#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
مناجات با #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
آمدم اینجا گدایی بازهم در میزنم
گر به رویم در ببندی بار دیگر میزنم
حق دهم آقا به تو تا که مرا نشناسی ام
چند وقتی میشود کمتر به تو سر میزنم
کوله بارم پر شده از معصیت شرمنده ام
با گناه بی حدم سیلی به دلبر میزنم
التماست میکنم این روسیاهت را ببخش
دارم آقا ناله با این حال مضطر میزنم
با دعای مادرم آخر نجاتم میدهی
من همیشه بوسه بر پاهای مادر میزنم
جان زهرا این دلم را زیر و رو کن خسته ام
بین روضه من صدایت هی مکرر میزنم
تا که گفتم یا حسین این اشک من جاری شده
در هوای یک زیارت تا حرم پر میزنم
کربلا را تا ببینم مثل عمه زینبم
از حرم تا قتلگاه برسینه و سر میزنم
آخر کار حسین است شمر گفته به صنان
خنجرم را میبرم بر روی حنجر میزنم
نانجیب دیگری گفته که من هم میروم
تازیانه بر روی بازوی دختر میزنم
شاعر: #روح_الله_پیدایی
.
#امام_زمان
#با_مهدی_علیه_السلام
#اشعار_مهدوی
شب است ومن نگران صباح فردایم
سحر دوباره میرسد ومن به فکر احیایم
هزار سال گذشت وخبر نشد ،اری
به انتظار نشستم به راه مولایم
زمانه برسر جنگست وظلم بسیار است
ومن : شکسته پری در فضای غوغایم
نشانه ای ز نگارم ندارم وحیران
میان مکه و آن ذی طوی و رضوایم
چگونه شرح دهم : تشنه ام و عطشانم
کجاست آب گوارا به دشت و صحرایم
سراب ها را همه دیدم چه مفتضح بودند
چقدر دلزده از مدعی رسوایم
من از سقیفه تبری بجویم ای مردم
چنان که منزجر از هر چه رأی و شورایم
منم که دل به قیامی ز قامتی بستم
که اوست دلبر ومحبوب و سرو رعنایم
مرا به زید و فلان نیست حاجت وکاری
که من بنده ی اویم ، و اوست اقایم
اگر هزار سال دگر هم نیاید آن سرور
درون قبر ولحد منتظر چو احیایم
بلی که دست نخواهم کشید از مهدی
فدای نام دل انگیز وشهد احلایم
ندیده اید رخش را ملامتم مکنید
که از چه واله ومفتون چنان زلیخایم
به خال گونه ی او من تمام می بخشم
هزار بلخ وسمرقند و صد بخارایم
ز روی فضل وکرم بارها بدست اورد
دل رمیده ی من را امام ومولایم
هموست نعم الامیر وهموست حی قدیرم
منش : هماره غلام واسیر و شیدایم
خدای سایه ی او را کم از سرم نکند
به یمن سایه او : بی نیاز طوبایم
همیشه من فرجش را ز حق طلب کردم
اگر چه دور ز وادی زهد و تقوایم
کسی که مهدی ما را نمی شناسد او
یقین که کافر وملحد شود به فتوایم
تملم خلق بدانید مهدوی هستم
به گاه دم زدن از او نبوده پروایم
اگر به نزد شما جرم من فقط این است
منم مجرم و در راه خویش برجایم
بچرخ تا که بچرخیم ای ز مهدی دور
تو را به تیر دعا می زنم سحرهایم
تمام عمر ز داغ حسین ناله زدم
که روضه خوان محافل به اذن زهرایم
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن!
به شعر ونثر و خطابه بلیغ معنایم
مرا تا نفسی هست از علی گویم
که من : حامد مدح علی اعلایم
شعر:حجتالاسلام شیخ حامدرضا #معاونیان
🔅
#میلاد_پیامبر_اکرم مبارک
#محمد_پیامبر_وحدت
.
.
#اشعار_مهدوی
#امام_زمان
متن شعر غزل مناجات با امام زمان(عج) -(من کویرم فیض بارانم بده)
@emame3vom
من کویرم فیض بارانم بده
یک دل زار و پریشانم بده
تو ولی عصری و من خسران محض
فرصتی دیگر به جبرانم بده
گریه مرهم بر غم دوری بُوَد
مرحمت کن چشم گریانم بده
زندگی بی تو شبیه مردن است
ای مسیحا دم بیا جانم بده
صاحب الامرِ تمام کائنات
بهر سر دادن تو فرمانم بده
کربلا رفتن به امضای شماست
رزق پابوسی فراوانم بده
سفره ما خالی از نور و صفاست
مهربانی کن کمی نانم بده
غرق در دنیای صد رنگی شدم
رنگ و بویی از شهیدانم بده
یا ولی الله رضایت نامه از
دست سلطان خراسانم بده
شاعر: #حسین_رحمانی
.
.
#اشعار_مهدوی #امام_زمان
#در_فراق_یار
توسل به وجود مقدس امام زمان(عج) سفرت طول کشیدهاست کجایی آقا
@emame3vom
توسل به امامزمان(عج)
سفرتطولکشیده است کجایی آقا
کمرم بی تو خمیده است کجایی آقا
روزها از پی هم میگذرد سرگردان
چونکهرویتوندیدهاست...کجاییآقا
چشمدر راه تو مادر به مزار دوشهید
دیده خونبار رسیده است کجایی آقا
میشود رویگشاییو بیایی تو ز راه
نفسم بی تو بریده است کجایی آقا
شب جمعه به حرم ضجه زدم با مادر
از افق صبح دمیده است کجایی آقا
طفل ششماههی بی شیر تبسم میکرد
بر گلو تیر خریده است کجایی آقا
شاموکوفهچقدر سختگذشتبر زینب
ناسزا بسکه شنیده است کجایی آقا
شاعر: #مرتضی_محمودپور
.
.
.
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار #امام_زمان
شعر فراق امام زمان(عج) -( افسوس که عمری پی اغیار دویدیم )
@emame3vom
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشتهی طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها! ز فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم
شاعر: #میرزای_نوغانی_خراسانی
.
.
#امام_زمان #ندبه
#شعرمقدمه #شروع_مجلس
#غزل
#جمعه #انتظار
جمعه ها میگذرد،از تو خبر نیست،بیا
حاصل هجر تو جز خون جگرنیست،بیا
خشک شد نخل امیدم ز غم نامدنت
شاهدم ناله و جز دیده تر نیست،بیا
گوئيا شام فراق تو ندارد پایان
بی مه روی تو هنگام سحر نیست،بیا
از گلستان فراقت به من افسرده
غیر اشک و غم و اندوه،ثمرنیست،بیا
زخم شد دیده زبس اشک فشاندیم هرروز
ای سفرکرده بیا،وقت سفر نیست،بیا
بسکه از معصیتم قلب تو را رنجاندم
از دعاهای سحر هیچ اثر نیست،بیا
چه شده سهم من چشم به راهت دیگر
از تو یک گوشه چشمی ونظرنیست،بیا
از شمیمت نبود کوچه دل را فیضی
تا زمانی که تو را میل گذر نیست،بیا
جان به لب گشته ام و در دل غمدیده ما
حاجتی غیر ظهور تو دگر نیست،بیا
#اسلام_مولایی
﷽
#اشعار_مهدوی
ازدیده ها پنهان وبر دلها امیر است
دنیا به امید ظهورش دلپذیر است
عطر گل نرگس چه جان افزاست ما را
بوی خوش مهدی زهرا بینظیر است
آهوی قلب ماست مشتاق کمندش
بس عاشق دلخسته در بندش اسیر است
هر جمعه مانده چشمهای ما براهش
دیدار این شه آرزوی هر فقیر است
دیدار روی او کند دل را گلستان
اندر فراق او گلستانها کویر است
مظلوم عالم منتظر مهدی بیاید
زیرا که او مستضعفان را دستگیر است
باشد ظهورش آرزوی منتظرها
عجل فرج بر شیعیان ذکر کثیر است
شاعر: #اسماعیل_تقوایی
https://eitaa.com/emame3vom/24159
.
.
#اشعار_مهدوی
#امام_زمان
اشعار مهدوی عج -( می شود این شب هجران سحر ان شاءلله )
می شود این شب هجران سحر ان شاءلله
می رسد صبح سفید ظفر ان شاءلله
مژده ای منتظران چشم شما روشن باد
به مه طلعت آن منتظر ان شاءلله
سر بازار ستادیم همه چشم به راه
کآید از یوسف زهرا خبر ان شاءلله
آی اثنی عشریون همه جان بر سر دست
کآید آن حجت ثانی عشر ان شاءلله
شیعه آن گمشده طفلی ست که می بینم باز
بنشیند به کنار پدر ان شاءلله
عید روزی است که زهرا به کنار کعبه
بزند خنده به روی پسر ان شاءلله
عید روزی ست که از طایفه آل سعود
تیغ مهدی نگذارد اثر ان شاءلله
عید روزی است که از مشرق صبح امید
قرص خورشید زند باز سر ان شاءلله
پرچم اَنَّ علیا ولی الله شود
بر سر بام حرم مستقر ان شاءلله
منتظر باش که با صبح ظهورش میثم
نخل امید دهد باز بر ان شاءلله
شاعر: #استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
......................................
.
#اشعار_مهدوی
#امام_زمان
دعا برای فرج آقا امام زمان (عج) -(گرچه دوران ِ پُر از درد است ولیکن بی خیال)
گرچه دوران ِ پُر از درد است ولیکن بی خیال
چون دعا بهر فرج از هر چه درمان بهتراست
در دل شب با خلوص نیّت ِ خویش این دعا
حین سجده نزد حق با چشم گریان بهتر است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#رضا_ترابی_گیده
شاعر: #رضا_ترابی_گیلده
.
.
#اشعار_مهدوی
#امام_زمان عج
دانلود سبک #زمزمه مناجات امام زمان(عج) -( اینقده رو سیاهم و هوا پرستم )
اینقده رو سیاهم و هوا پرستم
روم نمیشه بگم که عاشقِ تو هستم
من که به نَفس و غفلت خود بنده ام
از خِجلت و شرمندگی آکنده ام
فقط این و میگم آقا شرمنده ام
اسمم و با ناراحتی صدا نکن
دستم و جون مادرت رها نکن
راهم و از راهِ خودِت جدا نکن
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن(عج(
*
اگر چه غصّه ها برام خوردی آقا جون
بدی هام و به روم نیاوُردی آقا جون
ولی آقا دلم به عِشقِت اسیره
بی تو از این دنیا دیگه سیرِ سیره
غروبای جمعه بی تو چه دلگیره
ناله دارم یابن الحسن هر روز و شب
دلم خرابه و شده و جونم بر لب
پشیمونم، من و ببخش جونِ زینب
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن(عج(
*
اگر چه رو سیاه کلّ عالمینم
گریه کنِ مجالس جدّت حسینم
دارم به یاد کربلا تو روضه ها
ناله به همراه بکاء تو روضه ها
سیاهی لشگرم آقا تو روضه ها
بیا با سوز نینوا گریه کنیم
به یاد دشت کربلا گریه کنیم
برای شاهِ سر جدا گریه کنیم
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن(عج(
***
آقا شنیدم جدّت و لب تشنه کشتن
تو قتلگاه با ضرب تیغ و دشنه کشتن
ای لاله ی پرپر حسین یا ثارالله
ای کشته ی بی سر حسین یا ثار الله
نورِ دلِ مادر حسین یا ثار الله
تا به اَبَد ذکر لبی یا ثار الله
دار و ندار زینبی یا ثار الله
ای زینت دوش نبی یا ثار الله
ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین(ع)
شاعر: #حاج_امیر_عباسی
#کرونا همچنان در کمین
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/sabk/new/17507.mp3
.
#امام_زمان #اربعین
#اشعار_مهدوی
درمیان عاشقان عطرحضورت میرسد
باظهور اربعین بوی ظهورت میرسد
بیشتر از روز عاشورا به روزاربعین
بر لبِ لب تشنگان جام طهورت میرسد
بسکه درماه صفر عالم حسینی میشود
ازمسیر کربلا امواج نورت میرسد
باچه شوقی اهل ایمان راهپیمایی کنند
کاروان درکاروان بوی عبورت میرسد
درتمام نوحه ها هستی ونوحه میکنی
ازمیان شورها نجوای شورت میرسد
چیست موکبهای ما؟ میعادگاه وصل یار
ذی طُوی اینجاست، عطر کوهِ طورت میرسد
هیچکس اینجا ندارد حاجتی جز روی تو
دارد از ره روز مُوفورُالسُّرورت میرسد
یالثارات الحسینت میشود نزدیکتر
نعرۀ یافاطمه از راه دورت میرسد
گریۀ صبح ومسا کار خودش راکرده است
غم مخور یابن الحسن، فجرِ سُحورت میرسد
هرچه میخواهی بده فرمان، که ما آماده ایم
این، اَناالمهدیست کز قلب صبورت میرسد
باکلام نافذ تو عقلها کامل شود
خطبهای خوان، خود بگو فتح فتوحت میرسد
عمه جانت روی تلّ زینبیه منتظر
زینبیه پرسد ازتو، کی ظهورت میرسد
ناله ازگودال میآید که اینَ المنتقم
انتقام انگار ازاشک غرورت میرسد
التیام زخمهای چارده معصوم کو
انتقام زخم پهلو زخم صورت میرسد
#محمود_ژولیده
.
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
امام زمان-شب جمعه -(چه خونها بر دلت کردم)
چه خونها بر دلت کردم
حلالم کن حلالم کن
گذشتم از همه حدم
حلالم کن حلالم کن
تو گرما بخش دلهایی
ولی دور از توام آقا
زمستانی بسی سردم
حلالم کن حلالم کن
خجالت می کشم شاها
برای جمله اعمالم
ببین این صورت زردم
حلالم کن حلالم کن
غریبی در میان ما
اگر چه صاحبم هستی
تو ای محبوب شب گردم
حلالم کن حلالم کن
شب جمعه شده آقا
پرم از حس استغفار
بیا درمان هر دردم
حلالم کن حلالم کن
#وحید زحمت کش شهری
شاعر: #وحید_زحمتکش_شهری
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم)
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه ی باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش
غم و اندوه به انبوه فقط بود
زمین مرد زمین مرد
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
چو آیینه روی من بیچاره سیاه است
و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
و کجایی گل نرگس
به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است
ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم
عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم
که به جای نم شبنم بچکد خون جگر
دم بدم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی
کنون شعله ی آه تو شود حس
تو کجایی گل نرگس
دل ما سوخته از آه نفس های غریبت
دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس
گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زایر آنی
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت ببری
تا بشوم کرب و بلایی
به خدا در هوس دیدین شش گوشه
دلم تاب ندارد
نگاهم خواب ندارم
قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم
شب من روزنه مهتاب ندارم
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق
بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد
گریه کن گریه خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا
و اگر طاقتتان است کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من
همچون عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبان بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بس طویل است
بگذارید که قبلش بنویسم
که ببخشید مرا یوسف زهرا
اگر این مخمل خون بر حروف است
که روضه مکشوف است
عطش بر لب عطشان رباب است
صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است
به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است
ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است
ولی حیف که هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنه آب است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
چه بس آه که از شمر و
خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرب و بلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی تو کجایی
شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه
به یک مجلس پر شور
که این کار ثواب است
ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است
دل تک تکشان وای کباب است
ببین روضه عجب ساده و ناب است
که بر پا شده در بین خرابه است
بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است
ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست
ببینید درست است رباب است
ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد
چه بزمیست چه شوریست چه حالیست
فقط روضه و ناله است
و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است
که در دست ظریفش
که در دست نحیفش سر باباست
سلام ای سر زیبا
سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم
چه کسی کرده یتیمم
شاعر: #سید_حمید_رضا_برقعی
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم)
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه ی باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش
غم و اندوه به انبوه فقط بود
زمین مرد زمین مرد
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
چو آیینه روی من بیچاره سیاه است
و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
و کجایی گل نرگس
به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است
ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم
عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم
که به جای نم شبنم بچکد خون جگر
دم بدم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی
کنون شعله ی آه تو شود حس
تو کجایی گل نرگس
دل ما سوخته از آه نفس های غریبت
دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس
گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زایر آنی
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت ببری
تا بشوم کرب و بلایی
به خدا در هوس دیدین شش گوشه
دلم تاب ندارد
نگاهم خواب ندارم
قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم
شب من روزنه مهتاب ندارم
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق
بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد
گریه کن گریه خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا
و اگر طاقتتان است کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من
همچون عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبان بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بس طویل است
بگذارید که قبلش بنویسم
که ببخشید مرا یوسف زهرا
اگر این مخمل خون بر حروف است
که روضه مکشوف است
عطش بر لب عطشان رباب است
صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است
به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است
ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است
ولی حیف که هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنه آب است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
چه بس آه که از شمر و
خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرب و بلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی تو کجایی
شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه
به یک مجلس پر شور
که این کار ثواب است
ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است
دل تک تکشان وای کباب است
ببین روضه عجب ساده و ناب است
که بر پا شده در بین خرابه است
بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است
ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست
ببینید درست است رباب است
ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد
چه بزمیست چه شوریست چه حالیست
فقط روضه و ناله است
و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است
که در دست ظریفش
که در دست نحیفش سر باباست
سلام ای سر زیبا
سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم
چه کسی کرده یتیمم
شاعر: #سید_حمید_رضا_برقعی
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم)
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه ی باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش
غم و اندوه به انبوه فقط بود
زمین مرد زمین مرد
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
چو آیینه روی من بیچاره سیاه است
و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
و کجایی گل نرگس
به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است
ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم
عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم
که به جای نم شبنم بچکد خون جگر
دم بدم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی
کنون شعله ی آه تو شود حس
تو کجایی گل نرگس
دل ما سوخته از آه نفس های غریبت
دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس
گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زایر آنی
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت ببری
تا بشوم کرب و بلایی
به خدا در هوس دیدین شش گوشه
دلم تاب ندارد
نگاهم خواب ندارم
قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم
شب من روزنه مهتاب ندارم
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق
بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد
گریه کن گریه خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا
و اگر طاقتتان است کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من
همچون عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبان بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بس طویل است
بگذارید که قبلش بنویسم
که ببخشید مرا یوسف زهرا
اگر این مخمل خون بر حروف است
که روضه مکشوف است
عطش بر لب عطشان رباب است
صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است
به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است
ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است
ولی حیف که هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنه آب است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
چه بس آه که از شمر و
خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرب و بلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی تو کجایی
شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه
به یک مجلس پر شور
که این کار ثواب است
ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است
دل تک تکشان وای کباب است
ببین روضه عجب ساده و ناب است
که بر پا شده در بین خرابه است
بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است
ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست
ببینید درست است رباب است
ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد
چه بزمیست چه شوریست چه حالیست
فقط روضه و ناله است
و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است
که در دست ظریفش
که در دست نحیفش سر باباست
سلام ای سر زیبا
سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم
چه کسی کرده یتیمم
شاعر: #سید_حمید_رضا_برقعی
@navaye_asheghaan
.
#اشعار_مهدوی
خورشید من که چشم جهانی به راه اوست
افــلاک در تـصـرف چشم سـیـاه اوسـت
دیوار کعبه اینهمه بوسیدنی نبود
این حرمتی که یافته از تکیه گاه اوست
هستی به یُمن هستی او میکشد نفس
کز امر حق، زمین و زمان در پناه اوست
هنگامهی نماز بر او اقتدا کـنـد
عیسی که افتخار کند در سپاه اوست
از چشمهای او بـه خـدا میتوان رسید
زیــرا کمال لطف خـدا در نگاه اوسـت
فـرق اسـت بین مـاه مـن و مـاه مصریان
یوسف غلام طلعت رخسار ماه اوست
عـمـری "یتیم" در شـب هـجـران غیبتت
غرق شکنجه است که عشقت گناه اوست
#مرتضی_جام_آبادی✍
#امام_زمان
.@navaye_asheghaan
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
شعری در فراق امام زمان(عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم)
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه ی باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش
غم و اندوه به انبوه فقط بود
زمین مرد زمین مرد
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
چو آیینه روی من بیچاره سیاه است
و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
و کجایی گل نرگس
به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است
ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم
عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم
که به جای نم شبنم بچکد خون جگر
دم بدم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی
کنون شعله ی آه تو شود حس
تو کجایی گل نرگس
دل ما سوخته از آه نفس های غریبت
دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری روی پر فتروس معراج نفس
گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زایر آنی
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت ببری
تا بشوم کرب و بلایی
به خدا در هوس دیدین شش گوشه
دلم تاب ندارد
نگاهم خواب ندارم
قلمم گوشه دفتر غزلی نام ندارم
شب من روزنه مهتاب ندارم
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق
بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد
گریه کن گریه خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را شنیده است شما دیده ای آنرا
و اگر طاقتتان است کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من
همچون عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبان بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بس طویل است
بگذارید که قبلش بنویسم
که ببخشید مرا یوسف زهرا
اگر این مخمل خون بر حروف است
که روضه مکشوف است
عطش بر لب عطشان رباب است
صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است
به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است
ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است
ولی حیف که هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنه آب است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
چه بس آه که از شمر و
خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرب و بلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی تو کجایی
شب سوم شده باید چه گریزی بزنم آه
به یک مجلس پر شور
که این کار ثواب است
ثواب است و نفس درقفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است
دل تک تکشان وای کباب است
ببین روضه عجب ساده و ناب است
که بر پا شده در بین خرابه است
بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است
ولی یک نفر آنجاست که بی تاب تر از باقی آنهاست
ببینید درست است رباب است
ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد
چه بزمیست چه شوریست چه حالیست
فقط روضه و ناله است
و مداح پر از عاطفه از طفل سه ساله است
که در دست ظریفش
که در دست نحیفش سر باباست
سلام ای سر زیبا
سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم
چه کسی کرده یتیمم
شاعر: #سید_حمید_رضا_برقعی
@navaye_asheghaan
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
#مناجات محرمی_فراق امام زمان(عج) -(بيقراريم چون پريشانيم
بيقراريم چون پريشانيم
چون پريشان درد هجرانيم
باز هم جمعه آمد و بي تو
ندبه هاي فراق ميخوانيم
شايد اينجايي و نمي بينيم
يا كه هستي؛ كجا؟! نميدانيم
بيقراري جمعه هاي تو را
چند قرن است ابر بارانيم...
...صبح، اميدوار آمدنت
عصر، از خيل نا اميدانيم
گرچه اين اشك ها براي تو نيست
ما پريشان لقمه ي نانيم
كاش روزي به خويش مي ديديم
چون تو صبح و مساء گريانيم
صبح گريان راس بي پيكر
عصر گريان جسم عريانيم
صبح گريان طفل بي شيريم
عصر گريان شاه عطشانيم
شاعر: #محمد_علی_بیابانی
#در_ثواب_نشر_سهیم_باشیم
@navaye_asheghaan