eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
440 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 نشسته بغض سنگینی به سینه ببرما راعلی جان تا مدینه بگو ازآن بهشت قرب احمد بگو از لیله القدر محمد «ص» بگو از فـاطمه روح عبادت بگو از بهترین یار ولایت علی جانم مدد فرما تو ما را بگیریم دامن پر فیض زهرا دلم خواهد مسلمان تو گردم وچون مقداد و سلمان تو گردم بگو از سرگذشتِ آن شبِ سخت چه با زهرای توکردآن نگون بخت بگو از آن شب جانسوز وپردرد شبی که فاطمه با تو وداع کرد شبی کز غصه گشتی مات ومبهوت و زهرا را نهادی بین تابوت مگرآن شب علی جانم چه دیدی که آه سینه سوز ازدل کشیدی؟ بگو زآن شب که دستان تو بستند چگونه پهلوی یارت شکستند؟ تو زهرا راکه می شستی دلِ شب چه حالی داشت درآن لحظه زینب بگـو از نــالـه هـای نــور عینـت چسان آرام می کردی حسینت؟ حسن زد ناله بالحنی صمیمی اَمـــان از داغ جــانسوز یتیـمی از آن شب تیره تــر آیا تودیدی؟ که زهرا را بدوشت می کشیدی؟ شنیدم وقت تشییع جنازه کفن رنگین شد ازخونهای تازه غم زهرا چه کرده باتو، ای داد که افتادی بلندت کرد، مقداد چه شدای قهرمان قهرمانان عصای دست توشد دوش سلمان؟ شنـیدم غـیر دسـتان محـمد«ص» کسی آن شب به یاری ات نیامد گرفت ازدست تو یاس کبودش تمام حاصل و بــود و نبــودش نگفت زهرایم اینگونه نبوداست؟ نپرسید فاطمه از چه کبوداست؟ نمیدانم چه بود آن شب جوابت هـمی دانـم خجـالت کـرده آبـت کتاب عشق تو تـا بـی ورق شد زخجلت صورتت خیس عرق شد علی «مداح» غمت را کرده فریاد مـبر او را به وقت مرگ از یاد. 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
‍ . شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سبک: امان از گودال بپا شد جنجال امان از آتش ز درب و دیوار نوشته با خون امان از مسمار حرم تنها و هجوم بیداد امان از این غم که مادر افتاد آتش بر عرش کبریا زدند سیلی بر نور هل اتی زدند عصمت خدا را چرا زدند وای بین آن شعله و دود پشت در فاطمه بود وای از آن طفل شهید وای از آن روی کبود ای وای ای وای ای وای ای وای به جنت گریان رسول خاتم سر قدسیان به زانوی غم زمین و افلاک زغم افسردند که دست بسته علی را بردند طعنه بر آیات خدا زدند ای مسلمانان زهرا را زدند ناموس حیدر را چرا زدند وای میرود دیده ی تر بین کوچه خونجگر یک طرف فاطمه و یک طرف چهل نفر ای وای ای وای ای وای ای وای ✍ .................................. . 🔊 (ع) ⭕ متن:امان از گودال... 🎙️ کربلایی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 امان از گودال بپا شد جنجال ببخشن سادات تنش شد پامال میون اعداء غریب و تنها روخاک افتادی زدی دست و پا نانجیبا از راه رسیدن‌و پیکر زخمیتو کشیدن‌‌و اشکای زینب رو ندیدن‌و... وای بی هوا میزدنت/از جفا میزدنت پیرِمردا همگی با عصا میزدنت وای ای وای ای وای ای وای... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 امان از زینب که شد جون برلب دوچشمش خون بود تو اون تاب و تب میزد روی سر میگفت ای مادر حسینُ کشتن یه عده کافر هرکسی از راه اومد تورو زد یکی با مشت و دیگری لگد تا که دیدن افتادی از نفس شدن از روی پیکر تو رد وای از جفای کوفیان/شد سر از تنت جدا بی مرودا زدند رأست‌و رو نیزه ها وای ای وای ای وای ای وای.... ‌ ..........................................
ای آرزوی دیده کجایی بیا بیا یارا خدا کند که بیایی بیا بیا از پشت ابر تیره ی هجران و بی کسی تا چهره ات به ما بنَمایی بیا بیا در شام تار ظلمت و شب های انتظار تو جلوه گاه نور خدایی بیا بیا بر قلب چون کویر و دل تشنه ی همه باران لطف و مهر و صفایی بیا بیا بی تو به کار ما دو هزاران گره فِتاد تا از همه گره بگشایی بیا بیا یعقوبِ انتظار تو دل های عالم اند تو یوسف حریم ولایی بیا بیا از کعبه کِی ندای اَنَا المهدی ات رسد از بیت حق به ذکر و نوایی بیا بیا با شوق پر زدن به حریم نگاه تو دل ها شده چو مرغ هوایی بیا بیا دل ها دگر به جانب دیگر نمی روند ای مقتدای عشق نهایی بیا بیا بنگر که ذوالفقار علی بی قرار توست ای تک سوار صبح رهایی بیا بیا
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم) عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه ی باران نرسیده است به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط بود زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است چو آیینه روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس و کجایی گل نرگس به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم بدم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی کنون شعله ی آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس دل ما سوخته از آه نفس های غریبت دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زایر آنی خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدین شش گوشه دلم تاب ندارد نگاهم خواب ندارم قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم شب من روزنه مهتاب ندارم همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد گریه کن گریه خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچون عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبان بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بس طویل است بگذارید که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا اگر این مخمل خون بر حروف است که روضه مکشوف است عطش بر لب عطشان رباب است صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است ولی حیف که هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال چه بس آه که از شمر و خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار ثواب است ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است دل تک تکشان وای کباب است ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست ببینید درست است رباب است ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد چه بزمیست چه شوریست چه حالیست فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است که در دست ظریفش که در دست نحیفش سر باباست سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم شاعر:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد محراب می نالید؛ منبر داشت می سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بود سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت باید به یاران شهیدم می رسیدم خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت شاعر: حسن بیاتانی اجرا شده در: جلسه هفتگی "هیئت شهدای گمنام" (مورخ: 92/12/01)
🔴 بهترین الگو برای (عج) 🔵 امام عصر علیه السلام می فرمایند: «اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ» 🌕 الگو و اسوه‌ی‌ نیکوی من دختر فرستاده خدا (فاطمه زهرا «سلام الله علیها») است. 📚 بحارالأنوار ج ۵۳ ص ۱۸۰
🍂از باغ نشسته در خزان آقا جان حرفی بزن و کمی بخوان آقا جان... 🍂زهرا به زمین خورد و علی را بردند این جمعه خودت را برسان آقا جان... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
شروع یک غزل باشد ردیفش با نیفتاده میان بستر افتاده ولی از پا نیفتاده سه ماهی هست که بی جان میان بستر افتاده ولی لبخند از روی لب زهرا نیفتاده همینکه دید در را زیر لب آرام می فرمود که این در با فشار ضربه یک پا نیفتاده خدا را شکر با اینکه در از لولا جدا گشته به روی صورتش جای رد لولا نیفتاده سر پهن و بلندی قد این میخ ها یعنی که این خانه خطر دارد درش حتی نیفتاده برای دلخوشی زینبش فرمود خوبم ... آه ولی فهمید مولا دنده هایش جا نیفتاده خدا می داند و مولا و در شاهد در آن لحظه که آیا چادر زهرا به زیر پا نیفتاده؟ صدای در که می آید تکانی می خورد یعنی میان بستر افتاده ولی از پا نیفتاده   محمدی
ای آبروی ارض و سما حرمتت شکست رمز قبول هر چه دعا، حرمتت شکست   فکر تنت نبود کسی، در هجوم سنگ مثل نگاه آینه ها ... حرمتت شکست   تو داغدار قصه ی هجران مصطفی اما در اوج فصل عزا حرمتت شکست   ای مهربان خانه ی حیدر حلال کن در پیش چشم شیر خدا حرمتت شکست   تنها سکوت مردم این شهر هم نبود بیداد اتباع هوی حرمتت شکست   می خواست تا به زور غلافش جدا کند از دامنم دو دست تو را ... حرمتت شکست   این پاره ها برای تو چادر نمی شود ای مظهر عفاف و حیا حرمتت شکست   محمدی
گفتم حاجی خسته شدم! لبخندی روی لبش نشست و گفت: امام همون روز اول تکلیف ما رو روشن کرد؛ «بسیج مدرسه عشق است» و شرطِ ، سوختن است و ساختن! اگر خستــــه شـــدی، بدون عاشـــق نشــــدی... ✍محمدجواد محمودی