eitaa logo
سیره‍ شُهدا
64 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
538 ویدیو
54 فایل
گفت فحشا در کجا آید پدید؟ گفتمش در کوچه های بی شهید...🥀 ارتباط با خادم، انتقادات و پیشنهادات 👇 @Mughniyeh7093 تبادل پذیریم( با هر تعداد عضو )🔗 کپی ترجیحا با ذکر صلوات...♥🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺از زبان 🔸وقتیکه ایشون میخواستن از بنده اجازه بگیرن واسه رفتن به ،احساس میکردم که واقعا نمیتونم رو به روی (س) بایستم 🔹اما از طرفی هم نمیتونستم تو اون شرایط بسیار سخت،تو و نیاز،به ایشون راحت اجازه بدم که برن. 🔸بنده فقط سکوت کردم،تنها کاری که کردم سکوت کردم و چیزی . دیدم که ایشون هی چشماشون رو کوچیک میکردن و سر تکون میدادن تا اجازه بدم که . 🔹من باز چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم دیدم که دیگه صداشون نمیاد و ساکت شده بودن،وقتی برگشتم و نگاشون کردم دیدم نشسته بودن روی پله آشپزخانه و سرشون رو انداخته بودن پایین و از چشماشون سرازیر میشد. 🔸وقتیکه من ایشون رو دیدم،دیگه واقعا نتونستم مقاومت کنم چون خیلی به ایشون داشتم و همیشه میخواستم که به خواسته هاشون برسن و هر آرزویی که دارن بهش برسن و درنهایت بهشون گفتم که باشه مشکلی نیست،برین 🔹فقط به بهشون گفتم که وقتی رفتین اونجا یه وقت ... ایشونم خندیدن و گفتن:نه من میخوام سال خدمت کنم مثل فرمانده مون جعفرخان تو سن چهل سال به بعد شم. ♤ سیره شهدا ♤ ❤️ @navayehshahid
📖 🕊💞 💞🕊 🌷 شهید سید اسماعیل سیرت نیا 🌷 جلسه اولی ڪه اومدن خونمون بهم گفت: تنها نیومدم... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها)... همرام اومدن! " من از ڪل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه... وقتی رفتن ، من فقط میڪردم... مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: "مگه چی بهت گفت ڪه اینجوری گریه میڪنی...؟!" گفتم: "یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش (س) اومده خواستگاری... جوابم ... تا اینو گفتم؛ خونوادمـم زدن زیر گریـه... من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس ميڪردم... مدام ذڪر بی بی رو لباش بود... مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخوند... ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو_ شڪسته ش... با اصابت ترڪش به پهلو به برسه... ✍ : همسـر شهید ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @navayehshahid ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🌹 🕊🕊🕊
🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 کارش نداشته باشــــید! بُلندش نکنید بگذارید باشد می‌خواهد بلند کند... گاهی خیلی برای تنگ می‌شود... و روز تکریم 🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 @navayehshahid 🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 16ساله بود یه نوار روضه زیر و روش کرد . بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت : من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم ... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت ، دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود : در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم ... بهم فرمودند : اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت ... یه برای خودش اطراف پادگان کنده بود ... نیمه شبها تا می خوابید داخل قبر می کرد و می گفت : یا منتظر وعده ام ... چشم به راهم نذار ... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود ... که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده ، دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شد که تو نوشته بود ! 🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 @navayehshahid