eitaa logo
ندای اردکان
2.8هزار دنبال‌کننده
38.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
155 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 ۱۴ نوامبر روز جهانی اتاق عمل نامگذاری شده است . چه بسیار انسان های سختکوشی که با تلاش و همت بی وقفه شان در این محیط استریل، زندگی را به دیگران هدیه می دهند . این روز را صمیمانه به تمام پرسنل زحمتکش اتاق عمل بیمارستان و پزشکان محترم این بخش تبریک عرض نموده و از خداوند متعال موفقیت روزافزون شان را مسئلت داریم . روزتان مبارک روابط عمومی بیمارستان ضیایی @neday_ardakan🔷
ماخسته ایم😔 تقدیم به کادر خدوم درمان شهرستان اردکان ✍اثر هنرمند اردکانی، مهدی حفیظی @neday_ardakan🔷
درلایتناهی حیات آنجا که من ساکنم ؛همه چیز؛ عالی و کامل و تمام عیار است. من به قدرتی اعتقاد دارم که بسیاری از من عظیم تر است. و در هر لحظه از هر روز در من جریان دارد . من با این آگاهی که تنها یک خرد بر جهان حاکم است ، خود را به روی حکمت درون می گشایم . همه ی پاسخ ها چاره‌ها و شفاها و آفرینش های تازه از این خرد یگانه می‌آید . من با آگاهی به اینکه هر آنچه باید بدانم بر من آشکار خواهد شد و هر آنچه بدان نیازمندم در زمان و مکان مناسب و به شیوه درست نزدم می‌آید به این قدرت و به این خرد اعتماد می‌کنم . در جهانم همه چیز نیکوست... لوئیز_هی @neday_ardakan🔷
بسم الله الرحمن الرحیم ........ وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ . ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ، ﻧﺎﻣﻬﺎﻱ ﻧﻴﻚ ﺍﺳﺖ; ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ (ﻧﺎﻣﻬﺎ) ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ! ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻤﺎء ﺧﺪﺍ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ (ﻭ ﺑﺮ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﻣﻲ ﻧﻬﻨﺪ، ﻭ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻗﺎﺋﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ)، ﺭﻫﺎ ﺳﺎﺯﻳﺪ! ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺰﻭﺩﻱ ﺟﺰﺍﻱ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ سوره الأعراف آیه ۱۸۰ @neday_ardakan🔷
تـنِ تـو آهـنگی است و تـن من کلمه‌ای است که در آن می‌نـشیند تا نـغمه‌ای در وجود آیـد: سروده‌ای که تداوم را می‌تـپد. در نگاهت همه‌ی مهـربـانی‌هاست: قـاصدی که زنـدگی را خبر می‌دهد. و در سکـوتـت همه‌ی صداها: فـریـادی که بـودن را تـجربـه می‌کـند..🌻 @neday_ardakan🔷
⭕️ ! 💢یک کاخ خیلی بزرگ در فرانسه، در شهر پاریس وجود داره، که اگه یه روزی حضرت پاپ طلبید و رفتین پاریس، حتماً برید کاخ«ورسای» رو از نزدیک ببینید. این قدر قشنگه که اگه کسی بره پاریس و کاخ ورسای رو نبینه یکی از عظیم ترین، زیباترین و باشکوه ترین بناهایی که بشر در روی کره زمین ساخته است رو از دست داده! حدود سی هزار کارگر در حدود سی سال تلاش کردند تا بالاخره قسمت اعظمی از کاخ درسال ۱۶۸۲ میلادی افتتاح شد. خیلی جالبه بدونین ۲۵ درصد کل درآمد حکومت فرانسه در هر سال هزینه نگهداری این کاخ می شده... این کاخ دارای ۴۰۰ اتاق کار و پذیرایی و اتاق خواب بسیار زیباست. جالب اینجاست کاخی با این همه عظمت، شکوه و زیبایی و با این همه امکانات یک چیزایی کم داره! کاخ با این جلال و عظمت یک حمام و دستشویی هم ندارد!!! تعجب نکنید، در قرن سیزدهم و پس از آن پاریسی ها، بولدان « کاسه هایی که در آن دستشویی می کردند و در کنار اتاق خود قرار می دادند» را از فراز پنجره ها به داخل معابر خالی می کردند و تنها تامینی که عابر بیچاره داشت، اخطار صاحب خانه بود، که با صدای بلند می گفت: خیس نشی... در قرون وسطا، حمام، ویژه مسلمان ها به شمار می‌آمد. مردم پاریس قبل از ورود «محمد رضا بیک» سفیر ایران به پایتخت فرانسه حمام نمی رفتند و برای رفع بوی بدشان، از عطر و ادکلن استفاده می‌کردن؛ در حالی که فرانسه یکی از پر آب ترین کشورهای اروپای غربیست. به همین دلیل عطر و ادکلن فرانسه در تمام دنیا مشهور است! بعدها سفیر ایران، وان‌ حمام را در پاریس باب کرد... رفقا، این در حالی است که، وقتی فرهنگ اسلامی وارد هر شهر و منطقه‌ای می‌شد، نظافت و پاکیزگی به همراه خودش می آورد و نفر اول اسلام حضرت محمد مصطفی «صلی الله علیه و آله و سلم» به نظافت و تمیزی خیلی اهمیت می‌داد و شاه بیت‌ش این بود که: النظافت من الایمان. به همین دلیل ۱۴۰۰ سال پیش مسلمان ها توی خانه های محقرشون دستشویی داشتند، ولی اشراف و بزرگان غربی توی کاخ های مجلل‌شون باید مدفوعات خودشون رو می‌ریختن توی کاسه و از پنجره می‌ریختن روی سر مردم! این مال ۳۰۰ سال پیشه. همین الان هم که آقایون خیلی پیشرفت کردن و هتل‌ها و هواپیماها و اماکن گردشگری شون دل هر بیننده‌ای رو می بره، توی دستشویی‌هاشون آب وجود نداره و فقط احتمالاً دستمال کاغذی هست. در مکان های معمولی، دستمال هم وجود نداره. اینو گفتم تا نخست وزیر فرانسه، خیال نکنه از « مریخ» اومده! نه آقا، شما حتی در اولین مسائل بهداشتی هم، حرفی برای گفتن نداشتین، این مسلمان‌ها بودند که شما را از این کثافات بیرون کشیدن، حالا شخصی را مورد توهین قرار دادی که گل سرسبد عالم خلقت است. کسی که حضرت موسی و عیسی آمدنش را بشارت داده بودند. آقای مکرون احمق! تو شیشه عطری را شکستی که عطر فرانسوی نبود، بلکه عطر گل محمدی بود که بوی آن، زمین را فرا گرفت. به قول شاعر: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. با توهین تو، مسلمانان‌ به هم نزدیک تر شدند، یک صدا شدند، حتی عده‌ای را تحریک کردی که ببینند «محمد» صلی الله علیه و آله کیست!؟ @neday_ardakan🔷
برنامه پزشک شما با همکاری دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد و صداوسيمای مرکز یزد (روزهای زوج: ساعت 00:01بامداد بازپخش برنامه قبل و ساعت ۱۰ صبح پخش زنده ) //////////////////////////////////// 💞💞💞شنبه 24/ 8 : موضوع : دردهای سرطانی کارشناس : آقای دکتر محسن پور تخصص : فوق تخصص درد 💞💞💞 ------------------------------------- 💞💞💞یکشنبه 25/ 8: موضوع : مدیریت بیماریهای آلرژی کارشناس : آقای دکتر بمانیان تخصص : فوق تخصص آسم و آلرژی💞💞💞 -------------------------------------- 💞💞💞دوشنبه 26/ 8: موضوع : ضرورت و مهارت های ورزش در خانه با شرایط کرونا کارشناس : آقای دکتر عابدین زاده تخصص : دکترای آسیب شناسی ورزشی💞💞💞 -------------------------------------- 💞💞💞 سه شنبه 27/ 8: موضوع : بررسی اسکن ریه و اعضاء درگیر در شرایط کرونا کارشناس : آقای دکتر سبحان تخصص : متخصص رادیولوژی و سی تی اسکن💞💞💞 ------------------------------------- 💞💞💞چهارشنبه 28/ 8: موضوع : کرونا در کمین است! کارشناس : آقای دکتر دهقانی تخصص : معاون بهداشت علوم پزشکی💞💞💞 -------------------------------------- 💞💞💞پنجشنبه 29/ 8: موضوع : مهارت های پیشگیری از کرونا برای بیماران کلیوی کارشناس : آقای دکتر پاکدل تخصص : جراح و فوق تخصص بیماریهای کلیوی. کنیم @neday_ardakan🔷
چیزی از فرقِ سرش به سرعت پایین آمد. از چشم‌هایش بیرون زد. گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت. این شکلِ طبیعیِ چیزی بود، که بعدها فهمید غصه است. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
سیه پاییز آدم ریز و برمان پیر از دیرباز پاییز را با پسوند برگ ریز می شناختیم، پاییز را پادشاه فصل ها می نامیدند و عروس فصل ها. پاییز بود و رنگین کمانی از رنگ های روح نواز، پاییز بود و خنیاگری خنیاگران سرمست و رامشگری رامشگران مخمور، پاییز بود و خرامش دونفره عشاق در کوچه باغ های پاییز زده و غزل خوانی عشاق دلباخته با خش خش آهنگین برگ های به سرخی گراییده. پاییز این فصل هزار رنگ هزار چهره، پاییز که هرچه همه فصل های خدا داشتند او به یک جا داشت. یک پاییز بود و یک جهان غزل، یک پاییز بود و یک دنیا خاطره، پاییز بود و بی چتر زیر باران شدن ها، پاییز بود و قاب های جادویی و خیال انگیزش، پاییز بود و خاطرات ماندگار... پاییز بود و پاییز بود و پاییز... پاییز بود و من بودم و تو، پاییز بود و ما بودیم و ما... ولی در پس این همه شکوه و زیبایی، پاییزی هم بود و پیرمرد مهربانی و دخترکی که حیات اش بسته به آن تک برگ بود، آن "آخرین برگ"*، پاییز را به شکلی دیگر هم روایت کرده بودند، روایتی از پاییز هم در لابلای اوراق کتاب های دوران کودکی مان بود بسیار متفاوت از آنچه درباره اش می گفتند و می نوشتند، بسیار دهشتناک و در آن واحد بسیار پند آموز و امیدبخش، حکایت پاییزی به غایت آدم ریز، پاییزی که با هر برگ ریزش آدمی بر خاک می شد، پاییزی سیاه، پاییزی نه مثل همه پاییزها، قصه پاییز و آن دخترک بیمار ، قصه پاییز و همه گیری ذات الریه و دخترکی که آخرین نفس هایش به سختی بر می آمد و برمان پیری که پس از عمری نقاشی کردن در پی خلق شاهکار هنری اش بود، یا للعجب، چه شباهت عجیبی و چه تقارن دهشتناکی... باز پاییز است و برگ ریزان، باز پاییز است و سیاهی، باز پاییز است و یک بیماری همه گیر، باز پاییز است و چیزی درست مثل همان ذات الریه و شاید شدیدتر و مرگبارتر و باز پاییز است و فوج فوج انسان هایی که می میرند و تو انگار که زندگی تک تک ما را به آخرین برگ ها گره زده اند که با هر ریزش برگی دخترکی و دخترکانی جان می سپرند. آه پس کجاست این برمان پیر ؟ کجاست او تا که آخرین برگ را برای مان نقاشی کند و نجات مان بخشد؟ کجاست تا که در هجمه بوران مرگ، خود جان بر سر نجات نسل انسان گذارد و حیات را در تک تک سلول های این شهر جاری سازد؟ کجاست برمان پیر که اسطوره شهرم باشد و قهرمان رویاهایم در این روزهای تیره و تار؟ در این سیه پاییز آدم ریز... آه ! برمان کجایی که امروز پیش و بیش از همیشه به تو محتاج ایم! یقین دارم که او هست، او آنقدر مهربان است که هیچ گاه تنهای مان نمی گذارد، درست مثل خدا! یقین دارن که او در جایی در همین نزدیکی به خلق شاهکارش مشغول است و چه کوریم ما که برمان و برمان های پیر و جوان شهر پاییزپاش مان را نمی بینیم که اینچنین در توفان نیستی با ایثار جان شیرین خود آخرین شاهکار علمی و هنری خویش را در شب ظلمانی کرونایی با آخرین رمق های شان خلق می کنند و به جانسی ها امید زندگی می بخشند!!! برمان های پیری که نه در عالم خیال بلکه در دنیای حقیقی از جان خویش می گذرند تا انسان و انسان هایی را از مرگ نجات داده و از پاییز سیاه کرونایی تا بهار دل انگیز زندگانی رهسپار سازند. پزشکان، پرستاران و یکایک کادر درمان را می گویم که خسته، تکیده و تنها از آخرین رمق های شان در تن رنجور بیماران می دمند تا نور زندگانی را بر تاریک خانه های جای جای این شهر بتابانند، برمان های پیر و جوانی که جان شان را بر سر دست گذاشته و ثانیه به ثانیه اش را فروتنانه به ما پیشکش می کنند، خود می سوزند تا کاشانه ای را روشن سازند، برمان های اساطیری این قوم که خواب را بر خویش حرام ساخته تا چشمی و چشمانی فارغ از درد و رنج بیماری لختی بیاسایند، مهربان برمان هایی که یتیمی را به فرزندان خویش ارزانی می دارند تا نوباوه ای از این دیار طعم یتیمی را نچشد، برمان هایی از نسل بو علی ها و رازی ها که خود یکایک از میان مان می روند تا ملتی بمانند و زندگی کنند!!! و وا اسفا که ما چه جاهلانه و خودخواهانه بر این شاهکار بی بدیل رنگ مرگ می پاشیم و چه اندوهبار که هرچه ما با او نامهربان تر، او با ما مهربان تر ولی از همیشه خسته تر و به شدت فرسوده تر... دیگر او را نایی نیست، برمان پیر هم نفس اش به شماره افتاد، کرونا آخرین رمق اش را گرفت، نقاش مهربان آخرین برگ را کشید و از برمان کوچید و شاهکاری از خود برای مان به یادگار گذاشت به بهای حیات... خدایا این آخرین برگ از این فصل خزان زده کی می افتد؟ این آخرین روزنه امیدمان کی خواهد افتاد؟ و نکناد که این آخرین برگ هم بیفتد ورنه همه مان از پای خواهیم افتاد... از یاد نبریم که برمان پیر آخرین برگ را در شبی طوفانی بر دیوار شکسته این شهر نقاشی کرده است و چه بسا که با بارانی شسته شده و از میان برود، پس بر ماست که این آخرین برگ را چون جان شیرین پاس داریم، چرا که جان های بی شماری به این آخرین برگ بسته است،
باید که مواظبت اش کنیم و مراقبت، چرا که یادگار برمان هایی است که دیگر در بین ما نیستند... آخرین برگ باید بماند، اینک نوبت ماست... اما چگونه؟ خدایا چگونه این آخرین برگ به جای مانده از پس پاییز غارتگر را پاسبانی کنیم؟ تو خود یاری مان ده و توان مان بخش در پاسداشت این شاهکار برمانی فصل خزان. آه یافتم، خدایا شکرت، الهی سپاس، برمان پیر در واپسین نفس های از رمق افتاده اش به سختی کلماتی را بر زبان آورده بود" به عزیزانم بگویید ماسک بزنند تا این آخرین برگ از یورش باد و باران در امان ماناد" آری برادر و خواهرم چنانکه برمان مهربان پندمان داد تنها راه حفظ این شاهکار و تنها راه نجات جان خود و عزیزان مان استفاده از ماسک است، همان چیزی که در تمامی دنیا فریاد می زنندش. پس ای هم شهری، ای هم استانی و ای هم وطن تو را به جان برمان های از خود گذشته این دیار سوگند که ماسک را فراموش نکنید، سخت است ولی قطعا نه به سختی جان کندن و جان دادن که اگر چنین کنید این پاییز سیاه هم خواهد رفت و بهار دلکش عاشقی از راه خواهد رسید. بیایید تا با حفظ فاصله فیزیکی و استفاده از ماسک قدردان و سپاسگزار کادر درمان باشیم. ✅دکتر امیرولی عضدزاده 🔷آخرین برگ داستانی از آ. هنری @neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر این فیلم خجالت‌آور است، ظریف جلیلی را تحقیر می‌کند، می‌گوید من پاسخ او را نمی‌دهم فقط به نعمتی (قهرمان چشمک) جواب می‌دهم، چه نمایش کودکانه و شرم‌آوری! فقط به آدم خودشان برای خراب کردن جلسه جواب می‌دهد، چه جوابی؟ کل تحریم‌ها را برمی‌دارند، همانی که آقا فرمودند، کل تحریم‌ها! ✍ دانشطلب @neday_ardakan🔷