eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
383 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم زیر پامال کبود سم مرکب‌ها، نه به روی دست ملائک بدنت را دیدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عمّه می‌گفت تن بی‌کفنت را دیدم گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌‌خواند زلف خونینِ شکن در شکنت را دیدم قاری من سر نیزه ز عجایب گفتی شام ، تفسیر غریب سخنت را دیدم آه ؛ یعقوب شده چشم من از روزی که به تن تیره دلی، پیرهنت را دیدم خیزران شیفتۀ ساحت لب‌هایت شد چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود عطر گیسوی تو و سوختنت را دیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغ غمت ز سینۀ خواهر نمی‌رود برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت تنها به سوی روضۀ مادر نمی‌رود گر بی‌تو زینب تو کند جایْ در وطن از خجلتش به نزد پیمبر نمی‌رود خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی لیلا ز روی مرقد اکبر نمی‌رود از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست سوی حجاز، عابد اطهر نمی‌رود سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی‌رود پهلوی چاک‌خورده‌ات از نیزۀ سَنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی‌رود تا گوشۀ لحد شودم جا، ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی‌رود زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی از خاطرم به حقّ پیمبر! نمی‌رود بزم یزید و طشت زر و چوب خیز‌ران از یاد ما، به حضرت داور! نمی‌رود «جودی» ز یاد آن لب خشکیده‌ات، شها! گر در جنان رود، لب کوثر نمی‌رود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان جودی @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
بتاب ای ماه که تا اختر فشانی‌های من بینی بر آی ای لاله تا آتش به جانی‌های من بینی حسین من رسیده کاروانت از سفر بر خیز که احوال من و هم کاروانی‌های من بینی منم زینب که می آیم ز ماموریتی عظما ببین تا حال من از ناتوانی‌های من بینی بهر گامی شهادت آمد و شرمنده شد از من بپرس از دخترت تا جانفشانی‌های من بینی به طفلانت نه تنها جای مادر بَل پدر بودم به گلهایت نگر تا با غبانی‌های من بینی حجاب کودکانت‌می‌شدم وقت کتک خوردن که نیلی پیکرم از مهربانی‌های من بینی به پاس قهرمانی‌ها به تن دارم نشانی‌ها نبودی تا در این ره قهرمانی‌های من بینی اگر نامحرمی اینجا نبود، ای محرم زینب! نشان می‌دادمت، تا آن نشانی‌های من بینی "مؤید" را سخن با محتشم باشد که می‌گوید ببین از خلد تا معجز بیانی‌های من بینی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چها دیدم، چها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بُردم ولی فیض زیارت را، تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که می‌جُستم تو را امّا تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم تو را، ای آشنای دل! اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم،امّا برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم بسانِ شمع، آبم کرد، بانگ «آب، آب» تو اگر چه تشنه بودم،چشمه‌های چشم وا کردم میان خیمه‌های سوخته هم‌چون دلم آن شب، نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم شکسته جای مُهرت را، ز بی‌مهری به نی دیدم شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخن‌رانی میان دشمنان، چون مرتضی کردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دل سنگ آب شد . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
حرامی دید آشوب تو را، چشم ترَت را نه تحمّل می‌کنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن، تحمّل می‌کنم باشد ولی ای عشق! غارت کردن انگشترت را نه غریبیِ تو را شاید دهم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان تشنه‌ات اما به روی خاک‌های داغِ صحرا پیکرت را نه اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛ به دختر بچه‌ها طرز نگاه دخترت را نه نبودی و به شهر شام بی‌انصاف‌ها بردند زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش سرم را می‌دهم اما نخی از معجرت را نه! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو حسینم واحسین گفت و شنودم زیارت نامه ام جسم کبودم چه در زندان، چه در ویرانة شام دعا می‌خواندم و یاد تو بودم برای هر بلا آماده بودم چو کوهی روی پا استاده بودم اگر قرآن نمی‌خواندی برایم کنار نیزه‌ات جان داده بودم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
شکسته بال ترینم، کبود می‌آیم من از محلّۀ قوم یهود می‌آیم از آن دیار که من را به هم نشان دادند به دست‌های یتیمت دو تکه نان دادند از آن دیار که بوی طعام می‌پیچید از آن دیار که طفلت گرسنه می‌خوابید کسی که سنگ به اطفالِ بی پدر می‌زد به پیش چشم علمدار بیشتر می‌زد از آن دیار که چشمان خیره سر دارد به دختران اسیر آمده نظر دارد از آن سفر که اگر کودکی به جا می‌ماند تمام طول سفر زیر دست و پا می‌ماند به کودکی که یتیم است خنده سر دادند به او به جای عروسک سَر پدر دادند به جای آن همه گل با گلاب آمده‌ام من از جسارت بزم شراب آمده‌ام از آن دیار که آتش به استخوان می‌زد به روی زخم لبان تو خیزران می‌زد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
می‌گویم از کنار زیارت نرفته‌ها بالا گرفته کار زیارت نرفته‌ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته‌ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته‌ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته‌ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته‌ها» اما هزار مرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته‌ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته‌اند باب الرضا قرار زیارت نرفته‌ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته‌ها «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
@emame3vom گدا به لطف نگاهت، امیر خواهد شد به پای عشق تو، سلطان، اسیر خواهد شد تمام برکت و احسانِ خوانِ تو عشق است گرسنه بر سر این سفره، سیر خواهد شد هر آنکه ثروت عالم به کف گرفته، اگر محبت تو ندارد، فقیر خواهد شد میان هم‌همۀ اربعین ، مسیحی هم ز شوق با همگان هم مسیر خواهد شد فضای هجمۀ داغ تو بس که جانسوز است جوان ز شدّت این غصه پیر خواهد شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
۲۱ مهر ۱۳۹۸
. پس از تو ای شه خوبان چه ظلم‌‌ها که ندیدم به کوه و دشت و بیابان به روی خار دویدم سوار ناقۀ عریان شدم ز جور لعینان ستم ز خولی و زجر و سنان و شمر کشیدم چه گویم از ستم شمر و ابن سعد بد اختر چگونه شرح دهم آنچه را که بی‏‌تو بدیدم دمی ز راه محبت نظر به خواهر خود کن ببین اسیر ستم از جفای قوم عنیدم فراق تو نه چنین سهل بود در بر خواهر برای خاطر حق ناله‌ای ز دل نکشیدم کنم فغان ز غم قتل تو ایا شه عطشان و یا به پیکر چاک برادران رشیدم کجا رود ز خیالم زمان بی‌کسی تو خصوص آن دم آخر که نالۀ تو شنیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین که جان بگیرم از این لطف بی‌حساب حسین نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن مخواه این که بمانم در این عذاب حسین ندیده مثل شب و روزهای زینب را به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است چهل شب است‌ندارم به‌دیده خواب حسین چهل شب است که می‌گویم السلام علیک چهل شب است که نشنیده‌ام جواب حسین گمان کنم که شب و روز مادرم این جاست معطر است مزارت به یاس ناب حسین چگونه می‌رود از خاطر من آن روزی که می‌زدند تو را از پی ثواب حسین کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین هنوز هم سرم از آن شراره می‌سوزد هنوز هست به دستم ردِ طناب حسین چگونه با که بگویم یک آستین پاره برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند و هم چنان به لبت ماند داغ آبْ حسین «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
مهمان رسیده، ای تن بی‌سر! برای تو زینب ز شام آمده تا کربلای تو یک میزبان و این همه مهمان به نیم شب دشوار نیست، گر چه پذیرش برای تو ای میزبان! سلام شب و روز بر تو! خیز بر‌گو جواب تا شنوم من صدای تو خیز از کرم ز جا، قدمی چند پیش آی تا خواهرت به دیده کشد، خاک پای تو برخیز و با من از بدن بی‌سرت بگو تا من بگویم از سرِ پُر ماجرای تو من زینبم که از سفر شام می‌رسم جز آب دیده، تحفه ندارم برای تو از رنج‌های کوفه و شامم بیان کنم؟ خود دیده‌ای، دگر چه بگویم برای تو؟ «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom .
۲۱ مهر ۱۳۹۸
. وادی به وادی می‌‌روم دنبال محمل آهسته‌تر ‌ای ساربان، دل می‌‌بری، دل اشک ملائک می‌‌چکد از کهکشان‌ها پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل ای آسمان پایین بیا! منظومه اینجاست هم اختران بر گرد او، هم ماه کامل گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه عشق است و او را می‌‌برد منزل به منزل صوفی بِهِل این اربعین در اربعین را با ذکر او یک روزه طی گردد مراحل صوفی، سماع راستین در کربلا بود در خون خود چرخیدن مردان بسمل او محشر است، او رستخیز ناگهان است می‌افکند در سینه‌ها ذکرش زلازل ای روضه‌خوان! تنها بگو نامش حسین است دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو باور نمی‌کنم، من و خاک دیار تو؟ یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق یک اربعین دچار فراقم، دچار تو یک اربعین، به جای همه سنگ خورده‌ام یک اربعین، شده بدنم سنگسار تو یک اربعین، به روی سرم شعله ریختند با چادری که سوخت، رسیدم کنار تو مثل رباب، مثل همه، تار گشته‌اند چشمان خستۀ من، چشم انتظار تو روز تولّدم، که زدم خنده در برت باور نداشتم، که شوم سوگوار تو با تیغ و تیر و دشنه، تو را بوریا کنند با سنگ و تازیانه، مرا داغدار تو یادم نمی‌رود به لبت، آب آب بود یادم نمی‌رود بدن نیزه زار تو حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟ گریه کنم به زخم تن بی شمار تو یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان شاید شوم نشان تو سنگ مزار تو «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
آمد هوای کرببلا باز بر سرم ای کاروان! گذر کن از آن‌ کوی دلبرم زینب ز شام آمد و بر نینوا رسید گفتا که ای عزیز‌تر از جان! برادرم! ظلم کدام فرقه برایت دهیم شرح؟ جور کدام عدّه برای تو بشْمرم؟ آن ظلم‌ها که بر منِ غم‌دیده می‌رسید کی بودم این امید که طاقت بیاورم؟ ای کاش مرده بودم از آن ظلم کوفیان! تا من سر شریف تو بر نیزه ننْگرم اطفال خردسال تو را آب و نان نبود دادم ز پاره‌های دل و دیده‌ی ترم بودی به روی دامن من، مهد نازشان لیکن خرابه بود همی جا و بسترم چون سایۀ سر تو، مرا بود روی سر از آفتاب چرخ، شکایت کجا برم؟ یک مدّتی رُخت به رُخم بود روبه‌رو چندی به نیزه بود، سرت در برابرم کردی وداع با شه دین، نوگل بتول آورْد در مدینه شکایت برِ رسول «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
به زخم‌های تنت، چون اشاره می‌کردم به دامن از مژه جاری، ستاره می‌کردم برای رفتنِ تا کوفه داشتم تردید به مصحف بدنت، استخاره می‌کردم ز سیل گریۀ لرزان خویش در کوفه خراب، پایۀ «دار ‌الاماره» می‌کردم کبوتران حریم تو را به هر منزل به قصد منزل دیگر، شماره می‌کردم شبی که یک تن از آنان، میان ره گم شد به سینه، پیرهن صبر، پاره می‌کردم به طشت زر به لبت،چوب خیز‌ران می‌زد یزید و من به تحیّر، نظاره می‌کردم به سینه چنگ‌زنان خیره می‌شدم به رباب چو یادِ تشنگی شیر‌خواره می‌کردم به قطره‌قطرۀ اشکم از این سفر،«تائب»! هماره آب، دل سنگ خاره می‌کردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش آیه‌ای از سوره‌ی «اُمُّ ‌الکتاب» آورده‌ام تا ز قلب داغ‌دارت، گَرد غم شویَم ز مهر از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده‌ام سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آورده‌ام پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد سخت‌جانی بین که با این غصّه، تاب آورده‌ام کودک شش‌ماهه‌ات گر خفته روی سینه‌ات از پی دیدار او، همره رباب آورده‌ام ای شه خونین کفن! ای نور چشم بوتراب! بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آورده‌ام «خوشدلا»! بر‌بند لب از ماتم سلطان دین چون براتِ رحمتِ «یومُ‌ الحساب» آورده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان خوشدل . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
برگشتم از سفر، گل در خون تپیده‌ام! ای سرو سرفراز! ببین قد خمیده‌ام وقتی دلم به خون جگر، موج می‌زند گویی که من به جای تو در خون تپیده‌ام با بوسه بر گلوی تو رفتم ز کربلا با شوق بوسه‌ای به مزارت رسیده‌ام شمعم که از شرار غمت، آب گشته‌ام گر قطره‌قطره بر روی خاکت چکیده‌ام آتش گرفته است، دلم از شرار آه از بس که آه از جگر خود کشیده‌ام از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام تنها به شوق دیدن رویت دویده‌ام از زخم تازیانه ندارم شکایتی زخم زبان ز کوفی و شامی شنیده‌ام از جذبۀ نگاه تو از روی نیزه بود با خطبه‌ام، حماسه اگر آفریده‌ام داغ رقیّۀ تو در آن شام غم نهاد یک داغِ دیگری به دلِ داغ‌دیده‌ام این چامه‌ای که گفت «وفایی» ز قول من تنها اشاره‌ای بُوَد از آن‌ چه دیده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
هرگز خیال سلسله از خاطرم نرفت شام و شراب و هلهله از خاطرم نرفت خیلی به اشکِ ماتم ما خنده شد ولی آن نیشخندِ حرمله از خاطرم نرفت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
سر ِ تو را به رويِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمك خوردۀ علي بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
. تمام دشت به حالم نظاره مي‌كردند به يكدگر پي ِغارت اشاره مي‌كردند برايِ بردنِ يك گوشواره‌‌ای ناچيز حراميان به خدا گوش پاره مي‌كردند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
ای کربلا! ای کعبه عشق و امیدم! بعد از جدایی‌ها به دیدارت رسیدم ای کربلا! آغوش بگْشا، زینب آمد من زینبم کز رنج دوری‌ها خمیدم هر روز دیدم کربلای تازه‌ای را ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم منزل به منزل، داغ بر داغم فزون شد جان کَنده‌ام تا رَخت در این‌جا کشیدم از بهر انجام رسالت، زنده ماندم گر زنده‌ام من، زندۀ هر دم شهیدم ای کاروان‌سالار زینب! دیده بگشا تا گویمت با دیدۀ گریان، چه دیدم با آن ‌که با دستت به قلبم صبر دادی، چندان ‌که در هر جا شهامت آفریدم، امّا دو جا دست غمم از پا درآورد بی‌خود ز خود گشتم، گریبان بردریدم یک ‌جا که دشمن بر لبانت چوب می‌زد یک ‌جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم بشْنیده بودم صوت قرآنت بسی لیک نشْنیده بودم من ز نی کآن ‌هم شنیدم داغ دل من، کم‌تر از زخم تنت نیست این را گواهی می‌دهد موی سپیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
بی گلِ رویت پدر از زندگی دل برگرفتم دست‌شستم از دو عالم چون‌ترا در برگرفتم یاد داری قتلگه نشناختم جسم شریفت خم شدم بابا نشانت را ز انگشتر گرفتم هر چه‌کردم جستجو انگشت و انگشتر ندیدم پس سراغ حضرتت از عمّه مضطر گرفتم در مقام قرب بودم، ماتِ جسم چاک چاکت تا برای شیعیان پیغام زان حنجر گرفتم سوختم آتش گرفتم چون شنیدم نالۀ تو ز اوّلین پیغام تو دستور تا آخر گرفتم داشتم می‌مُردم از غم در کنار کشتۀ تو لب بر آن حنجر نهادم زندگی از سر گرفتم بر تن آزردۀ من بوسه می زد تازیانه من برای توشۀ ره بوسه زان پیکر گرفتم بس که سیلی زد عدو در راه وصلت‌ بر رخ من صورتم نیلی شده سنّت ز نیلوفر گرفتم خواهر کوچکترم چون دید رأست در خرابه داد جان در پیش رویم من غمی دیگر گرفتم خوش به حال او که جان را کرد قربان سر تو من گران جانم که ماندم قبر تو در بر گرفتم این من و این جان ناقابل فدای خاک کویت تا نپنداری که جز تو مونس دیگر گرفتم مجلس نامحرمان دیدی مرا بازوی بسته آستین را پیش رویم چون نَبُد معجر گرفتم ای پدر بعد از تو من دیگر نخواهم زندگی را مرگ را زین زندگانی ای پدر خوشتر گرفتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 کاروان عشق @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸
از جان خود اگرچه گذشتم به راحتي دل كنده‌ام ولي ز تنت با چه زحمتي مي‌خواستم به پات سرم را فدا كنم اما به خواهر تو ندادند مهلتي بهتر نبود جاي تو من كشته مي‌شدم؟ بي تو چگونه صبر كنم با چه طاقتي؟ از بس براي زخم لبت گريه كرده‌ايم چشمي نديده‌ام كه نديده جراحتي تو رفتي و غرور حريمت شكسته شد هنگام غارت حرم آن هم چه غارتي آتش زدند خيمه ما را و بعد از آن دزديده شد تمامي اشياء قيمتي اين بچه‌ها تمامي‌شان لطمه خورده‌اند با من ولي به شكوه نكردند صحبتي غصّه نخور حقير نشد خواهرت حسين از فتح شام آمده‌ام با چه هيبتي شرمنده‌ام رقیۀ تو در خرابه ماند لطفي كن و سراغ نگير از امانتي عبّاس اگر نبود اسارت چه سخت بود ممنونم از حمايت آن چشم غيرتي «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
۲۱ مهر ۱۳۹۸