eitaa logo
ندای اردکان
3هزار دنبال‌کننده
46.7هزار عکس
20.6هزار ویدیو
172 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
❣‌‌‌لبخند زدن مغز را آماده می کند تا افکار و رفتارهای مثبت نشان دهد و فرد را به موفقیت های بیشتری سوق دهد. افرادی که به طور منظم لبخند می زنند، به شادی، رضایت، آرامش درونی و موفقیت های بیشتری در مقایسه با آدم های اخمو می رسند. ‌ ‌همه ی ما عادت کرده ایم که صرفا در زمان خوشی و خوشحالی لبخند بزنیم، اما عمل لبخند زدن به خودی خود باعث تولید بیشتر آندورفین، دوپامین و سروتونین می شود. ‌ ‌این هورمون ها باعث ایجاد احساس سرخوشی شده ومسکن های طبیعی برای بدن محسوب می شوند. ‌ ‌ ‌محققان آمریکایی بر روی بیماران مبتلا به افسردگی بررسی هایی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که آندورفین آزادشده به واسطه ی یک لبخند واقعی باعث ایجاد تغییرات فیزیولوژیکی مثبت روی بدن بیماران می شود. ‌ ‌در نتیجه اگر شما هم می خواهید افسردگی و خمودگی از شما دور بماند، بهتر است عادت کنید که هر روز لبخند به لب داشته باشید. ‌ ‌بدون شک این لبخند شما، گرمابخش قلب های پیرامون تان نیز خواهد بود.🍃🍃🍃🍃 @neday_ardakan🔷
آغشته ام به خواستنت و آلوده به دوست داشتنت.. چون پیچکی آویخته در هوایت تو را نفس می کشم در من چکاوکی ست که در سودایت نغمه ی عشق سر می دهد و در هوای ابریِ دل نغمه ی باران... تو را خاطره “نه” بودنی بی تردید میخواهم خیال، پیشکشِ اغیار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 @neday_ardakan🔷
يک روز حس می كنی كه در حال مرگ هستی و روز بعد می فهمی كه تنها كاری كه بايد می كردی اين بود كه چند پله پايين می رفتی تا چراغی را برای روشن كردن پيدا كنی تا همه چيز را كمی شفاف تر ببينی ... 📖 باهم بودن ✍🏻 🌸 @neday_ardakan🔷
خسته نباشی زگرده راه رسیده ! از ظلمات شب سیاه رسیده ! فرصت ! تا پایت از غبار بشویم رُخصت ! کز رنج انتظار بگویم ای به تو روشن هزار چشم نخفته ! منتظرت صد چمن گل نشکفته ! راه که می آمدی ، به راه چه دیدی ؟ در گذرت ، از مدار ماه چه دیدی ؟ مرکب خورشید با رکاب درخشان ! اسب کُهَر با یراق و زین زر افشان ! بر سر راهت خوش آمد از که شنیدی ؟ آتش و اسفند روی دست که دیدی ؟ 🌻🦋 هدیه ی هر روزی زمان به زمین صبح ! پیک مبارک نفس! خجسته ترین صبح! خسته نباشی،خوش آمدی، بنشین صبح @neday_ardakan🔷
‏تنها عشق است که می تواند حال جهان را خوب کند اگر بتوانیم دلی را از شکستن باز داریم... بیهوده نزیسته‌ایم! اگر بتوانیم رنجی را بکاهیم یا دردی را مرهم نَهَیم یا مرغکی رنجور را به آشیانه باز آوریم؛ حاشا حاشا، که بیهوده نزیسته‌ایم! @neday_ardakan🔷
شادیِ جهان از آنِ صبحِ من و توست هر پنجره نغمه خوانِ صبحِ من و توست بویِ نم و چایِ دم و لبخندِ انار اینها همه ارمغانِ صبحِ من و توست @neday_ardakan🔷
سه راه حل برای هر مشکلى وجود داره: بپذیرش، تغییرش بده، رهاش کن. اگر نمیتونی بپذیری، تغییرش بده. اگر نمیتونی تغییرش بدی رهاش کن... @neday_ardakan🔷
هیچوقت حسرت زندگی آدمایی که از درونشون خبر نداری را نخور هر قلبی یه دردی داره و نحوه ابرازش هم متفاوته !! بعضی ها اون را تو چشاشون پنهان میکنن و بعضی ها توی لبخنداشون .... @neday_ardakan🔷
نماز و روزه بزرگ است لکن کبر و حسد از دل بیرون کردن بزرگ‌تر است که دل جای نظرِ خداوند است 🌙 صَومُ القلب خَیرٌ مِن صیامِ اللّسان وَ صَومَ اللّسانِ خَیر مِن صیام البَطن روزه ی قلب بهتر از روزه ی زبان و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شکم است. غرر الحکم حلول ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خداوند بر همگی مهمانان دعوت شده‌ی این سفره‌ی الهی مبارک التماس دعا🙏🌻 @neday_ardakan🔷
هرصبح، بعد از تعویض لباس ، روزم را از جلوی درب خانه آغاز می‌کنم. سوار ماشین که شدم دوتا اتوبان و سه تا دست‌انداز و دو بیلبورد تبلیغاتی را که رد کردم، یک چرخش نود درجه به راست می‌زنم و بعد از اینکه سرم را مثل آونگ به نشانه سلام به نگهبان تکان دادم، می‌روم توی پارکینگ دانشگاه. ماشین را پرت می‌کنم گوشه پارکینگ و تا خوده بعدازظهر یک نفس ترجمه می‌کنم. بعدازظهر یک چرخش نود درجه به چپ و یک حرکت آونگی به نشانه خداحافظی و همان مسیر بلعکس تا خانه. آنقدر این مسیر را رفته‌ام که صبح‌ها خواب‌آلود و چشم بسته می‌رانم و حتی جهت باد در این خیابان‌ها را هم حفظ شده‌ام. شنبه پیش هم همان مسیر را سر همان ساعت طی کردم. نرسیده به اتوبان همت، جلوی چشمم یک کامیون بزرگ مثل لاکپشت قل خورد و روی لاکش افتاد وسط جاده و لنگش رفت هوا. اتوبان بسته شد. راننده را که بیرون کشیدند، تازه از خواب بیدار شد. منتظر شدیم تا جرثقیل بیاید و لاکپشت را برگرداند روی پاهایش. یک راه‌بندان اساسی. توی ترافیک شیشه را پایین کشیدم و به صدای ضبط ماشین‌های بغلی گوش کردم، هرکسی به چیزی گوش می‌داد. انگار وسط کنسرت مشترک پینک فلوید و شهرام ناظری و جواد یساری نشسته بودم. بعد از چند لحظه راننده ماشین سمت چپی، پینک فلوید را ساکت کرد و با لبخند گفت: فکر کنم هنوز هنوزا اسیریم... ماشین با‌کلاسی داشت. از همان‌ها که به اندازه یک کیبورد دکمه روی فرمان دارند و احتمالا دکمه اتو پایلوت هم داشت. با لبخندی ملیح جواب دادم: آره، فکر کنم. سمت راستی که یک تاکسی قناری رنگ داشت و ناظری گوش می‌داد، صدا زد: من فلاسک چایی دارم، چایی‌خور هستی؟ به نشانه تایید یک لبخند هم به سمت چپ پرتاب کردم. صحنه جالبی بود، تا حالا در منظره یک کامیون سر و ته، با دونفر غریبه که بیشتر از چند دقیقه از عمر آشناییمان نمی‌گذشت، روی کاپوت ماشینم چایی نخورده بودم. حتی آقای پینک فلویدی هم چندتا شکلات خارجی داد خوردیم که مزه بهشت می‌داد. آنجا بود که فهمیدم سر این پیچ اتوبان، یک پارک بزرگ و دلباز هست، از همان‌هایی که ملت ناشتا نخورده آنجا ورزش دسته‌جمعی انجام می‌دهند. بیلبورد کنار اتوبان را دیدم که تبلیغ خمیر دندان بود، با یک لبخند سفید بزرگ، که احتمالا متعلق به خانمی زیبا بود. تازه فهمیدم یک رستوران هم همان نزدیکی باز شده که راننده قناری می‌گفت آبگوشت‌های محشری دارد. لاکپشت که برگشت، همه راه افتادیم و رفتیم به ادامه زندگی برسیم و می‌دانستیم احتمالا هرگز دوباره همدیگر را نمی‌بینیم. به پارکینگ که رسیدم، سَرِ چرخش نود درجه، یک لحظه ایستادم و به نگهبان خیره شدم. عوض شده بود. می‌گفت یک ماه است که عوض شده. یک ماه است که من نفهمیدم به چه کسی سلام می‌کنم!!! با هم خوش و بش کردیم و لقمه صبحانه‌ام را به نشانه رفاقت به او دادم. آن روز فهمیدم توی مسیر یکنواخت هر روزم، چقدر ماجرای دوست داشتنی هست. چقدر آدمِ خوشحال هست که بی‌تفاوت از کنارشان می‌گذشتم. از آن روز تا حالا چندباری کله سحر به پارک کنار اتوبان رفتم و ورزش کردم. دو بار هم با اهل و عیال رفتیم رستوران دیزی خوردیم. نگهبان،دیگر هر روز یک جای پارک اُکازیون برایم نگه می‌دارد، طوری که درِ ماشین را که باز می‌کنم می‌افتم توی راهرو اداره. بیلبورد هم امروز یک آقای خوشتیپ را نشان می‌داد، با یک دست از آن کت و شلوارهایی که دوست دارم. مهم نیست چه چیزی تبلیغ می‌کرد، اما لبخندش با کت و شلوارش ست بود. در جدیدترین کشفیاتم هم کنار دست‌انداز سوم یک دکه گل‌فروشی پیدا کردم که جان می‌دهد برای غافلگیر کردن همسرم، شاید امروز این کار را کردم. شاید امروز آرام کنار زدم و یک دسته مریم خریدم که هربار با عطرش، یادم بیفتد که زندگی لابلای همین مسیر تکراری هر روز است به شرط آنکه آهسته و با دقت هر قدمش را بردارم نه با چشم خواب‌آلود. یادم بیفتد که زندگی در دل همین تکرار هر روزه روزمرگی‌هاست، به شرط آنکه از سر عادت نگذرانمش. @neday_ardakan🔷
مهتاب چگونه روشن است ؟ "از انعکاس آفتاب"! قلب من چطور می تپد ؟ "از دوست داشتنِ تو"... @neday_ardakan🔷
صبح 🍁 پاییزی تون بخیر و نیکی 🌸🍂 لحظه هاتون پرازمهربانی🌸 💕آرزومندم امروز فرشته اقبال روی شانه هاتون بشینه و هرآرزویی دارید🌸🍃 برآورده کنه ❤️❤️❤️ @neday_ardakan🔷