eitaa logo
نگاربانو |
400 دنبال‌کننده
387 عکس
150 ویدیو
11 فایل
خانم‌ها در نوشتن رودست ندارن، چون با احساس زنانه می‌نویسن نگاربانو زندگی به روایت زنان روایتهای شما اینجا👇 @reiyhan @Ebrahimi62 لینک پیام ناشناس👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://daigo.ir/secret/51524938124
مشاهده در ایتا
دانلود
📍همیشه باش📍 چشمهایم را که باز کردم، فقط سقف بالای سرم را دیدم، و بعد از مدتی خیره شدن به سقف، سکوت سنگینی که فضای خانه را گرفته بود روی دلم نشست و حس پریشانی عجیبی به من دست داد. بو کشیدم! نه بوی غذا می آمد و نه از صدای شکستن گردو و قل قل سماور و عطر چایی تازه دم خبری بود. از سروصدای قابلمه ها و چیده شدنشان تو قفسه ها هم اثری نبود. رفت و امدهای پی در پی، زنگ تلفن و مراجعات هر روزه هم که کاملا متوقف شده بودند وهمین باعث شده بود که خواب بمانم. از جا کندم، دلم شورافتاد، شاید اتفاق عجیبی افتاده! سراسیمه به جستجوی منشا اتفاق آن روز، اتاق خواب ها، انباری، سرویس و حتی داخل کمدها رو بررسی کردم، و بالاخره با به صدا درآمدن همان زنگ معروف که هرروز صدای بیداری ام بود، هشیار شدم. مادر وارد شد، با دستی پر از سفارشات دیروز من! با تعجب گفت: سحرخیز شدی عزیزم!!! آه؛ آه؛ آه آن چه هرروز مرا ازهوش می برد و خواب و خیالم را تخت می کرد، عطر حضور مادر بود، وگرنه بی حضورش همه چیز مثل کابوس مرا وحشت زده و گیج می کند. کل فضای خانه هم از این عدم حضور سوت و کور و دلگیر مانده بود. اگر او نباشد خواب هایم کابوس و بیداری ام، فقط خواب و خیال خواهد شد. عطر حضورت همه چیز رادرحالت عادی نگه می دارد. وقتی نیستی همه چیز بوی فنا می دهد. 📍همیشه باش 📍 @negaarbanoo
🔸عطر حضور چشمهایم را که باز کردم، فقط سقف بالای سرم را دیدم، و بعد از مدتی خیره شدن به سقف، سکوت سنگینی که فضای خانه را گرفته بود روی دلم نشست و حس پریشانی عجیبی به من دست داد. بو کشیدم! نه بوی غذا می آمد و نه از صدای شکستن گردو و قل قل سماور و عطر چایی تازه‌دم خبری بود. از سروصدای قابلمه‌ها و چیده شدنشان توی قفسه‌ها هم اثری نبود. رفت و آمدهای پی در پی، زنگ تلفن و مراجعات هر روزه هم که کاملا متوقف شده بودند و همین باعث شده بود که خواب بمانم. از جا کندم، دلم شورافتاد، شاید اتفاق عجیبی افتاده! سراسیمه به جستجوی منشاء اتفاق آن روز، اتاق خواب‌ها، انباری، سرویس و حتی داخل کمدها را بررسی کردم، و بالاخره با به صدا درآمدن همان زنگ معروف که هر روز صدای بیداری‌ام بود، هشیار شدم. مادر وارد شد؛ با دستی پر از سفارشات دیروز من! با تعجب گفت: سحرخیز شدی عزیزم! آه؛ آه؛ آه آن چه هر روز مرا از هوش می‌برد و خواب و خیالم را تخت می‌کرد، عطر حضور مادر بود، وگرنه بی‌حضورش همه چیز مثل کابوس مرا وحشت‌زده و گیج می‌کند. کل فضای خانه هم از این عدم حضور سوت و کور و دلگیر مانده بود. اگر او نباشد خواب‌هایم کابوس و بیداری‌ام، فقط خواب و خیال خواهد شد. عطر حضورت همه چیز رادرحالت عادی نگه می‌دارد. وقتی نیستی همه چیز بوی فنا می دهد. همیشه باش ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅✧| |‌‌✧┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ══✼🍃🌷🍃✼══ @negaarbanoo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌