eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
381 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
💚ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام💚 🎶(ای صفای قلب زارم)..... گلدی شیعه مقتداسی حضرت هادی بالاسی عالَمی ایتدی مُنَوّر مهدیِ زهرا، آتاسی بشارت شیعیان/صفا تاپدی جهان گلوبدور عالَمه /امامِ اِنس و جان حسن جانم حسن باشا چاتدی غصّه و غَم زَخمِ قلبه گلدی مَرحَم اون بیریمجی حُجّتِ دین افتخارِ نسل آدم رُخِ زیباسی وار/قَدِ رعناسی وار جهاندا گور کیمین / بیله مولاسی وار واردی دیلده بیرجه خواهش نوکره ایله نوازش منی گَل زهرایه خاطر اوغلووا ایله سفارش اورکده وار سوزوم فراقه یوخ دوزوم اونا قربان اولا آتام، آنام اوزوم ساغروزدَن من خُمارم دام عشقوزده شکارم (بیکَسم) وار افتخاریم درگهوزده ریزه خوارم عنایت قیل آقا سنه جانیم فدا اَزَل یاز سامرا صورا کرب و بلا التماس دعای فرج الاحقر مهدی عبادی ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.از دل من تا ضریح دلبرم 👏👏👏 از دل من تا ضریح دلبرم یه معبریِ تا سحر بیداره هر کی مشتریِ شب میلاد امام عسکریِ چه محشریِ ریسه بندون شده دنیا خندون شده فصل هم عهدی اومد آسمون بیقرار دریا چشم انتظار بابای مهدی اومد فخر عالم فرزند مرتضی آمد دنیا آقای سامرا عیدی ماامشب یه کربلا مولا مولا مولانا حسن.... خیلی آقاست اونی که شُهره ،به ذره پروریِ شب بهتر شدن از هر نظریِ شب میلاد امام عسکریِ خنده میجوشه و غصه خاموشه و نوبت شادی اومد نور چشم نبی قوت زانوی حضرت هادی اومد صحرا صحرا مجنونشن همه دریا دریا مدیونشن همه دنیا دنیا ممنونشن همه مولا مولا مولانا حسن
. ببین علی کجا ایستاده، همانجا حق است 🇮🇷 گفتی که در این فتنه بگو حق با کیست؟ این هشتگ زن، زندگی، آزادی چیست؟ یاد جمل و زبیریان افتادم! ای دوست! ببین کجای این قصه علی است؟... جنگ جمل است و طمع آل زبیر جهل من و ما... کوکب اقبال زبیر تفسیر بلند آیه «واعتصموا»ست: دنبال علی باش نه دنبال زبیر از غصه بیش و کم، زبیری شده‌ای؟ یا در طمع درم، زبیری شده‌ای؟ شمشیر تو- شعر تو- دم از حق می‌زد ای عشق علی! تو هم زبیری شده‌ای؟ ای ذره به خود بیا که پستت نکنند در برج فریب، داربستت نکنند هشدار! که این سقیفه‌بازان یهود گوساله سامری‌پرستت نکنند! هان! چیست که با مغیره‌ها می‌پلِکی؟ با غیر علی و غیره‌ها می‌پلِکی دجّال تو را نیز خبرساز نمود... با نسل ابوهریره‌ها می‌پلِکی؟ از زخم شقایق و دل لاله بپرس از راز سکوت ماهِ در هاله بپرس ما زخمی تیغ ارتدادیم همه از زخم هزار و چارصدساله بپرس... دل‌بسته ویترین ایمان خودیم دوریم از اسلام و مسلمان خودیم این قصه استخوان لای زخم است عمری‌ست اسیر کفر پنهان خودیم از مکر معاویه‌ست قرآن مظلوم از طعن منافق است ایمان مظلوم ما کوفه مرام‌های این عصر شدیم جمهوری اسلامی ایران، مظلوم آن امت صبر و زخم، خونین جگران بغضند و سکوتِ کوه اما نگران از قصه زخم خود نگفتند... تو هم افسوس شنیدی از زبان دگران... . .................................................................
حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ای گل باغ ولا فاطمه اخت الرضا تالی خیرالنسا فاطمه اخت الرضا دختر موسی تویی تالی زهرا تویی از نسب مصطفی فاطمه اخت الرضا حامی مکتب تویی ثانی زینب تویی مظهر شرم و حیا فاطمه اخت الرضا نور دو چشم همه در کرمی فاطمه مظهر جود و سخا فاطمه اخت الرضا از نسب کوثری در کرمت محشری شافع روز جزا فاطمه اخت الرضا از کرم کبریا به شیعه ی مرتضی مهر تو داده بها فاطمه اخت الرضا گرچه که ناقابلم نهاده حق در دلم عشق تو از ابتدا فاطمه اخت الرضا تویی عزیز همه چو جده ات فاطمه بانوی مشکل گشا فاطمه اخت الرضا حریم تو با صفاست مدینه و کربلاست صحن تو دارالشفا فاطمه اخت الرضا از کرم کردگار لطف شما بی شمار به پادشاه و گدا فاطمه اخت الرضا اگرچه ناقابلم لطف خدا شاملم با تو شدم آشنا فاطمه اخت الرضا حریم تو جنتم، ولایتت عزتم داده ولایت خدا فاطمه اخت الرضا ای گل گلزار دین زکودکی گشته ام به عشق تو مبتلا فاطمه اخت الرضا کریمه ای فاطمه عالمیان میبرند بر در تو التجاء فاطمه اخت الرضا حریم خیرالنساست مدینه ی مصطفاست حریم تو جان فزا فاطمه اخت الرضا شاملم احسان تو، آمده مهمان تو حاجت من کن روا فاطمه اخت الرضا گرفته ام بوی تو بهشت من کوی تو آمده سویت گدا فاطمه اخت الرضا از کرمت فاطمه در حرمت فاطمه آمده خیل گدا فاطمه اخت الرضا ز لطف خاص الاه آمده بر تو پناه به جمع ما کن دعا فاطمه اخت الرضا می دهی بوی رضا، آمدی سوی رضا بسکه تویی با وفا فاطمه اخت الرضا چو زینبی بر رضا از غم هجر رضا گریه ی تو بی صدا فاطمه اخت الرضا ای گل زهرا نشان قامت تو شد کمان از غم هجر رضا فاطمه اخت الرضا کسی چون تو غم ندید جان تو بر لب رسید ای گل زهرا نما فاطمه اخت الرضا ای مه برج ولا ز دشمنان خدا دیده‌ای رنج و بلا فاطمه اخت الرضا بهار تو شد خزان فاطمه از دشمنان دیده ای ظلم و جفا فاطمه اخت الرضا بانوی ملک جهان فاطمه اندر جنان گرفته امشب عزا فاطمه اخت الرضا از غم داغ شما عزا گرفته جهان قم شده غرق عزا فاطمه اخت الرضا ولایتت دین من ،مذهب و آیین من نوکرت هستم (رضا) فاطمه اخت الرضا
آقا ابالفضل ریوفی: خواهر پاک رضا فاطمه ی معصومه است اسوه ی صبر و رضا فاطمه ی معصومه است حرم پاک شریفش حرم فاطمه است حضرت او کرمش چون کرم فاطمه است رحمت واسعه ی حق بود او روی زمین خادم درگه او حضرت جبریل امین گره از کار همه با نگهش وا گردد هرکه شد زائر او زائر زهرا گردد دستگیری کند از هرکه بر او مهمان است کار او همچو رضا بر همگان احسان است شهر قم از قدمش زیور و زینت دارد زائر عارف او بر همه عزت دارد هرکه شد زائر کویش ز بَدی پاک شود با نگاهی که کند طائر افلاک شود باشد همنام به زهرا و بود معصومه ثانی زینب و چون او به جهان مظلومه این دو خواهر به جهان رنج و محن ها دیدند از غم هجر برادرها غم ها دیدند این یکی در قم و گل ریخته شد بر سر و روش شد سفید از غم هجران برادر همه موش آن یکی دید برادر شده کشته ز جفا پیکرش غرقه به خون باشد و سر گشته جدا این یکی از غم دوری رضا دلخون بود آن یکی دید حسینش به میان خون بود این یکی آمد و امّا به رضایش نرسید آن یکی شام بلا طعنه و دشنام شنید این یکی از غم هجران رضا پژمرده آن یکی نام حسین برده کتک ها خورده این یکی بهر رضا رنج فراوان دیده آن یکی بزم شراب و سر و خزران دیده
🌹 🌹 🎤مداح :حاج ابوذر بیوکافی 🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙 از دل من تا ضریح دلبرم یه معبریِ تا سحر بیداره هر کی مشتریِ شب میلاد امام عسکریِ چه محشریِ ریسه بندون شده دنیا خندون شده فصل هم عهدی اومد آسمون بیقرار دریا چشم انتظار بابای مهدی اومد فخر عالم فرزند مرتضی آمد دنیا آقای سامرا عیدی ماامشب یه کربلا مولا مولا مولانا حسن.... خیلی آقاست اونی که شُهره ،به ذره پروریِ شب بهتر شدن از هر نظریِ شب میلاد امام عسکریِ خنده میجوشه و غصه خاموشه و نوبت شادی اومد نور چشم نبی قوت زانوی حضرت هادی اومد صحرا صحرا مجنونشن همه دریا دریا مدیونشن همه دنیا دنیا ممنونشن همه مولا مولا مولانا حسن
. من نوکرِ نوکرانِ این دریایم من عبدِ درِ خانهٔ این آقایم بر سامره و حُسنِ حسن محتاجم بر خاک حرم صورتِ خود می سایم __________________ بر سامره و حِصنِ حصینَش صلوات بر عسکری و رویِ متینش صلوات بر سینهٔ من حک شده عکسِ عتبات بر هادی و فرزندِ مُبینَش صلوات ___________________ از حُسنِ امامِ عسکری سر مستم بر رویِ امام عسکری دل بستم من سائلِ دربارِ حریمش باشم از لطف و عطا گرفته آقا دستم ________________ بر سامره من دیدهٔ تَر آوردم از شوق دعایی به سحر آوردم در روزِ ولادتِ امیرِ دل و جان نذرِ قدمش همیشه سر آوردم ✍ ................................................................
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام _حاج محمد رضا طاهری ┄┅═══•••✾❀✾•••═══┅┄ نشسته برقِ شادی تویِ چشمایِ هادی ملائک دم گرفتند ، با آهنگِ منادی از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... اومده آیئنۀ خدا ، نوادۀ علیِ مرتضی دومین امیرِ سامرا،رسیده سومین ابن‌الرضا تو مدینه گل میبارن اسمشُ حسن میذارن .... از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... گلِ بابُ المرادِ،که عطر و بوش زیادِ خدا امشب چه ماهی،به هادی هدیه داده تاجِ سروری ، خدایِ دلبری خوش اومدی امام عسکری ... نشسته برقِ شادی تویِ چشمای هادی ملائک دم گرفتند ، با آهنگِ منادی از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... مقدمش به دل صفا میده،به خلقتِ خدا بها میده ای گدایِ سامرا بیا،آقا براتِ کربَلا میده ضریحِ شش گوشه داره برامون کم نمیذاره ... از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... تویی وردِ زبونم،تویی آروم جونم سرودِ سال بعدُ،تو سامرا میخونم ... نسلِ کوثری،شفیع محشری خوش اومدی امام عسکری ... نشسته برقِ شادی تویِ چشمای هادی ملائک دم گرفتند ، با آهنگِ منادی از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... سفره ‌داری و زبون زدی،میون آقاها سرآمدی اَیُهَا الزَکی العسکری،حسن حسن ابا محمدی پدرِ صاحبِ مایی ... ثمرِ خونِ خدایی ... نشسته برقِ شادی تویِ چشمای هادی ملائک دم گرفتند ، با آهنگِ منادی از همه سری ، عزیز حیدری خوش اومدی امام عسکری ... 🔴 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
شعر در مورد اغتشاشات سال 1401 -(ویرانی و ترور هست، محصول اغتشاشات ویرانی و ترور هست، محصول اغتشاشات راه نجات میهن : برخورد بی مماشات در نوبت شهادت، عمری در انتظاریم یا رب روا بفرما، از ما دعا و حاجات نفرین به دشمنانت، ای جان من فدایت ایران سرفرازم، باشی مصون ز آفات جمعی فریب خورده ، خواهند پاره پاره ایران باستانی ، با ظلم و با جنایات کشف حجاب و شهوت، راه نفوذ خصم است از آندُلُس گرفتند ، الگوی اعتقادات ما هم ز این گرانی، بس اعتراض داریم از وضع نابسامان، تا عقده ادارات از داغ لاله های شاهچراغ ، داریم در دیده، آتش و خون، در سینه، انفجارات دشمن بداند: ایران، از برکت ولایت هرگز به خون نغلطد، مثل عراق و شامات گیریم انتقامت، ای مشهد شهیدان با ذوالفقار وحدت، با بانگ یا لثارات محمد حسین صادقی/ ۷ آبان ۱۴۰۱ زرقان فارس شاعر:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمان الرحیم گریه های مولا علی ع در فراق حضرت زهرا (س) «اَلـسَّلامُ عـَلـَیـْکِ یــا سـَیّدَةَ نـِساءِ العالَمین،اَلـسَّـلامُ عَـلـَیْکِ یا والِـدَةَ الْحُجُجِ عَلَى النّاسِ اَجْمَعینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلوُمَة» ✳️امام صادق(ع) می فرماید : وقتی لحظات آخر عمر شریف حضرت زهرا(س) سپری می شد، حضرت(س) در حال گریه بود. امیر المومنین(ع) از ایشان پرسید: «یَا سَیّدَتی! مَا یَبکیِکِ؟ قَالَت : اَبکِی لِما تَلقِی بَعدِی!» ⭕️ای سرور من! چرا گریه می کنی؟ حضرت زهرا(س) فرمود : به سختیهائی گریه می کنم که تو بعد از من خواهی دید.(۱) 🏴وقتی حضرت زهرا(س) به شهادت رسید، امام علی(ع) ایشان را دفن کرد، در حالی که؛ «أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْه» ⭕️اشک از چشمان مبارک به گونه ها می ریخت.(۲) و حضرت(ع) در رثای فاطمه زهرا(س) فرمود : «اِنّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی!» ⭕️گریه می ‌کنم از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم و عمرم طولانی باشد.(۳) : من علی ام که خدا قبله نما ساخت مرا، جز خدا و نبی(ص) و فاطمه(س) نشناخت مرا، من که یکبار دراز قلعه ی خیبر کَندم، داغ زهرا(س) به خدا از نفس انداخت مرا.. صبوحی 📚 : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۸ ۲)أمالی شیخ طوسی، ص۱۰۹ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحیم «دلداری امام حسین ع با خواهرش» ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا عَقِیلَةَ بَنِی هَاشِمِِ، یَا بِنتَ اَمِیرَالمُومِنِینَ(ع) یَا زَینَبَ الکُبرَی(س) ✅امام حسین(ع) در واقعه کربلا در چند جا، به حضرت زینب کبری(س) دلداری دادند. 1⃣در مسیر کوفه :👇 علامه مجلسی می نویسد : کاروان امام حسین(ع) در مسیر خود به سمت کوفه، در منزل خزیمیه توقف کردند. صبحگاهان حضرت زینب کبری(س) مضطرب، خدمت امام حسین(ع) رسید و عرض كرد : 📋《يَا أَخِي! سَمِعْتُ فِي لَيْلَتِي هَاتِفاً يَهْتِفُ : أَلاَ يَا عَيْنُ فَاحْتَفِلِي بِجَهْدٍوَ مَنْ يَبْكِي عَلَى اَلشُّهَدَاءِ بَعْدُ إِلَى قَوْمٍ تَسُوقُهُمُ اَلْمَنَايَا بِمِقْدَارٍ إِلَى إِنْجَازِ وَعْدٍ》 ای برادر! ديشب شنيدم که هاتفی ندا مي‏ دهد : ای چشم! بسيار گريه كن و كيست كه در آينده بر شهيدان بگريد، بر گروهي كه مرگ آنان را به سوی وعده‏ ای معين به پيش مي‏راند! امام حسین(ع) فرمود : 📋《يَا اُختَاهُ! كُلُّ الَّذِي قُضِيَ فَهُوَ كَائِنٌ》 ای خواهر! هر آنچه را كه خداوند تقدير كرده است، انجام خواهد شد.(۱) 2⃣شب عاشورا :👇 ابوحمزه ثمالی از امام سجاد(ع) نقل می کند که؛ در شب عاشورا، عمه ام زینب(س) از من پرستاری می کرد و امام حسین(ع) در گوشه ی خیمه، ابیاتی که نشانگر فانی بودن دنیا و یاد مرگ باشد را با خود زمزمه می کرد. زینب کبری(س) که متوجه شده بود، بیمناک و پریشان خاطر شد و امام حسین(ع) به ایشان دلداری داد و فرمود : 📋《يَا أُخَيَّةُ! لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ!》 خواهرم! آرام بگیر! شيطان حلم و صبر تو را نگيرد.(۲) 3⃣در روز عاشورا :👇 ابن طاووس می نویسد : در روز عاشورا امام حسین(ع) در حالی که بر روی تخته سنگی نشسته بود و بر شمشیری که بین دو پای مبارک بر زمین زده بود، تکیه کرده و به خواب رفت و پس از مدتی کوتاه بیدار شد. در این هنگام رو کرد به خواهرش زینب کبری(س) و فرمود : 📋《يَا أُخْتَاهْ! إِنِّي رَأَيْتُ اَلسَّاعَةَ جَدِّي مُحَمَّداً(ص) وَ أَبِي عَلِيّاً(ع) وَ أُمِّي فَاطِمَةَ(ع) وَ أَخِيَ اَلْحَسَنَ(ع) وَ هُمْ يَقُولُونَ : يَا حُسَيْنُ(ع)! إِنَّكَ رَائِحٌ إِلَيْنَا عَنْ قَرِيبٍ!》 اي خواهر! در همين لحظه جدم رسول اکرم(ص)، پدرم علي(ع)، مادرم فاطمه(س) و برادرم حسن(ع) را در خواب ديدم كه به من فرمودند : اي حسين! تو به همين زودی به ما مي‏پيوندی! در این هنگام؛ 📋《فَلَطَمَتْ زَيْنَبُ(س) وَجْهَهَا وَ صَاحَتْ وَ بَكَتْ》 زينب کبری(س) با شنيدن اين سخن سيلي به صورت زد و فرياد زد و گریست. امام حسين (ع) به او فرمود : 📋《مَهْلاً! لاَ تُشْمِتِي اَلْقَوْمَ بِنَا 》 خواهرم! آرام بگیر! ما را دشمن شاد مکن!(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست حافظ خون شهیدان گریه های زینب است پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد بر سرپا باز با صبر و رضای زینب است کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ! چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا ورنه کاخ ظلم و بزم می، چه جای زینب است؟ نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است 👤سید رضا موید 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج‏۴۴، ص‏۳۹۱ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۳ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۸۵ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمان الرحیم الــهـے هيـچ بـابـايـے نبيــند كه در سوگ جوان خود نشيند منـم آن باغــبان زار وخسـته كه درسوگ جوان خود نشسته ❈يه دعا ميكنم، هر كی كه دل شكسته ست زير لب آمين بگه...درسته مرگ پير و جوون نميشناسه...درسته وقتی اجل برسه ، بايد بريم...اما دعای من اينه ، الهی جگر هيچ پدر مادری به داغ جوان نسوزه... به گمانت نرسد داغ جوان آسان است خون اگر گریه کنے بهـر جوان جا دارد ❈الهی هيچ مادری چشم انتظار بچه اش نمونه... ❈ از امام صادق(ع)پرسيدند ، آقا جان!!!در اين دنيا بهترين لحظه برای پدر چه لحظه ایه؟ بگــفتـا زاده ی خــتم النّبـيين نـبـاشـد لـذتی بـالا تـر از ايـن جـوانـی در بــهار زنـدگــانی بـه هـنـگـام شباب و كامرانی خــرامــان گـام بـر دارد هَماره كــنـد بـابـا بـه اندامش نظاره بگـويـد گرچه زحمتها كشيدم ولـی زيـبـا جـوانـی پـروريدم آقا فرمود: لحظه ای كه يك پسر جوان بشه ، جلوی چشم بابا راه بره..همه ی آرزوی پدر و مادر اينه ، ميگن الهی به ما فرصت بده ،زنده بمونيم عروسيه پسرمونو ببينيم... اميـدش زيـر چـرخ ((آبنوسی)) كـنـد از بـهـر فرزنـدش عروسی ⭕️کلمه ((آبنوس)) یعنی: چوب سیاه و سخت که از درختی به همین نام بدست میآید. ⭕️ ❈دوباره از امام صادق(ع) پرسيد، آقا جان ، سخت ترين لحظه ی عمر پدر چه لحظه ایه؟ حضرت فرمود: لحظه ای كه يك پدر جان سپردن فرزندشو ببينه... هــمـان زيـبـا جوان سَـرو بالا دهــد جـان در بـرِ چشمان بابا ❈يه جمله از زبان پدر و مادر داغديده بگم... پسرم باور نمی كردم، يه روز من زنده باشم و تو زير خاك باشی...پسرم باور نميكردم، يه روز با چشم گريان به رفقات خوش آمد بگم...اخه آرزو داشتم رفقاتو رو شب عروسيت دعوت كنم،اما افسوس كه نشد... خدا نكنه هيچ پدری جان دادن بچه اش رو ببينه...اخه داغ جوان خيلی جانسوزه...پدر و مادری كه داغ جوان ببينن، ديگه روی لبهاشون گل خنده نمينشينه... وقتی يك جوان از دنيا ميره،پدر ميگه:خدايا عصای پيری از دستم افتاد...برادر ميگه: خدايا كمرم شكست...خواهر برای برادرش اشك ميريزه...ناله ميزنه... اما بميرم برا دل مهربون مادر...مادر ميگه:خدايا جگرم ميسوزه... از اين به بعد با اين مادر داغديده مهربانتر باشيد... چرا؟؟؟آخه مادريكه داغ جوان ببينه، دلشكسته ميشه... اينجا اين مردم اومدن ، اشك چشم اين پدر و مادر داغديده را پاك كردن...تسليت دادن، ابراز همدردی كردن.. اما بميرم برا دل داغديده ی حسين... فداے اون لحظه اے که اباعبدالله به کنار بدن پاره پاره علے رسید... پـسـر نـگاه بـه اشك غم پدر می كـرد پدر نـظاره به خون سر پسر می كـرد پدر ز داغ پسر بـاغ لاله دردل داشـت پسر نشـانه ز زخم هـزار قاتـل داشت ❈هر روضه ای از روضه های كربلا خوانده بـشه، مداح يا واعظ میگه : انشاءاالله اين روضه را يك شب كنار قبرش بخوانيم اما تنها روضه ای كه خيلی سخته و نمیشه كنار قبرش خواند، روضه ی آقا علی اكبره (ع) مخصوصاً اينكه شب جمعه باشد. آخه پيش بابا روضه ي جگرگوشه را نمي خوانند، نبايد به زخم نمك زد. لذا علی اكبر (ع) از آن لحظه ای كه از بابا آب تقاضا كرد و بابا نتونـست بـه او آب بده ناراحت بود...لحظه های آخر صدا زد: بابا... الان از دست جدّم رسول الله سيراب شدم... هميشه پدر دوست داره وقت جان دادن،.. سرش روی دامن پسرش باشه...گاهی محتضر می خواد جان بده... میبينه جان از بدنش نمیره، چشم به راهه، بعضی ها می گن:... چشم به راه پسرشه، می خواد بار آخر پسرش رو ببينه... تا پسر میاد، سر بابا را به دامن می گيره، پدر راحت جان می ده... اما خدا اون روز رو نياره که پدری سر بالين پسرش بياد... پدر زخون پسر صورتش خضـاب شده پسر ز سوزعطش،قطره قطره آب شده پدر به چهره ی فرزندخويش چهره نهاد پسـر كنــار پـدر ناله ای زد و جـان داد كيست اين كشته كه دريا شده خونين جگرش سينه ای نيست كه سوزی نبرد از شررش با همه زخم بدن ،قاتل او گشت دو زخم كه يكی بـر جگرش بود و يكی بر كمرش نَسئَلُڪ اَلّلهُمَ و نَدعُوڪ بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم بدماء شُهَداءِنا و بِحَقِ اِمامِ زَمانِنا یاالله یا رَحمنُ یا رَحیم یا مُقَلِبَ القُلوب ثَبِت قُلوبَنا علے دینِڪ و علے مُحَبَهِ الحُسَین فِے الدُّنیا و الاَخِرَه ، الهے یا حَمیدُ بِحقِ مُحمَّد یا عالیُ بِحقِ علیّ یا فاطِرُ بِحقِ فاطِمَه یا مُحسِنُ بِحقِ الحَسَن یا قَدیمَ الاِحسان بِحقِ الحُسَین «اللهمَ عَجّل لِوَلیِکَ الفَرَج» •┈┈••✾•✿•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا 《اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا امینَ اللهِ فے اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَے عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ(ع)》 طبق نقل تاریخ، امام علی(ع) در دو جا با صورت مبارڪ بر زمین افتاده اند. اما بسے جاے تعجب است، که این دو جا در میدان جنگ و نبرد نبوده است. چون امام علی(ع) در بخشے از نامه اے که به عثمان بن حُنیف، حاکم بصره نوشته بود، فرمود : 《وَاللهِ لَو تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَے قِتَالِی لَمَّا وَلَّیتُ عَنْهَا!》 به خدا سوگند! اگر تمام عرب به قصد قتال من، پشت در پشت هم درآیند و مقابل من قرار بگیرند، و علیه من شمشیر بکشند، هرگز به آنها پشت نمے کنم و از مقابلشان نمے گریزم.(۱) امام علی(ع) با این یڪ جمله، معرفے شد! اما باید این دو جائے که حضرت(ع) در آن با صورت به زمین افتاده است، باید حادثه سنگینے باشد که حضرت(ع) را مجبور به افتادن به این حالت کرده است. اما آن دو جا؛ 1⃣جایے که ابن ملجم لعین در صبحروز نوزدهم سال ۴۰ هجری، در حین نماز، به امام علی(ع) حمله ور شد، و با شمشیر سمّی، ضربتے سنگین بر فرق مبارڪ حضرت(ع) زد، که تاریخ مے نویسد : 《فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ》 پس ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر مبارڪ امام علی(ع) فرود آورد.(۲) 《ثُمَّ أَخَذَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ إِلَى مَوْضِعِ السُّجُودِ، فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ(ع) بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِه》 پس ضربه ے شمشیر آن لعین، سر مبارڪ امام علی(ع) را تا سجده گاهِ آن حضرت(ع) شکافت. پس در این هنگام، امام(ع) اثر ضربه اے را که عادتاً قابل تحمل نبود، احساس کرد. اندکے صبر کرد و به همان اکتفاء نمود و ناگهان با صورت بر زمین افتاد.(۳) 2⃣دومین جا، اونجایے است که اسماء بعد از اینکه متوجه شد حضرت فاطمه زهرا(س) از دنیا رفته است، بلافاصله حسنین(ع) را به دنبال پدرشان به مسجد فرستاد و گفت : 《يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ(ع) فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا!》 اے فرزندان پیامبر اکرم(ص) نزد پدرتان بروید و او را از رحلت مادرتان، آگاه سازید. در این هنگام، حسنین(ع) سراسیمه وارد مسجد شدند و امام علی(ع) وقتے حالت پریشانے آنان را دید و از آنان پرسید : 《مَا الخَبَرُ؟》 چه اتفاقے افتاده است؟ آنان گفتند :《قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ(س)!》 مادرمان فاطمه(ع) از دنیا رفته است وقتے امام علی(ع) این سخن آنان را شنید، در این هنگام ؛ 《فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ》 علی(ع) با صورت بر زمین افتاد.(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : داغ تو بُرد تاب پدر را وگر نه صد، لشگر حریف فاتح خیبر نمے شود! 👤 📚منابع : ۱)امالے شیخ صدوق، ص۵۱۴ ۲)اعلام الورے طبرسی، ج۱، ص۳۰۹ ۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۵۹ ۴)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۵۰۰ •┈┈••✾•✿•✾••┈┈•. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا 《السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص) السَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ الاَئِمَّة النُجَبَاء، السَّلاَمُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَهَ الزَهرَاء(س)》 ✅ابن فتال نیشابورے نقل مے کند که؛ هنگامے که حضرت فاطمه(س) در بستر بیمارے افتاد، روز به روز حال ایشان رو به وخامت بود. در طے این روزها، وقتے حضرت(س) روزے احساس کرد که زمان مرگ خویش فرا رسیده است، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را احضار فرمود و کسى را به دنبال امام على(ع) فرستاد و وقتے امام على(ع) آمد، به ایشان فرمود : 📋《یَا ابْنَ عَمِّ! إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِے وَ إِنَّنِے لَأَرَى مَا بِے لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِے لَاحِقَهٌ بِأَبِے سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِے قَلْبِی》 اى پسر عمو! احساس مى کنم که مرگ من فرا رسیده است و آن چنان هستم که تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیکتر مى شوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم تو را وصیت مى کنم. در این هنگام؛ امام علی(ع) فرمود : 📋《أَوْصِینِے بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص)!》 اى دختر رسول خدا(ص)! به آنچه مى خواهى وصیت کن! 📋《فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِے الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ : یَا ابْنَ عَمِّ! مَا عَهِدْتَنِے کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی!》 سپس کنار بالین او نشست و هر که را در خانه بود، از خانه بیرون کرد. فاطمه(س) سپس فرمود : اى پسر عمو! مى دانى که هرگز به تو دروغ نگفته ام و از هنگامى که با یکدیگر زندگى مشترڪ داریم با تو مخالفتى نکرده ام. امام علی(ع) فرمود : 📋《مَعَاذَ اللَّهِ! أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِے فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا》 پناه بر خدا! که تو به احکام خدا داناتر و پرهیزکارتر و بهتر از آنى و بیشتر از آن از خدا مى ترسى که من فرداى قیامت بتوانم بگویم که مخالفتى با من روا داشته اى و مفارقت و از دست دادن تو بر من، سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست. و به خدا سوگند! با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر (ص) بر من تازه مى شود و مرگ تو و از دست دادن تو مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همگان به سوى او باز گردنده ایم و این مصیبت چه سخت و درد انگیز و دشوار و اندوه افزاست و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمى کند. و سپس هر دو براے مدتے گریستند. 📋《ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ لَهَا : أَوْصِینِے بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِے وَفِیّاً أُمْضِے کُلَّ مَا أَمَرْتِنِے بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی!》 سپس امام على(ع) سر فاطمه زهرا(س) را بر سینه نهاد و فرمود : به آنچه مى خواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى عمل خواهم کرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجیح مى دهم. سپس حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود : 📋《جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّے خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ! أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ! أَنْ تَتَّخِذَ لِے نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ》 وصیت مى کنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى که تصویر آن را دیدم و فرشتگان نشانم دادند. امام(ع) فرمود : 📋《صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِے وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ》 چگونگى آن را توصیف کن، و فاطمه(س) براى او توصیف کرد و على(ع) نیز آن چنان تابوت و سریرى را فراهم کرد. و این نخستین تابوتى بود که ساخته شد و پیش از آن کسى چنان فراهم نساخته بود. سپس فاطمه زهرا(س) این چنین وصیت نمود : 📋《أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِے مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِے وَ أَخَذُوا حَقِّے فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِے وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّے فِے اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ!》 به تو وصیت مى کنم که هیچ یڪ از این کسانے که بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشییع جن
ادامه متن بالا👆🏻 ازه ام حاضر نشوند که آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا(ع) هستند. و اجازه مده که هیچ یڪ از پیروان ایشان هم شرکت کنند و وقتے چشمهاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه ے شب به خاڪ بسپار! و در این هنگام، حضرت فاطمه(س) رحلت کرد. 📋《فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَهِ صَیْحَهً وَاحِدَهً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِے هَاشِمٍ فِے دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَهً وَاحِدَهً کَادَتِ الْمَدِینَهُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ یَقُلْنَ : یَا سَیِّدَتَاهْ! یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)!》 همه مردم مدینه بانگ شیون برداشتند و زنان مدینه در خانه فاطمه(س) جمع شدند و چنان بانگ شیون برداشتند که نزدیڪ بود مدینه به لرزه درآید، و مى گفتند : اى بانوى ما، اى دختر رسول خدا(ص)! 📋《وَ أَقْبَلَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ(ع) وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَیْنُ(ع) بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا》 و مردان هم به حضور على(ع) رسیدند که نشسته بود و حسن(ع) و حسین(ع) هم جلو پدر نشسته بودند و مى گریستند و مردم از گریه آن دو مى گریستند. 📋《وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ یَرْجُونَ وَ یَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَهُ فَیُصَلُّونَ عَلَیْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ : انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِے هَذِهِ الْعَشِیَّهِ! فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا》 مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند که جنازه را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند. ابوذر از درون خانه بیرون آمد و گفت : بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا(ص) به تأخیر افتاد. مردم برخاستند و رفتند. 📋《فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ(ع) وَ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَیْنُ(ع) وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَهُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِے هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِے جَوْفِ اللَّیْلِ وَ سَوَّى عَلِیٌّ حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَهً مِقْدَارَ سَبْعَهٍ حَتَّى لَا یُعْرَفَ قَبْرُهَا》 وقتے شهر آرام گرفت و پاسى از شب گذشت، امام على(ع) به همراه حسن(ع) و حسین(ع) و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابو ذر و سلمان و بریده و تنى چند از بنى هاشم و خواص دوستان على(ع) جنازه را بیرون آوردند و بر آن نماز گزاردند و در دل شب به خاڪ سپردند و امام على (ع) اطراف آرامگاه فاطمه(س) صورت هفت گور دیگر هم پدید آورد تا آرامگاه آن حضرت شناخته نشود.(۱) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : چون دعا گویم که برخیزد ز بستر یار من کانتظار مرگ دارد، بانوے بیمار من؟ دست بیمارم دگر بالا نمے آید ز ضعف تا بگیرد اشڪ غم از دیده ے خونبار من جان من همراه جانانم رسول الله رفت دل هم آهنگ سفر دارد پے دلدار من شرح مظلومے من شد نقش بر رخسار او قصه ے غم هاے او بنوشته بر دیوار من 🖊 📚 : ۱)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۱، صص۱۵۱-۱۵۰ •┈┈••✾•✿•✾••┈┈• ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمان الرحیم ✿ ࿐✿࿐✿࿐✿࿐✿࿐ السلام علیڪ یا ابا محمد یا حسن بن علی! امروز مے خواهم دو سه جمله، روضه ے امام مجتبے علیه السلام بخوانم... امام حسن علیه السلام خیلے مظلوم بود در مظلومیتش همین بس که هنوز کودڪ بود، حدود هشت سال بیشتر نداشت جلوے چشمش به زهراے مرضیه سلام الله علیها جسارت شد. خودش چهل سال بعد از این حادثه فرمود: « یا مغیره أنت الّذے ضربت فاطمه بنت رسول الله صلے الله علیه وآله حتّے أدمیتها» (۱)تو جز کسانے بودے که مادرم زهرا را زدے تا از بدنش خون جارے شد و مجروح شد. ظلمے به او شد که چهل سال بعد ازاین قضیه وقتے مغیره را مے بیند گریه مے گند. دنبال مادر راه افتاد، مادر مے خواست راجع به فدڪ صحبت کند و قباله ے فدڪ را بگیرد. هنگام برگشت امام شاهد سیلے خوردن مادر بود.(۲) اے کاش من حسن را با خود نبرده بودم                      در پیش چشم کودڪ سیلے نخورده بودم خیلے سخت فرزند نتواند عکس العمل انجام دهد و سن او اقتضا نکند، ببیند شخصے به مادرش جسارت مے کند، سیلس مے زند، نگاه کند و اشڪ در چشمانش حلقه بزند و گریه کند. سال ها این درد در سینه ے امام حسن علیه السلام بود. مظلومیت امام حسن علیه السلام از روزے که مادرش بین در و دیوار قرار گرفت شروع شد. یڪ روز آمد مسجد دید بابایش دارد میان خون خودش مے غلطد، صدا زد یا ابتا! این چه حالتے است؟ یڪ روز هم به دهان طبیب چشم دوخته بود و طبیب گفت: پسر بزرگ آقا شما هستید؟ به بابایت بگو دیگر وصیت کند او توان ماندن را ندارد. یڪ روز هم وقتے صلح کرد در کوچه هاے مدینه به امام جسارت کردند و گفتند: « یا مذّل المؤمنین» توهین ها کردند. خانه هم که مے آمد دختر اشعث در خانه بود همان کسے که به امام زهر نوشاند. وقتے امام مسموم شد (۳) بچه هاے صغیرے داشت، عبدالله بن حسن شش ماهش بود، قاسم بن الحسن علیه السلام سه سالش بود، خیلے سخت است براے یڪ مرد که بچه هاے کوچڪ دور بستر مرگش بنشینند؛ اما عزیزان من! برادران و خواهران! کسے که یڪ زندگے سخت داشته باشد درد مریضے بکشد، مشکلات داشته باشد، وقتے از دنیا برود اگر با شکوخ تشییع گردد و مردم احترام و عزتش کنند و مراسم خوبے برایش بگیرند یڪ مقدار بچه هایش آرام مے شوند و مے گویند: پدرمان سختے کشید اما بدنش با احترام دفن شد. دل ها بسوزد براے امام حسن علیه السلام که این قضیه هم اتفاق نیافتاد. جلوے چشم قاسم بن الحسن علیه السلام، جلوے چشم عبدالله بن الحسن، جلوے چشم عباس و جلوے چشم امام حسین علیه السلام که یڪ عمر با هم بزرگ شده بودند، یڪ عمر با هم زندگے کرده بودند یڪ وقت ببینند چوبه هاے تیر بر بدن مقدس امام علیه السلام نشست.(۴) ✾غربت آن است که بعد از مردن      ✾آتش تیر  بــــبارد  بــر  بدن ✾آتـش  تیر  چو  افروخته   شد                   ✾کفن و جسم به هم دوخته شد امام کنار بدن نشست، تیرها را از بدن بیرون آورد. برادرم! غارت زده آن نیست که مالش را مے برند غارت زده منم که با دست خودم داداشم را میان قبر مے گذارم.(۵) وسیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون.(۶) ✿۱- الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۸. ✿۲- فضائل و سیره ے حضرت فاطمه سلام الله علیها در آثار علامه حسن زاده آملی، ص۵۴. ✿۳- مقتل فلسفی،‌ص۴۷. ✿۴- سوگنامه آل محمد، ص۶۳. ✿۵- همان، ص۶۴. ✿✿࿐✿࿐✿✿ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا جمعه‌هاے بدون شما... جمعه ها بايد يڪ قلم برداشت آغشته كرد به تمام رنگهاى پر از اميد، پر از دوست داشتن،پر از انتظار، انتظارے سبز به رنگ زندگی، انتظارے شیرین به رنگ آرامش، انتظارے سپید به رنگ صلح،پاڪ كنيم تمام نا امیدی‌ها را..و رنگ بپاشيم روى دلمان.. جمعه ها را بايد رنگى سر كرد"و منتظر بود... السلام علیڪ یا بقیة الله ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم من تمــام عمــر دنبال صــدای مــادرم میزند نالـه بُنَـیَّ کـو لبـاس کــهنه ات؟ کو سرت کوحنجرت کو یاورت کو دخترم؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید، موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ... یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد، چشمش به دنبال علی اصغری باشد وای از دل زینب که باید روز و شب انگار در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب «بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه شاید برای او شب راحت تری باشد؟ 🖊شاعر:قاصم صرافان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ