eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌿 🌺 🌿 ✼═══┅🌿🌺🌿┅═══✼ تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی و نامت مونس هموارهٔ شب‌های بی‌خوابی تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند تو را بنیان‌گذار اصلی اسلام می‌دانند و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست نمی‌دانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا نمی‌فهمیم یعنی چه تولد از دل زهرا تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند... تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را می‌دید برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند... زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی كنون من مانده‌ام بین سرود مرثیه حیران منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران كنون من مانده‌ام با عقده‌های تو، گره خورده دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست ✼═══┅🌿🌺🌿┅═══✼ @navaye_asheghaan
. هِلِه ای کربلائیان مژده عاشقان! ای حسینیان مژده سر به تربت نَهید و شکر کنید به ولای حسین فکر کنید میِ قالوا بلا ثمر داده باده‌ی کربلا ثمر داده صحبت از باده‌ی طهور آمد باز موسی به کوهِ طور آمد شده صادر به حکمِ ده فرمان شد حسین، منجیِ زمین و زمان باده‌های حسین، جوشان شد عشق در عالمی، خروشان شد عاشقان را خدا صَلا زده است که حراجِ میِ ولا زده است باده نوشِ ازل، حسین آمد شافعِ روز نَشئَتین آمد هر که در عشق، سرگِرانی کرد هوَسِ عمرِ جاودانی کرد زندگی را همه امید، حسین اَشهَدُ اَنَّهُ شهید، حسین بندگی را تمام اگر خواهی پس روا نیست، جان و سر خواهی دین و دنیا، حسین و دیگر هیچ همه عقبا، حسین و دیگر هیچ اَبرِ رحمت، سحاب باریده سوی شیطان، شهاب باریده کوهِ آتشفشانمان دادند روی حق را نشانمان دادند ای همه مَحرمانِ سِرُّالله خون بریزید، پای ثارُالله سَر به کف دادِگان، ز جا خیزید بر لِقاءِ خدا درآویزید مستِ جامِ الَست آمده است ساقیِ چیره دست آمده است با حسین، عشقِ ناب بخشیدند باده‌ی بوتراب بخشیدند احمد و مرتضی به یک تصویر کوثر و مجتبی به یک تصویر بسکه یکرنگ و یکصداست حسین همه‌ی آل مصطفاست حسین ساغرِ چشمه‌ی حیات آمد صاحبِ کشتیِ نجات آمد سَرورِ عالمین را عشق است انقلابِ حسین را عشق است انقلاب، انقلابِ زهرایی است بعدِ کوچه قیام، صحرایی است پابپای قیام، باید رفت در پیِ این امام، باید رفت هر که در اصل، شیعه‌ی زهراست خاکسارِ امامِ عاشوراست راه، راهِ حسین، باشد و بس حق، نگاهِ حسین، باشد و بس □ □ □ هم‌زمان با حقیقتِ بعثت داده حق، بر حسینِ خود رخصت در مدینه به گوشِ شاهِ شهید حکمِ اُخرُج اِلیَ العَراق، رسید خبر از عرش، سوی خاک آمد سخن از شاءَ اَن یَراک آمد چونکه خونِ خداست، هادیِ عشق این ندا آمد از منادیِ عشق مستقیم از خدا پیام آمد وحیِ تازه بر این امام آمد یاحسین از حجاز بیرون شو راهیِ قتلگاهی از خون شو بهرِ تو هرچه لایقی دارم با تو شرحی ز عاشقی دارم عشق را، شرحه شرحه می‌خواهم من ترا، قطعه قطعه می‌خواهم آری، آندم که مست و تشنه شوی زیرِ بارانِ نیزه کشته شوی من ترا زیرِ دشنه می‌خواهم کودکانِ تو تشنه می‌خواهم پیکرت در عبور می‌خواهم زیرِ سمِّ ستور می‌خواهم جسمِ تو، در مسیر می‌خواهم زینبت را، اسیر می‌خواهم غصه‌ات را، شدید می‌خواهم اکبرت را، شهید می‌خواهم حنجرت را، به نیزه می‌خواهم اصغرت را، به نیزه می‌خواهم ساقی اَت را، به اشک می‌خواهم تیربارانِ مشک می‌خواهم صورتت، روی خاک می‌بینم تا بماند، حقیقت دینم تو بخوان، روی نیزه قرآنم تا هدایت شوند، خوبانم انتقامِ تو نیز با مهدی است روزِ او، روزگارِ هم عهدی است @navaye_asheghaan
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور... آنجا که انبیا همه هستند در طواف آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف... آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند... چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست نقش نگین وحی، در انگشتری اوست محبوب نازنین سراپردهٔ خداست در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود او حجت خداست که پنهان نمی‌شود روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را احلی من العسل کند این جام زهر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد... پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود... او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او *** ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مُزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است 🔻صوت استاد حاج اسماعیلی 👇 @navaye_asheghaan
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور... آنجا که انبیا همه هستند در طواف آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف... آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند... چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست نقش نگین وحی، در انگشتری اوست محبوب نازنین سراپردهٔ خداست در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود او حجت خداست که پنهان نمی‌شود روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را احلی من العسل کند این جام زهر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد... پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود... او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او *** ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مُزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است 🔻صوت استاد حاج اسماعیلی 👇 @navaye_asheghaan
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی مناجات ماه مبارک رمضان سحر که زیرِ لبم یاکریم می‌گویم کرامتِ حَرمت در حریم می‌جویم قرار شد که بمانم کنارِ تو امّا .... هزار چیزِ دِگر کرده در دلِ من جا برایِ وقتِ سفر توشه‌ای ندارم وای چگونه پا به دیارِ شما گُذارم وای به یادِ آن شبِ سختی که می‌شوم تنها هجوم بر دلم آورده اِی خدا غم‌ها مَنی که عمرِ خودم کرده‌ام تباه و سیاه مَنی که توشه ندارم به جز خطا و گناه نبود و نیست برایت نگاهِ تاریکم چه دور مانده‌ام و فکر گفت نزدیکم چه روزها که گذشت و نکرده‌ام کاری من و هوایِ دل امّا هوایِ من داری کجا به یادِ شمایَم که یادِ من کردی ؟! چقدر خواندی و دیدی در آمدن سردی صدا زدی و نشد دور قلبم از دنیا خدا خدا نَشِنیدی مگر برایِ ریا مَران مرا که اگر تو برانی از دربار کسی پناه برایم نمی‌شود غفّار جوابِ نامه‌یِ من گر چه قهر و عدلِ شماست امیدِ من کرم و مِهر و رحم و فضلِ شماست @navaye_asheghaan
بخشی از یک دلتنگ آن حرم شده‌ام باز، ای امام! ای مصحف ورق ورق عشق! السلام! لبریز اشک، دیده‌ی هفت آسمان بُوَد شب‌های جمعه مادر او روضه خوان بُوَد ای شعر! رو به محفل ما کن ز غم بخوان مداح را بگو، که کمی محتشم بخوان جان حسین آمده بر لب، شروع کن از روضه‌های حضرت زینب شروع کن آن لحظه‌ای که آتش غم بر جگر نهاد آن لحظه‌ای که دست خودش را به سر نهاد (پس با زبان پُر گله آن بضعة البتول رو بر مدینه کرد که: یا ایها الرّسول! این کشتۀ فتاده به هامون، حسین توست وین صید دست و پا زده در خون، حسین توست...) ✍ @navaye_asheghaan
فرازی از یک می‌رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است می‌فروشد زرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد «إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید شانه در شانه دو تا کعبۀ یک‌دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریۀ او بود که باران آمد نفس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره‌ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد می‌رسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام ✍ @navaye_asheghaan
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام هادی علیه السلام با مدحِ شما لب به سخن وا کردم قَد قامتِ طاقِ آسمان تا کردم با بردنِ نامِ تو نفس ناب شده قفلِ دلِ من به عرش قلّاب شده بی تو پرِ گمراهی‌ام و تاریکم همراهِ تو باشم به خدا نزدیکم از روزِ ازل پنجره فولادی‌ام جیره‌خورِ عشقِ سفره‌یِ هادی‌ام ای نورِ دو دیده‌یِ جواد أدرکنی فرمانده‌یِ هر قلب و فؤاد أدرکنی دلبسته‌یِ احسانِ تواَم یا هادی مجنون و پریشانِ تواَم یا هادی با یک نظرت رام شود درّنده مرده شود از نگاهت آقا زنده آئینه‌یِ خُلق و رحمتِ پیغمبر ای وارثِ تیغ و نطق و صدقِ حیدر سرپنجه‌یِ تو مثلِ عمو ابرِ کرم صحنِ تو پر از خاطره‌یِ نابِ حرم یادِ حرم و ضریحِ شش‌گوشه به خیر دیگر نَه حرم مانده نَه گلدسته نَه غیر از گنبد و گلدسته‌یِ زرّینِ شما مانده حرمی خاکی و غمگین بر جا خاکِ حرمت سرمه‌یِ چشمم کردم بدخواهِ تو کور در حرم می‌گردم بر عشقِ امامِ سامرا می‌نازم جان هم بدهم صحنِ تو را می‌سازم این‌بار طلایی‌تر و رویایی‌تر از خاطره‌هایِ دل تماشایی‌تر هر چند غبارِ حرمت افلاکی‌ست می‌سوزم از اینکه گنبدِ تو خاکی‌ست گنبد که طلا می‌شود آن جایِ خودش گردن زدنِ زخمِ زبان جایِ خودش پایِ تو و ثامنُ‌الحجج می‌مانم من ندبه به امّیدِ فرج می‌خوانم 📃حرم امام رضا علیه السلام ۱۳۹۱/۸/۴ @navaye_asheghaan
┅═┄⊰🌿༻🌺༺🌿⊱┄═┅ 🔹مهر رسولانه🔹 ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📝
✅ سلام بر بانوي دمشق 🌸 حضرت زينب عليها السلام 👈 (فرازي از ۱۱۰ بيتي ) ... هنگام سخن ( ابوتراب ) است فرمانبرِ حُكمَش ، آفتاب است باشد به عوالِمش ، تصرّف بر جاهل و عالِمش ، تصرّف در كوفه ، به شورِ كربلايي چون كرد تصرّفِ ولايي آن لحظه كه حُكمِ ( اُسكُتُوا ) رانْد هر صاحبِ روح ، از نوا مانْد زنگِ شتران ، خموش گشتند ذرّات ، تمام ، گوش گشتند تا دختِ علي ، سخن بگويد از زشتيِ اهرمن بگويد مرد و زنِ كوفه ، جمله گريان بودند چو حالِ او پريشان زينب كه درود بر روانش مي بود چنان علي بيانش با لحنِ پدر ، به سَبْكِ مادر افكنْد به كوفه شور محشر بگشود دهان به حمدِ سرمد گفتا : صلوات بر محمد فرمود به كوفيانِ صد رنگ : كاي اهل فريب و جور و نيرنگ خط خورْد ، همه نوشته هاتان شد پنبه ، تمام ، رشته هاتان گفتار شما همه دروغ است چون مشعلِ خالي از فروغ است اي چشمِ شما هميشه پر اشك خالي نشود ز آب ، اين مشك اي كاش نباشدش فروكش اين ناله ي سركشِ چو آتش چون سبزه ي روي منجلابيد گچكاريِ مرقدي خرابيد چون نقره ي زيورِ قبوريد از رحمتِ كردگار دوريد در حشر ، به پيشِ خشمِ داور داريد نه چاره اي ، نه ياور در خرمنتان نمانْد خوشه هستيد تمام ، زشت توشه دامانِ شما هميشه ننگين كز خون حسين گشته رنگين ز اين خون كه ز كينه ريخت بر خاك دامان شما نمي شود پاك بر رخ ، درِ عيش را ببنديد گرييد فزون و كم بخنديد كُشتيد سلاله ي رسالت آقاي شباب اهل جنّت كُشتيد كسي كه يارتان بود در موجِ بلا ، كنارتان بود آن را كه چراغِ راهتان بود هنگامِ خطر ، پناهتان بود قحطي ، چو ز پايتان در آورْد او بود ، نيازتان بر آورْد اي واي به حالتان ! چه كرديد ؟ با سرورِ انس و جان ، چه كرديد ؟ او بود به عرش ، گوشواره افتاد به خاك ، پاره پاره اي اُمّتِ بي مروّتِ دون ! كرديد كه را ز پرده بيرون ؟ اينان همه عترتِ رسولند ياد آورِ عصمتِ بتولند اين جُرم ، عظيم و بس گران است افزون ز زمين و آسمان است ز اين قصّه ، فلك چو ياد آرد نَبْوَد عجب اينكه خون ببارد اين فرصتِ اندكي كه داريد غفلت زده اش به سر نيآريد يكپارچه ، چشم و گوش باشيد حق ، كرده كمين ، به هوش باشيد در كار نباشدي شتابش از بهر شما بُوَد عذابش روزي رسد ، انتقام گيرد زخمِ دلم ، التيام گيرد از خطبه ي او ، گريست كوفه خشكيد به شاخه ، هر شكوفه ... اللهم بحق الزینب (سلام الله علیها) عجل لولیک الفرج 📝کربلایی امیر ایزدی