#خاطره_شهدا🖤
روز ســـوم عمليات بود .
حاجی هم می رفت خط و برمی گشت .
آن روز ، نمازظهر را به او اقتدا كرديم .
سر نمازعصر ، يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصــر را ايشان خواند .
مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده ، حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين .
ضعف كرده بود و نمی توانست روی پــا بايستد .
سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه ی ســــنگر نشسته بود .
با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچـــه ها صحبت ميكرد ؛
خبر می گرفت و راهنـــمائی می كرد .
اينجا هم دست از کـــار برنداشت
💟 @navayehshahid
#خاطره_شهدا🖤
دستخط پسرمه
پیکر یکی از شهدا به نام «احمدزاده» را که براساس شواهد دوستانش پیدا کرده بودیم، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش دادیم. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت.
اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیم بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده». مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرم، این پیکر پسرمه، خودشه
💟 @navayehshahid
سلام به اعضای گُل کانال😍
پست های کانال ما رو میتونین از این طریق دنبال کنین👇
#پروفایل_دخترونه🙃
#پروفایل_پسرونه🙂
#پروفایل_مذهبی🤩
#طنز_شهدا😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
#معرفی_شهید😍
#خاطره_شهدا🌹
#تلنگر😊
#کلیپ😉
#والپیپر✨
#رمان🥰
زندگینامه ، وصیت نامه شهدا و .....
خیلی ممنون که با ما هستین🧡💫
لطفا لفت ندین و بنر کانال ما رو پخش کنین تا زیاد بشیم😉👇
ادمین M&Z
♡ سیره شهدا ♡
💟 @navayehshahid
سلام به اعضای گُل کانال😍
پست های کانال ما رو میتونین از این طریق دنبال کنین👇
#پروفایل_دخترونه🙃
#پروفایل_پسرونه🙂
#پروفایل_مذهبی🤩
#طنز_شهدا😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
#معرفی_شهید😍
#خاطره_شهدا🌹
#تلنگر😊
#کلیپ😉
#والپیپر✨
#رمان🥰
زندگینامه ، وصیت نامه شهدا و .....
خیلی ممنون که با ما هستین🧡💫
لطفا لفت ندین و بنر کانال ما رو پخش کنین تا زیاد بشیم😉👇
ادمین M&Z
♡ سیره شهدا ♡
💟 @navayehshahid
💠 #خاطره_شهدا🌷
✍روحالله خیلی فرز بود و قدرت بدنی بالایی داشت. هر روز خودجوش #ورزش میکرد.
یک کوله پشتی پر از وسایل نظامی داشت که خیلی سنگین بود. کولهاش را به دوش میانداخت و دور محوطه میدوید. خیلی #ورزیده بود.
🍃اما من گاهی توی تمرینات نظامی به خاطر اضافه وزن از گروه جا میموندم.
یادم است تو تمرینات گروهی، روحالله به خاطر من آرام میدوید.
به خاطر این آرام دویدن همیشه هم #توبیخ میشد.
اما از آنجا که روحالله آخر #معرفت بود، با وجود توبیخ باز هم کنار من میدوید تا تنها نباشم.
به نقل از: دوست شهید
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
♡ سیره شهدا ♡
°•♧ @navayehshahid ♧•°
🌹🌷🕊🥀🕊🌷🌹
#خاطره_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
#زلزله_بم
#صد_ساعت_بیداری
خبر حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت ، آن قدر که پیش از همه به نجات زلزله زدهها شتافت ، «نخستین ناجی زلزلهزدگان بم»، کسی نبود جز یادگار سالهای دفاع مقدس، #حاج_احمد_کاظمی ، همان گونه به سان سالهای جانبازی در جبههها گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول کمکرسانی بود.
اگر او را میان آوارهها و جنازهها، موقع انتقال #مجروحان و خارج کردنشان از زیر آوار و با آن چشمهای خسته و نیمه باز، میدیدی، هرگز باور نمیکردی که «فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد .
#صد_ساعت تمام، چشمهایش با #خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی #خدمت بود.
باند فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل #مجروحین را بر عهده داشت .
با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند هواپیما یا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان، از فرودگاه پرواز میکرد و به سرعت، #سی_هزار_مجروح از بم انتقال داده شد ، این تنها با درایت و دلسوزی #حاج_احمد_کاظمی ممکن بود و بس.
شاید کسی باور نمیکرد. خواب در برابر دیدگان #حاج_احمد_کاظمی چنان سر تسلیم فرود آورد که پس از #صد_ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه بیهوش شود و به همه ما #فرورفتگان در روزمرگیهای خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز #مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد #جنگند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🌷🕊🥀🕊🌷🌹
@navayehshahid