ایدهها فرّارند
شما باید شکارچی ایدههایتان باشید. در طول روز ممکن است ایدههای زیادی به سراغ شما بیاید و به ذهنتان برسد. در حال رانندگی، در خیابان، وقتی در پارک قدم میزنید، وقتی آشپزی میکنید؛ در اتوبوس یا مترو و هزار جای دیگر. مهم این است که ایدههایتان را ثبت کنید. یک دفترچه کوچک همراهتان داشته باشید و یا اگر موقعیتش را نداشتید در گوشی موبایلتان ایدهای که به ذهنتان رسیده را ثبتش کنید. شاید به خودتان بگویید: حالا این خیلی ایده جذابی نیست. توصیه میکنم کمال گرایی را کنار بگذارید. گاهی از دل زبالهها هم جواهری بیرون میآید. به قول جن تروبی:
«ایدههای احمقانه گاهی به شاهکارهای هنری منجر میشوند.»
#از_نوشتن
@ebeshtan
هرگز از گردش ایام دلآزرده مباش!
بامدادیست پیِ هر شبِ تاری، آری!
#سیدمحمدحسین_طباطبایی
@nebeshtan
NebeshtanPod01.mp3
زمان:
حجم:
8.61M
🎧 اولین قسمت از پادکست نبشن.
دراین پادکست درباره دو موضوع مهم صحبت میکنیم:
➖استعداد نویسندگی ندارم؛
➖نوشتههای من خوب نیست.
#پادکست
#آوای_نبشتن
@nebeshtan
یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر میکنند
#امروز_با_حافظ
@nebeshtan
برگی از سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ
پس از طی مسافت بعیدی، به سرحد ایران و روس [...] رسیدیم. [...] پس از طی ده دقیقه مسافت، به یک نقطه رسیدیم که بعض علایم و نشانهها مشهود بود.
کالسکهچی گفت: «آن طرفِ نشانْ خاک ایران و این طرف از روس است».
کالسکهچی را گفتم: «قدری باید ایستاد، من کاری دارم».
[...] آنهم کالسکه را واداشت. پایین آمده، مشتی از آن خاک پاک را برداشتم، بوسیده و بوییده، بر دیدگان مالیدم. گفتم: «ای تربت پاک و ای کحلالجواهر دیدۀ نمناک، شُکر خدای را که دیدارت به من روزی شد و دیده به دیدار توام روشنایی گرفت. تویی که مأمن نیازمندان و مدفن نیاکان مایی! تویی که در مهد ناز خود ما را پروردی و به ناز و عزت نشو و نما دادی! بهجز از ورزش محبت تو، حق تو را ادا نتوانیم کرد. چه آن حقْ بسیار عالی و بزرگ است؛ این است که [...] اسلام [...] در میزان حقشناسی حب تو را همسنگ ایمان قرار داد. دیگر من در وصف تو چه گویم که درخور قدر بلند تو باشد؟»
خلاصه، گریه گلوگیرم گردید و بیاختیار اشک چشمم نثار آن خاک پاک شد. قدری به آرزوی دل دردمند گریۀ شادی کردم. و چنان میدانم که لذت آن گریه تا دم واپسین در گوشۀ دل من به یادگار خواهد بود.
کالسکهچی در نهایت حیرت به من نگران بود. در پایان حیرت گفت: «آفرین بر تو حاجیزاده! من چندین سال است که در این راه آمدوشد دارم. تو را اولین کسی دیدم که خاک وطن خود را گرامی داشت. دل من نیز از این رهگذر داغدار است. ما از اهل گنجهایم. من هم مثل تو سروسودایی با خاک وطن دارم. مملکت ما از بیمبالاتی اسلاف بدبخت شد. [...] چه توان کرد؟
📘(زینالعابدین مراغهای، سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ، به کوشش محمدعلی سپانلو، ١٣٨۵، ص ۵١)
#جرعه_ای_کتابی
@nebeshtan
عزیز من!
دو نفر که عاشقاند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قلهی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.
عشق، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است، اما این سخن بهمعنایِ تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
📘 چهل نامهی کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی.
#جرعه_ای_کتابی
@nebeshtan
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رو به روی من
پنجره ای هست
که پشت آن
صدای باران می آید
می شود چای نوشید
و به یاد تو شعر خواند
@nebeshtan
نونِ نوشتن
🔸اگر رؤیای نوشتن در سر دارید اما نمیدانید نویسندگی را از کجا شروع کنید، این دوره برای شماست.
✔️ برای ثبت نام و کسب اطلاع از شرایط کارگاه به شناسه @nebeshtan_admin پیام بدهید.
@nebeshtan