من زمانی که برای زندگی باقی مانده باشد ندارم. آن هنگامی که مشغول نوشتن نیستم عملاً وجود ندارد. خواندن هم نوشتن است. آشپزی هم نوشتن است. گوش کردن هم نوشتن است. ولی نوشتن دقیقاً چیست؟
نوشتن هیچ چیز نیست غیرِ روشن کردنِ موضع خود در برابرِ چیزها. کارِ نویسنده این است -روشن کردن موضعش در برابرِ چیزها؛ چیزهایی که آدمها میگویند، چیزهایی که آدمها بهشان فکر میکنند، چیزهایی که آدمها حس میکنند.
(مارشا نورمن، از منظر درام نویس، ترجمه بهرنگ رجبی)
#جملات_قصار
#نکته_هایی_درباره_نویسندگی
@nebeshtan
کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین میکند
کتابهایی که میخوانید و آدمهایی که ملاقات میکنید.
(میلان کوندرا)
#جملات_قصار
@nebeshtan
شادی کوچکی میخواهم
آنقدر کوچک
که کسی نخواهد
آن را از من بگیرد
(ناظم حکمت)
#شعر
@nebeshtan
✍️یک تمرین عالی برای نوشتن
▫️یک ذهن تربیتشده میداند که از راههای بسیار میتوان به موضوعهای متنوع دسترسی پیدا کرد.
یکی از این راهها تقسیمبندی پدیدهها بر اساس ویژگیها و صفتهای آنهاست. برای دستیابی به این منظور، ابتدا فهرستی از صفتهای مختلف تهیه میکنیم؛ صفتهایی مثل: سرد، گرم، تاریک، نرم، درخشان، ایستا، زودگذر، طولانی، کوتاه، شگفتانگیز، دور از دسترس، کمیاب، جادویی، رؤیایی، آسمانی، زمینی و...
سپس در مقابل هر صفت، پدیدههایی را که دارای آن صفت هستند، فهرست میکنیم و میآوریم.
بر این اساس برخی پدیدهها ساکن هستند, مثل: کوه، مجسمه، ساختمان، سنگ، آسمان، دشت، کویر...
برخی متحرک، مثل: ابر، طوفان، باد، تاریخ. جامعه، تفکر...
برخی ساکن و متحرک، مثل: دریا، شب، روز، ماه، خورشید، انسان، فصلها
برخی نرم مثل: مهربانی، حریر، یکدلی، محبت، عاطفه، آرامش...
برخی درخشان مثل: راستی، نور، خورشید، صبح، طلوع...
تاریک مثل: دروغ، دیو، نامردی، بیمهری، کژفهمی...
سرد مثل: خونسردی، بیتفاوتی، زمستان، مرگ، خیانت...
گرم مثل: خونگرمی، عاطفه، عشق...
روشن مثل: روز، صداقت، آزادی، امید، فردا، خوشبختی، آرزو، شادی...
دور مثل: ابدیت، آرزو، گذشته، تاریخ، ستارهها...
نزدیک مثل: اکسیژن، زندگی...
بزرک مثل: شکوه، اقیانوس، کهکشان، هستی...
کوچک مثل: غصه، حسد، ترس، حماقت...
طولانی مثل: انتظار، خیال. راه، درد، ظلم...
زودگذر مثل: عمر، شادمانی، دلخوری، شب، جوانی...
ایستا مثل: مجسمه، سنگ، یخبندان، تعصب، دیوار، مانع، خواب، مرداب...
پویا مثل: آب، رود، رویش، وسعت، راستی، صداقت، الفبا، زبان، تاریخ...
(کتاب سازههای نوشتن، سیاوش پیریایی)
✅تمرین:
یک فایل یا دفترچهای کوچک را به این تمرین اختصاص بدهید.
با مداومت در این تمرین، به تدریج میتوانید در نوشتههای مختلف از تشبیههای بکری که ساخته اید، استفاده کنید.
#تمرین
#آموزش_نویسندگی
@nebeshtan
مادر برای تحمل کردن خلق شده.
کدام مصیبتی روی زمین اتفاق میافتد،که سهمی از آن، مال مادرها نباشد؟
#نادر_ابراهیمی
#قصار
@nebeshtan
داشتن پدر یا مادری اهل مطالعه به تنهایی برای اینکه کسی در تمام طول زندگیاش کتابخوانی پر و پا قرص باشد کافی نیست. هیث میگوید یک کتابخوان خردسال باید کس دیگری هم در زندگی داشته باشد که بتواند با او دربارهٔ این علاقهٔ مشترک حرف بزند.
بچه همین که به مطالعه عادت کرد، شروع میکند به این که زیر لحاف و با نور چراغقوه کتاب بخواند. اگر والدین باهوش باشند، بچه را از این کار منع میکنند که باعث میشود از آن طرف بیشتر ترغیب شود. وگرنه بچه یکی جفت خودش پیدا میکند که او هم عادت به مطالعه دارد و دو تایی این را مثل یک راز بین خودشان نگه میدارند. پیدا کردن این همراه ممکن است تا خود کالج دست ندهد. خصوصا در دوران دبیرستان اهل مطالعه بودن جریمه هم دارد. خیلی از بچههایی که تا قبل از کالج تنهایی برای خودشان کتاب میخواندند، تازه آنجا که میرسند کشف میکنند که خدایا، اینجا کتابخوانهای دیگری هم هستند.
(از کتاب: درد که کسی را نمیکشد، جاناتان فرنزن)
#کتاب
#جملات_قصار
@nebeshtan
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم به بوي تو آغشته است
سپيده دمان
كلمات سرگردان بر ميخيرند و خوابالوده دهان مرا ميجويند
تا از تو سخن بگويم
كجاي جهان رفتهای
نشان قدم هايت
چون دان پرندگان
همه سوئی ريخته است
باز نميگردی، ميدانم
و شعر
چون گنجشك بخار آلودی
بر بام زمستانی
به پاره يخي بدل خواهد شد.
(شعر و صدای شمس لنگرودی)
#شعر
@nebeshtan
حقیقت همین است، کتابفروشیها از بحران شدید کمفروشی رنج میبرند. نکند یک دانه از آن صفرهایی را که جلو شمارگان ۱۰۰.۰۰۰ تایی میگذارند باور کنید!... یا ۴۰،۰۰۰!... حتی ۴۰۰ تایی!... سرِکاری است!
فقط «مجلات عشقی» تاحدودی خودشان را حفظ کردهاند... آن هم نهچندان!... کمی هم «رمانهای پلیسی»... و «رمانهای تعلیقی»... در حقیقت فروش دیگر تعطیل است... اوضاع وخیمی است!... سینما، تلویزیون، لوازم خانه، موتورسیکلتهای وسپا و اتوموبیلهای دو، چهار، شش سیلندر صدمۀ زیادی به کتاب میزنند... فکرش را بکنید، همهاش شده «فروش قسطی»!... دیگر یک پاپاسی هم باقی نمیماند که دست آدم را بگیرد!... خب، با این اوصاف، خریدن کتاب!... باز خانۀ کالسکهای یک چیزی! اما کتاب؟... آن هم چیزی که میشود به امانت گرفت!... همه قبول داریم که یک کتاب را دستکم بیست تا بیست و پنج نفر میخوانند... آخ، اگر میشد مثلاً یک تکه نان یا ژامبون هم مایۀ شکمچرانی بیست... بیست و پنج مصرفکننده باشد! عجب فرصت طلاییایی میشد... معجزۀ تکثیر نان را فقط در رؤیا میشود دید، اما معجزۀ تکثیر کتاب و درنتیجه کار مجانی نویسنده امر کاملاً پذیرفتهای است... درهرحال، نویسنده سرش بیکلاه است. یعنی فرض بر این است که او یعنی نویسنده از داراییِ شخصی شایان توجهی برخوردار است، یا از جای معتبری مقرری میگیرد، یا راز زیستن بدون خوردن را کشف کرده (که این از کشف همجوشی اتم مهمتر است). وانگهی، هر انسانی با وضعیت مناسب با یقین به شما خواهد گفت، عین حقیقتی بیبروبرگرد و بی هیچ شیطنتی، که فقط بینوایی است که نبوغ را شکوفا میکند... و درست آن است که هنرمند رنج ببرد!... آن هم نه یکذره!... که هرچه بیشتر بهتر!... زیرا هنرمند تنها در درد و رنج است که بهبار مینشیند!... و درد و رنج استاد اوست!
(از کتاب: گفتوگو با پروفسور ایگرک، لویی فردینان سلین)
#کتاب
#از_نوشتن
@nebeshtan
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای آنها که نویسنده نیستند، خطر کردن برای نوشتن چیز عجیب و غریبی به نظر میآید. ما که کوهنوردی و قایقسواری حرفهای نمیکنیم. ما نشستهایم و فقط دستانمان را حرکت میدهیم. این که خطری ندارد. خطر نوشتن خطری درونی است. با شهامت به اعماق وجود خود سر میزنید و آن اعماق را به سطح میرسانید تا دنیا آن را تفسیر کند و درمورد آن نظر بدهد. این کار بزرگ و مهمی است.
(لرن هرینگ)
#جملات_قصار
@nebeshtan
هرگز نبود عمر فراق این قدر دراز
از یاد زلف او شب دیجور شد بلند
(حزین لاهیجی)
#شعر
#جان_فدا
#حاج_قاسم
@nebeshtan