های آخر عمر
آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
دم آخر پسر نداشت حسین
تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
.
|⇦•خیر بیمار زمینخورده...
#روضه #امام_عسکری علیه السلام اجرا شده به نفسِ استاد حاجمنصور ارضی
●━━━━━━───────
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ!. بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّه ُ مَعالِمَ دينِنا ، وأصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا"
خیر بیمار زمین خورده اگر تسکین است
بغلم کن که مرا مرهَم وتسکین این است
مهربانی بقیه به مذاقم تلخ است
جان به قربان تو، دعوای تو هم شیرین است
«یابن الحسن!
گر سلامم را نمی گویی
در جواب بنده دشنامی بگو»
کنده ام از همه تا که به تو رو بزنم
بده در راه خدا پشت درت مسکین است
بِشِکن بغض مرا تا که سبک تر بشوم
بغضِ مانده به گلویم چقدر سنگین است
آقا جان!
همه جا خیر دعای تو نجاتم داده
گر چه این نوکر بد مستحق بد نفرین است
باز هم پیش تو شرمنده می آیم آقا
باز هم پیش تو ای دوست سرم پایین است
هر کسی کرب و بلایی است تو امضا کردی
کربلا رفتن من از کرمت تضمین است
من اگر کافر و گمراهم اگر شیخ طریق
قبله ام روی حسین است همین است
*شب شهادت ای کاش سامرا بودیم..چه سامرایی درست کردن چه صحن و سرایی درست کردند.. ما یه امام حسن داریم تو بقیع نه صحنی نه شمعی نه چراغی.. آیا جلو چشم شما عمه اتون رو زدن؟ نه والله.. امام عسکری من رومو کردم به سرداب حضرت حجت گفتم مادرش نرجس خاتون هم اینجا خوابیده چه صحنی چه بارگاهی.. من نشنیدم مادرتو رو زده باشن اما اینومیدونم مادرمون حضرت زهرا رو زدن..
امام زمان علیه السلام اومدن آب بهش بدن از بس که این زهر روبدنش اثر گذاشته بود می لرزید دندونا میخورد به این ظرف، میپاشید هرکاری کرد نتونست آب بخوره.. بیست و هشت سالشون بود با سختی هم جون داده.. خیلی امام زمان تنهایی گریه کرده..ولی هرچی بود آب به لبش رسید لذا روضه امام عسکری همینه.. عمه اتون رو زدن نه ،مادرتون رو زدن نه،باباتون رو زدن نه...*
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سر انداخته گدا
.
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرب و بلا عشق می کند
با گنبد جدید شما عشق می کند
.
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
این چیزها برای کریمان مهم نبود
پای سفره تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم حسن
هر چند ابری است هوای زیارتت
دلها به حسرت است برای زیارتت
لبها گرفته اند هوای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پر خطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانه ی تو چه شب ها به خط شدند
سرباز ها مزاحم آرامشت شدند
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_زمان
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شهادت_امام_عسکری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇