#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
یک بار دیگر با همان دلواپسی بگذار
بین یتیمان محمد دست یاری را
بر خانۀ تو اولین بار آسمان بارید
لبخندهای اولین صبح بهاری را
از بخششت با ما نصیبی هست بیپایان
من دیدهام لطفی که اندک میشماری را
چیزی ندارم پیشکش، الا که با اخلاص،
پای غم زهرا بریزم اشک جاری را
با روضهای که دوست داری، بین ابیاتم،
روشن کن امشب آتش این سوگواری را
تنها فقط بین شما رسم است خیلی زود
مادر به دختر میسپارد خانهداری را
زینب به مادر رفته یعنی خوب میفهمد
درد یتیمی را، غمِ این زخم کاری را
پس آستین را بُرد پیش چشم آن دختر
شاید نبیند چوب را، لبهای قاری را
#سید_ابوالفضل_مبارز
هر چند درک ناقص تاریخ، کافی نیست
در این که حق با توست امّا اختلافی نیست
معنای این که عدّهای حق را نمی بینند
جز گم شدن در یک مسیر انحرافی نیست
باید علی گفت و علی خواند و علی فهمید
فرصت برای گفتن حرف اضافی نیست
کم نقره داغش کن ترکهایی که در کعبه است
پیش دهان دشمن حیدر شکافی نیست
هذیان نگویید، ازدواج نور با ظلمت
چیزی به جز فکر و خیال و قصّه بافی نیست
بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله!
آن وقت می گویند باورها خرافی نیست
زخمی اگر خوردید چوب کُفرتان بوده
چسباندن اینوصله ها راه تلافی نیست
حسن ختام این غزل با تیغ در راه است
وقتی برای دست بردن در قوافی نیست
#سید_ابوالفضل_مبارز
#حضرت_ام_کلثوم_س