eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب آئينے: گل چه کند شب به شب سحر که نباشد درد به دختر رسد پدر که نباشد ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟! حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟! با تو درِ خانه ام ضریح جهان بود با تو چه امنیتی به خانه مان بود با تو  خطر داشت کوچه رفتن من؟نه! با تو کبودی نشست بر تن من؟نه! خیز نبی خدا زمانه عوض شد بعد تو رنگ تمام خانه عوض شد شاخه ی یاسی که کاشتیم لگد شد قالی کهنه که داشتیم‌ لگد شد حمله به ما میکنند گرگ منش ها دوروبرم ریختند عربده کش ها پای غریبه به در نشست، نبودی پهلویم از چندجا شکست، نبودی میخ همان موقعی که بر کمرم خورد خیره شدم‌ بر علی و در به سرم خورد فضه به دادم رسید خیر ببیند زود به سویم دوید خیر ببیند اینهمه زخم‌ و هزار درد و ملامت... میخرم آن‌ را به جان!علی به سلامت! 🔸شاعر: 👆 ____ اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد اَز ما سُوال و، اَز تو جَوابی، گُلِ علی... ...تابوتِ لاغَرِ تو چِرا خَم دُرُست شُد؟! ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد 🔸شاعر: 👆 _ ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه  نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بررخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه! 🔸شاعر: 👆 _ به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم، به دیر پایی شب‌های انتظار قسم، به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید به روشنای سپیده، به نوبهار قسم، به آشنایی غم با دل صبور علی به روشنایی قلب امیدوار قسم، به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم... به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد 🔸شاعر: استاد 👆 _ نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست آهسته از غم تو زمین و زمان شکست پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین... گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود حتماً دری که سوخته را، می‌توان شکست بانوی نور در دلتان رنگی از خداست زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست با هر دری که بعد نگاه تو باز شد انگار در گلوی علی استخوان شکست 🔸شاعر: 👆 __
اشعار ناب آئينے: صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا یکی از پلک‌های زخمی‌أش با دیدن حیدر به زحمت _تا کند او را تماشا_ می‌رود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند اگر دیوارها کج تا ثریا می‌رود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقط هر آینه دیوار حاشا می‌رود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتش امروز، فردا می‌رود بالا به لب در هر قنوت آوای "أَینَ‌المُنتَقِم؟" داریم که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا 🔸شاعر: 👆 ____ ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهراست افلاک را از برکت نامش بنا کردند در اصل دنیا سفره ای و آب و نان زهراست آنجا که آیات از بحبل اللّه می گویند منظور رب العالمین از ریسمان زهراست فرمود مرد از دامن زن میرود معراج آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست هر چند نامش را موذنها نمی‌گویند اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست عباس امان نامه ز نامحرم نمی‌گیرد چون خوب می داند که در واقع امان زهراست فرمود پیغمبر به او یا بضعهٌ منی یعنی به جان احمد محمود جان زهراست ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست 🔸شاعر: 👆 ____ دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت این پا و آن پا کرد... امّا و اگر کرد مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد در جانمان حبّ علی(ع) را بیشتر کرد خود عاشقش بود و به دست خود در این دل عشق أمیرالمؤمنین(ع) را مستقر کرد هر کس به بغض فاطمه(س) رغبت نشان داد با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد پیش از تمام خلق، مادر را خبر کرد این نکته شد ثابت به من که در دو عالم؛ هر کس به غیر از فاطمه(س) رو زد ضرر کرد! 🔸شاعر: 👆 ____ برای نوحه‌ی «عجّل‌وفاتِ» مادرِ خانه به سینه خورد دو دستِ دعای دخترِ خانه نگاهِ پنجره را شست، سیلِ روضه‌ی باران پر از دخیلِ تماشاست دیده‌ی ترِ خانه ستونِ خانه‌ی عرش و عصا؟ چه ضد و نقیضی! شکسته پای ستونش ستونِ دیگرِ خانه درست لحظه‌ی آوارِ آتشِ در و دیوار نوشته‌اند که خانه خراب شد سرِ خانه بهشت و لشکر ابلیس؟! بیت وحی و جهنم؟! چنین خیال محالی نبود باور خانه سپر شکسته شد و خانه سرشکسته‌تر از آن چقدر بغض شکست از شکستنِ درِ خانه چه دید در عَلمِ اختلافِ لشکرِ فرّار که رفت حیدر کرار، پشتِ سنگرِ خانه؟! 🔸شاعر: 👆 ____ گير كرد و به خانه راه نداشت وسط كوچه ها پناه نداشت او سر جنگ با مدينه نداشت بين نامحرمان پناه نداشت بر روي خاك بي صدا افتاد مادر ما مجال آه نداشت غير ديوار كوچه ها آن روز فاطمه هيچ تكيه گاه نداشت به چه جرمي ؟ چرا كتك خورده بخدا مادرم گناه نداشت كاشكي به مغيره ميگفتند كه زمين خوردنش نگاه نداشت كاش ميشد قلاف كاري با زنِ تنهاي پا به ماه نداشت 🔸شاعر: 👆
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت فردوس حجره اي ست ز بيت منورت باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت خوانده پيمبر از همه خلق برترت مدحت خدا نموده به آيات كوثرت اين گونه خوانده از همه عالم فراترت دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي وجه خدا عيان شده بر روي صورتت خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت مستور در لطافت محض است فطرتت بي فايده است جستجو از بهر كثرتت در بازوي عليست تجلاي قدرتت گشته رضاي حضرت حق در مسرتت داخل شوند اهل جنان از قفاي تو زانو به محضر تو زده ماسواي تو بالاتر از فراسوي باور فقط تويي با شان و قدر خويش برابر فقط تويي شان نزول سوره كوثر فقط تويي جان علي و ام پيمبر فقط تويي آري دليل خلقت حيدر فقط تويي تنها سواره در صف محشر فقط تويي روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو خلقت به دست رب جلي آفريده شد با علم و حکمت ازلي آفريده شد بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد از برکت نبی و ولی آفریده شد احمد، خودش براي علي آفريده شد تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد پيغمبر و امام براي تو خلق شد غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟ غیر از تو نیست آن که قرار علی شود چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود آینه ي تمام عیار علی شود چون تو تمام دار و ندار علی شود با جان خویش یاور و یار علی شود قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟ آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟ بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟ رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟ آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟ يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟ در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي نوريه اي و صابره و هم كريمه اي بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا "مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها" اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي! تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي با جان خويش جان علي را سپر شدي گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي با هيزم جهنميان شعله ور شدي آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي تنها تو بين خلق علي باوري و بس با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات از گريه هاي دخترك چهار ساله ات تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات از اولين شهيد علي از سلاله ات اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟ كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي! از بازگشت عصر جهالت به ما بگو از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو از غاصبان حق خلافت به ما بگو از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو از موسم سكوت جماعت به ما بگو از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو حتي اگر سفارش ختم رسل نبود اين گردباد در رمق برگ گل نبود! اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن از بغض مانده در وسط سينه حسن از رازهاي مخفي در قلب خویشتن از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد بي سرپناه عترت ختمي مآب شد 🔸شاعر: 👆