eitaa logo
کانال نوای عاشقان
20.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
435 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
# نوحه واحدوسنگین امام حسن (ع) ای پناه دلم تویی خدای کرم نمیشه باورم نداری تو یک حرم آرزومه ، که آخرش فدات بشم آرزومه ، خادم اون سرات بشم از تَهِ دل ، میگم امام مجتبی آرزومه ، خاکِ پا زائرات بشم امام حسن ، کریم آلِ فاطمه برای غربتت ، همیشه من می سوزم به شبهای بقیع ، چشمامو من میدوزم غریب تویی ، نه خادمی نه سایبون غریب تویی ، نه دلبری نه همزبون غربت تو ، زبون زده پیش همه غریب تویی ، شد همسرت قاتلتون امام حسن ، کریم آل فاطمه حالا این بند آخر از زبون خود امام حسن👇👇 آرزومه دیگه ، به پیش مادر بِرم یاد کوچه ی تنگ ، نمی ره از خاطرم واویلتا ، تو کوچه راهمونو بست واویلتا ، خاک روی چادرش نشست مادرمو ، یجوری زد اون بی حیا واویلتا ، دو گوشوارش با هم شکست امام حسن ، کریم آل فاطمه
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد چون برق جهان‌سوز، به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می‌خورد_ دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه‌ی غم، بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به درِ حجره‌ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد غم‌ناله‌ی مادر، شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده‌گان است چون کشتی طوفان زده، گر در خطر افتاد از طوس دلم تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد، در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم، پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماهِ صفر افتاد ✍
حجره‌اش را گرفته سوزِ حسین نیست روزی شبیه روزِ حسین
🏴شهادت جان‌سوز امام رضا (ع) تسلیت باد. تاجر ورشکسته در زندان حکم اعدام خورده‌های جوان سرطانیِ خسته از سرطان تازه سرباز بی کسِ نگران کودک قهر کرده با دگران همه گفتند: یا امام رضا... ✍
بازهم حرف فراق است، جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام، در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان! بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی، سخت است به همین تاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی، سخت است * * * سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی، سخت است ✍
خورشید به قدر غم تو، سوزان نیست این قصّۀ جانگداز را پایان نیست پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم دل کندن از این کتیبه‌ها آسان نیست
چه کرده زهر که دیگر جگر نمانده برایش قفس چه کرده به او؟ بال و پر نمانده برایش عبا کشیده به سر، آرزوی دیگری انگار به غیرِ دیدن روی پسر، نمانده برایش شبیه مادر خود تکیه داده است به دیوار رمق نمانده، توانی دگر نمانده برایش مدینه پشت سرش خیس اشک می‌شد و می‌گفت: که هیچ چاره به غیر از سَفَر نمانده برایش ز راویان نشابور و اهل طوس بپرسید ز خیل خلق، چرا یک نفر نمانده برایش؟ حزین و تشنه نشسته به کنج حجره، به یادِ_ لبان خشکِ شهیدی که سر نمانده برایش به روضه نیز غریب است امام و در دلِ تاریخ به‌جز همین دو سه خط مختصر نمانده برایش ✍
همین که راز دل زهر بر ملا شده بود به قتلگاه از این بیت، کوچه وا شده بود و شمر خنده‌ی تلخی به خنجرش می‌کرد و شعر گریه کنِ روضه‌ی رضا شده بود به سمت خانه چهل بار خاطرش خون شد نشسته بود چهل بار و باز پا شده بود به سمت خانه چهل روضه را نشست و گریست دلش حسینیه‌ای غرقِ در عزا شده بود و درد بود که عمامه از سرش افتاد امام، گریه‌ی کز کرده در عبا شده بود اشاره کرد که آن خانه بی حصیر شود و خاک‌های کف حجره کربلا شده بود صدای سُم، همه جایِ اتاق شیهه کشید در آن دقیقه که سَم، دردِ بی دوا شده بود کریم در به‌روی خویش بست و راهی شد جواد آمد و درهای بسته وا شده بود جواد آمد و این تازه اول روضه‌ست جگر، شبیه به اکبر، جدا جدا شده بود... ✍
کسی دلتنگ از مشهد به مقصد برنمی‌گردد به اقیانوس تو، رودی که آمد برنمی‌گردد چگونه جلد خود کردی منِ از خود فراری را؟ که با زور هزار اجبار و باید برنمی‌گردد چه در سر دارد آن جوجه کلاغ روسیاهی که_ نگاهش از طلایی‌های گنبد، برنمی‌گردد؟ به شالیزار خوش آب و هوا هم، چای گیلانی اگر در چایخانه رفته باشد، برنمی‌گردد چه خوشبخت است آن غرق گناهی که یقین دارد از آغوش پر از مهرت کسی بَد برنمی‌گردد چنان در وصل عشاق جهان از جان نظر کردی که هرگز عاشقی با پاسخ رَد برنمی‌گردد از این دریای جاری از حرم تا خانه فهمیدم که چشم ابری‌ام بی اشکِ ممتد برنمی‌گردد ✍
مثلِ آن کاری که با عاشق، جدایی می‌کند دوری‌ات بدجور دل‌ها را هوایی می‌کند فرق داری با همه، جز تو کدامین پادشاه با تبسّم‌های خود کشورگشایی می‌کند؟! ماجرای ضامن آهو به من فهمانده است صید در دامِ تو احساس رهایی می‌کند باد وقتی می‌وزد بر پرچمت انگار که دلبری با گیسوانش دلربایی می‌کند او که از باب‌الجواد آمد به سویت، بی‌گمان در میان زائرانت خودنمایی می‌کند مهرِ خود را بسط دادی در دلِ این سرزمین خواهرت در گوشه‌ای دیگر رضایی می‌کند هر که نزدت آمده، حاجت‌روا برگشته است مشهدت روزی مرا هم کربلایی می‌کند
بازهم شکر پیرهن دارد چندتا چندتا کفن دارد