پنهان نمی کنم که جلساتی بود که من و او و چندین شاعر و صاحب ذوق به طور مستمر در آن شرکت می کردیم ؛ اما هرگز میان ما دوتن ، دوستی برقرار نمی شد. غالبا از سخنانمان نسبت به هم بوی بیمهری می آمد. شاید بگویم : رشک....
یک شب در مجلسی آنقدر از او رنجیدم که تصمیم گرفتم دیگر نبینمش و ندیدم. با این همه تطور شعرش را دنبال می کردم. گریبان خاطر خود را نمی توانستم از دستش خلاص کنم. شاید او هم همین طور. با این که دیگر نمی دیدمش ، سعی می کردم که از او عقب نمانم . دونده خوبی بود و می توانست مرا خوب بدواند. همیشه این احساس را به او داشتم. یک روز غروب بود ، زمستان بود. " تولدی دیگر " منتشر شده بود و قبول عام یافته بود. تلفن زنگ زد . صدای مرتعشی در تلفن گفت: " فروغ تصادف کرد و ..." تلفنی دیگر ، و تلفنی دیگر . نمی خواستم باور کنم. اما دیگر می بایستی باور کنم. بیش از آن که به عمق فاجعه بیندیشم ، خود خواهی این طور به سراغم آمده بود : اگر راست باشد، اگر چنین باشد ، دیگر چه کسی می دود که تو را بدواند؟ ...
تا مدتی شعر نگفتم . فکر می کردم دیگر کسی نیست که مرا بدواند. آخر پس از مدتی گفتم : چرا پایت شکسته ؟ او پس از مرگ هم می دود ، تو هم بدو. درست تشخیص داده بودم ، او پس از مرگ هم می دوید. با موجی که برانگیخته بود می دوید. .
بن مایه ها:
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
با چراغ و آینه، سخن، صص ۵۶۴_۵۶۶
فروغ فرخزاد
#سیمین_بهبهانی ، در باره هنر و ادبیات ، به کوشش ناصر حریری ، ۱۳۶۸
📡 ندای زرند در #تلگرام👇
https://t.me/p_nedayezarand
🔘 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
🔘ندای زرند در #روبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand401
🔉 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand