🔅﷽🔅
💠✨دعاے قشنگ براے آخر شبـــــ
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ !
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷکے ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎلے ﺑﺎﺷﻪ !
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم ﻫیچکسے ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋـــــﺸﻖ ، ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎلے !
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم هیچکے ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ ﺧــﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣــﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ !
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ کے ﻫﺮ چے ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ !
✿•••ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خــدا با آرزوهامون یکــے باشه...
الهــــے آمین ❣
#شبتون_پراز_حس_آرامش
✨ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ✨
💠 @navayehshahid
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
♡ سیره شهدا ♡
°•¤ @navayehshahid ¤•°
#اخلاق_شهدایی 🌷
💟✨اگر ڪسی او را نمی شناخت؛ هرگز باور نمی کرد که با #فرمانده ی لشکر مقدس امام حسین (ع) روبروست
💟✨نماز جماعت ظهر تمام شد. جعبه شیرینی را برداشت چون وقت تنگ بود؛ سریع #خودش به هر نفر یکی می داد و می رفت سراغ بعدی.
💟✨رسید به #حاج_حسین_خرازی؛ چون فرمانده بود کمرش را #بیشتر خم کرد و جعبه را پایین آورد. رنگ حاجی عوض شد با اخم زد زیر جعبه و گفت: #خودت مثل بقیه یکی بده
بہ نقل از: آقای مرتضوی
#سردارشهید_حسین_خرازی🌷
♧ سیره شهدا ♧
💟 @navayehshahid
🖋 #خـــاطرات
❤️✨قبل از شروع مراسم #عقد، علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
❤️✨گفتم، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر #علاقهای به من دارید و به #خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید.
❤️✨از این جمله تنم لرزید.
چنین #آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا #قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم.
❤️✨هنگام جاری شدن #خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
❤️✨مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که #همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند...
✍همسر فاتح سوسنگرد،
#سردار_شهید
#شهید_علی_تجلایی 🌷
♡ سیره شهدا ♡
💟 @navayehshahid
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود
❤️✨حسین نظری لوح پستی نوشت ساعت پست من هم 2- 3 شب بود، پست قبل منم #بابک بود، من خوابم برد بیدارشدم دیدم #نماز_صبحه
❤️✨به بابک گفتم چرا منو #بیدار نکردی پست بدم؟ گفت #لزومی نداشت بیدار بشی من خودم جای شماهم پست دادم، گفتم آخه این چه کاری بود
❤️✨گفت من خودم داشتم با #خدای خودم درد دل میکردم و راز و نیاز میکردم و حرف میزدم و زمان هم گذشت با این که حواسمم به اطراف بود،
❤️✨بنده خدا بابک نوری از #خودگذشتگی نشون داد و تو اون هوای #سرد حمص و بوکمال که هواش وحشتناک سرد بود منو #شرمنده خودش کرد...
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
#شهید_مدافع_حرم
♡ سیره شهدا ♡
💟 @navayehshahid
🔻 شهیدی که جان رهبر انقلاب را نجات داد👇👇
💢حاج حمید روی مبل نشسته بود و مشغول خواندن #کتاب بود. من هم #تلویزیون رو روشن کردم، کنار حاج حمید نشستم.
💢تلویزیون داشت خاطرات جبهه #حضرت_آقا رو پخش میکرد.
💢آقای خامنه ای فرمودند ما توی یه #مهلکه ایی گیر افتاده بودیم، که یه #بنده_خدایی اومد و با ماشین ما رو از مهلکه نجات داد.
💢حاج حمید، همین طور که سرش توی کتاب بود و با همان #مظلومیت همیشگی گفت: اون بنده خدا #من بودم.
پ ن: این شهید بزرگوار به علت فرماندهی و خدماتی که در تامین امنیت #سامرا، کربلا و امنیت پیاده روی #اربعین انجام دادند در عراق مشهورتر و محبوب تر هستند.
راوی: پروین مرادی(همسر شهید)
#سردار_شهید
#شهید_سیدحمید_تقوی_فر🌷
#شهید_مدافع_حرم
شادی روحش #صلوات
◇ سیره شهدا ◇
💟 @navayehshahid
#خاطرات_شهدا 🌷
💠نماز شب
🔸معمولا من و محمودرضا در اتاق پذیرایی درس می خواندیم. پذیرایی ما اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و یا زمانی که قصد #درس خواندن داشتیم اجازه ورود به آنجا را داشتیم .
🔹یک شب بعداز نصف شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم قبل من #محمودرضا آنجاست. اما نه برای درس! داشت #نماز می خواند. آن موقع 13 سالم بود جا خوردم آمدم بیرون و رفتم به اتاق خودم.
🔸فردا شب باز محمودرضا در پذیرایی بود و در حال نمازچند #شب پشت سر هم همین طور بود. یک شب در نظر گرفتمش ، حدود دو ساعت طول کشید. صبح بهش گفتم: #نمازشب خواندن برای تو ضرورتی ندارد. کمبود خواب پیدا می کنی ! در مدرسه چرت می زنی !
🔹تازه گذشته از آن تو هنوز خیلی سنت پایینه و شاید نماز های #یومیه هم بر تو واجب نشده باشد🚫 چه برسه به نماز شب، آن هم اینجوری.
صحبت که کردیم فهمیدم یکی از دوستان #طلبه اش در مورد فضیلت نماز شب برای محمود رضا صحبت کرده و محمود رضا چنان از حرف های آن طلبه تحت تاثیر واقع شده بود که تا یک هفته #مرتب نماز شب را ادامه می داد.
🔸اما به هر حربه ای بود مانعش شدیم و فعلا از نماز شب خواندن منصرفش کردیم ولی هنوز چهره و حالت زیبای #نوجوانانه اش سر نماز شب را فراموش نمی کنم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
♤ سیره شهدا ♤
💟 @navayehshahid
ماجرای شهید حججی و بیدینها در قبرستان 👇
یکی از کارهایمان این بود که غیرمذهبیها را به تور میانداختیم. کار نداشتیم طرف ده سال دارد یا پنجاه سال. وعدهگاهمان هم قبرستان بود. من افراد را شناسایی میکردم و با هزار ترفند آنها را با محسن درمیانداختم. سوار موتورشان میکردم که برویم با هم چرخ بزنیم. وسط راه الکی میگفتم موتور خراب شد و بگذار زنگ بزنم رفیقم بیاید کمک. محسن میآمد و سربحث را باز میکردم. سال 90 یکی دو تا سوژه ضدخدا و لامذهبِ کلاسیک انداختم به جانش. چند شب تا صبح توی قبرستان با محسن بحث میکردند. باورم نمیشد اینها را بتواند به راه بیاورد..!
🌹 شهید محسن حججی
🏷 #خاطره
📕 #سربلند ص105
☆ سیره شهدا ☆
❤️ @navayehshahid
#خاطرات_شهدا🌷
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطونتر بود یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت روحی هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان میآورد.
🔰یک روز #برادر بزرگترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست⁉️
🔰حسین گفت: میخواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود بدون #وضو نمیخوابید دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمیشد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمیخوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمیکردم.
🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم میخواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید.
#شهید_حسین_مشتاقی
♡ سیره شهدا ♡
💟 @navayehshahid