هدایت شده از سیره شُهدا
دوستان عزیز سلام✋😊
یه لینک ناشناس درست کردم مخصوص حرفای دلتون، دلنوشته ای حرفی چیزی به شهدااا دارین میتونین اونجا بگین، حتی اگه انتقادی پیشنهادی چیزی دارین خوشحال میشیم به گوشمون برسونین، اصلا هرچه دل تنگت میخواهد بگو🙃🙂
اینم لینک ناشناس:👇
https://harfeto.timefriend.net/355427282
بیاین و هرچی دوست دارین بگین، ما هم انشاالله اونارو تو کانال میزاریم و حتی اگه شد جوابشونم میدیم. منتظر حرفای قشنگتون هستیم😉❤️
لینک ناشناس:👇
https://harfeto.timefriend.net/355427282
اگر هم دوست داشتین میتونین به پیوی یکی از ادمین ها پیام بدین👇👇
@FAM6882
@mobinaz84
رضایت برنده گلمون😍
ان شاءالله حاجتت برآورده بشه🌹
دوستان صلوات یادتون نره😉
♡ سیره شهدا ♡
🌹 @navayehshahid
این دفعه هم برنده عزیز و مهربونمون به صلوات اکتفا کردن😍
♡ سیره شهدا ♡
@navayehshahid
سیره شُهدا
این دفعه هم برنده عزیز و مهربونمون به صلوات اکتفا کردن😍 ♡ سیره شهدا ♡ @navayehshahid
دوستان گل لطفا به نیت برآورده شدن حاجت برنده عزیزمون ۱۰ تا صلوات بفرستین🌹💜
زیاد وقتتون رو نمیگیره🙃✨
ممنون از همگی🌸
@navayehshahid
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#اولین_شهید_مدافع_حرم
🔹یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام🌹 رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
🔸صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
🔹پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
🔸خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
🔹وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
🔸نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
روایت مادرشهید...
♡ سیره شهدا ♡
❤️ @navayehshahid
💠نمونهای از #نهیازمنکر
🌷شهیـد #ابراهیـمهـادی
🔹یکی از رفقای ابراهیم گرفتار #چشم_چرانی بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت.چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند #رفتار او را تغییردهند.
🔸در آن شرایط که کمتر کسی او را تحویل میگرفت، #ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود و حتی او را با خودش به زورخانه میآورد? و جلوی بچه های دیگه خیلی به او #احترام میگذاشت.
🔹مدتی بعد شروع کرد بااو #صحبت کردن. ابتدا اون رو #غیرتی کرد و گفت:"اگه کسی به دنبال مادر وخواهر تو راه بیفته و اونها رو #اذیت بکنه چیکار میکنی"
🔸اون پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در مییارم". #ابراهیم خیلی آروم گفت:"خُب پسر، تو که برای #ناموس خودت اینقدر غیرت داری چراهمون کار اشتباه رو انجام میدی...
🔹بعد ادامه داد: "ببین اگه قرارباشه هرکی به دنبال #ناموس دیگری باشه که دیگر جامعه از هم میپاشه و سنگ روی سنگ بند نمیشه"
🔸 بعد ابراهیم از #حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تأیید میکرد?. بعد هم گفت: "تصمیم خودت رو بگیر اگه میخوای با ما #رفیق باشی باید این گناه رو ترک کنی "
🔹 #برخوردخوب و دلائلی که ابراهیم برای او آورد باعث تغییر کلی در #رفتارش شد و او را به یکی از بچههای خوب محل تبدیل کرد.
🔸این پسر #نمونهای از افراد بسیاری است که ابراهیم با برخورد خوب واستدلال و صحبت کردن های #به_موقع آنها را متحول کرده بود. #نام این پسرهم اکنون بر روی یکی از کوچههای محله نقش بسته است.
♡ سیره شهدا ♡
❤️ @navayehshahid
خيلي #گشته بوديم، نه پلاكي، نه كارتي، چيزي همراهش نبود. #لباس_فرم سپاه به تنش بود.
چيزي شبيه #دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم،
ديدم يك #نگين_عقيق است كه انگار روش جمله اي #حك شده.
خاك و گِل ها رو #پاك كردم ....
ديگر نيازي نبود دنبال #پلاكش بگرديم ...
روي #عقيق نوشته بود :
"به ياد شهداي گمنام"
#شهید_مرتضی_کریمی
♤ سیره شهدا ♤
❤️ @navayehshahid
مجید #قهوهخانه داشت، برای قهوهخانهاش هم همیشه #نان_بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش #لبخند را یاد بقیه بیندازد.
اخلاقش واقعا #شهدایی بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان #می_خرید و دستشان می رساند. خیلییی #مهربوون بود
قهوهخانهای که به گفته #پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفتوآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها #همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت.
یکشب مجید را #هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا #مداح بود. بعد آنجا در مورد #مدافعان_حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر #سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود.
وقتی بالای سرش میروند.
میگوید: «مگر من #مردهام که حرم #حضرت_زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان #شب تصمیم میگیرد که برود.»...
#پیکرمطهرش_هم_بازنگشت....
#شهادت_۲۱دیماه۹۴
#شهیـد_مجید_قربانخانے
♧ سیره شهدا ♧
❤️ @navayehshahid
نزدیکِ عملیات بود. میدونستم مهدی #زینالدین دختردار شده.
یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبشزده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه...
گفتم: بده ببینم عکسش رو
گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا گفت: الان وقتِ عملیاته ، میترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات...
#شهید_مهدی_زین_الدین
♡ سیره شهدا ♡
❤️ @navayehshahid
﷽
عزیزان☝️
هرگز اجازه ندهید کسی به این انقلاب
با چشمان بد نگاه اندازد...!
﴿ شھید مصطفے شیخ الاسلامے ﴾🌱
#وصیتنامھ
#مدافعانحرم
#انقلاب
♡ سیره شهدا ♡
🆔 @navayehshahid
🌺از زبان #همسرشهید
🔸وقتیکه ایشون میخواستن از بنده اجازه بگیرن واسه رفتن به #سوریه،احساس میکردم که واقعا نمیتونم رو به روی #حضرت_زینب (س) بایستم
🔹اما از طرفی هم نمیتونستم تو اون شرایط بسیار سخت،تو #اوج_وابستگی و نیاز،به ایشون راحت اجازه بدم که برن.
🔸بنده فقط سکوت کردم،تنها کاری که کردم سکوت کردم و چیزی #نگفتم. دیدم که ایشون هی چشماشون رو کوچیک میکردن و سر تکون میدادن تا اجازه بدم که #برن.
🔹من باز چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم
دیدم که دیگه صداشون نمیاد و ساکت شده بودن،وقتی برگشتم و نگاشون کردم دیدم نشسته بودن روی پله آشپزخانه و سرشون رو انداخته بودن پایین و #اشک از چشماشون سرازیر میشد.
🔸وقتیکه من #گریه ایشون رو دیدم،دیگه واقعا نتونستم مقاومت کنم چون خیلی به ایشون #علاقه داشتم و همیشه میخواستم که به خواسته هاشون برسن و هر آرزویی که دارن بهش برسن و درنهایت بهشون گفتم که باشه مشکلی نیست،برین
🔹فقط به #خنده بهشون گفتم که وقتی رفتین اونجا یه وقت #شهیدنشین... ایشونم خندیدن
و گفتن:نه من میخوام #چهل سال خدمت کنم مثل فرمانده مون جعفرخان تو سن چهل سال به بعد #شهید شم.
#شهید_تاسوعای_94
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
♤ سیره شهدا ♤
❤️ @navayehshahid