eitaa logo
نگاربانو |
399 دنبال‌کننده
387 عکس
150 ویدیو
11 فایل
خانم‌ها در نوشتن رودست ندارن، چون با احساس زنانه می‌نویسن نگاربانو زندگی به روایت زنان روایتهای شما اینجا👇 @reiyhan @Ebrahimi62 لینک پیام ناشناس👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://daigo.ir/secret/51524938124
مشاهده در ایتا
دانلود
مرتضی را باردار بودم. یک شب خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند. خانمی نورانی با جلال خاص وارد شد و دو خانم دیگر با گلاب پاش هایی که داشتند به دنبالشان. بر روی همه زنها گلاب می پاشیدند. به من که رسیدند سه بار روی سرم گلاب ریختند. ترسیدم نکنند به خاطر کوتاهی در اعمال دینی ام باشد. علت را جویا شدم. گفت: به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچه به اسلام خدمات بزرگی خواهد کرد. دو ماه بعد مرتضی به دنیا آمد @negaarbanoo
مرتضی را باردار بودم. یک شب خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند. خانمی نورانی با جلال خاص وارد شد و دو خانم دیگر با گلاب‌پاش هایی که داشتند به دنبالشان. بر روی همه‌ی زنها گلاب می‌پاشیدند. به من که رسیدند سه بار روی سرم گلاب ریختند. ترسیدم نکند به خاطر کوتاهی در اعمال دینی ام باشد. علت را جویا شدم. گفت: به خاطر آن جنینی که در رحم شماست.  این بچه به اسلام خدمات بزرگی خواهد کرد. دو ماه بعد مرتضی به دنیا آمد. ══✼🍃🌷🍃✼══ ‌‌ @negaarbanoo
▫️چند سال گذشت..🥀 می‌دانی مادربزرگ! تمام خوشبختی‌ها درون خانه‌ی تو جمع می‌شد. با بودنت غم‌های گاهگاه دلم بند می‌شد. اما حالا چندین غروب از نبودنت می‌گذرد. نبودنی که دیگر جبرانی برایش نیست. آخر یکسری از آدم های زندگی هرگز تکرار نمی شوند، و مادر بزرگ‌ها جزء همان اقلام تکرار نشدنی زندگی‌اند. فقط چیزی که برایم مانده، یک طبق خاطرات کودکی است که خط به خط آن با ردی از عزیز جان، خانه‌اش، حرفهایش، لبخندهای او و غذاهای خوشمزه اش، شروع می‌شود. هروقت به مزار می‌روم، یادم نمی‌رود روزگاری چقدر برای عزیز جان مهم بود، که هر پنج شنبه سر قبر شهیدش برود، آب بریزد، قالیچه بیندازد، کلی وقت بنشیند و فاتحه بخواند. گاهی هم جلوی تابلو بایستد، اشک بریزد و سر صحبت را باز کند که بچه ام چنین بود و چنان بود. خوب صدهزار مرتبه شکر که دیگر داغ آخرین فرزند و نور چشمی‌اش را ندید، یا حداقل ما خبردارش نکردیم. آخر مادر حسابش با بقیه فرق دارد. پنج شنبه را می‌گفتم. عزیزجان حتی فکر کم بودن حوصله‌ی مرا هم کرده بود و هر بار، سهم من خرید نوشمک‌های قرمز و بستنی قیفی، مغازه ی کنار امامزده، پای حساب مادربزرگ بود. و حالا چهل روزی می‌شود که در خانه‌ی او دیگر جایی برای ما نیست. قرار ما دوباره موکول شده است به پنج شنبه‌ها. خوب، البته که سالهای دیگر هم خواهد گذشت، اما یاد او در دل ما، هیچگاه خاموش شدنی نیست. به قلم: شادی روحش فاتحه و صلوات 🥀 ══✼🍃🌷🍃✼══ @negaarbanoo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
▫️در محضر بانو گنج های سرزمین مادری با این که کم نیستند، خیلی راحت و زود هم، شناسایی و پیدا نمی‌شوند. اما دست نیافتنی هم نیستند. از آنجا که این سرزمین مهد هنرست و گنجینه‌ی زیبایی‌، برای رسیدن به ذات زیباییهاش، هنرمند باید بود. هر کجا پای همت و غیرت و یکدلی در میان بوده، استعدادهای ذاتی به زیبایی هرچه تمام تر شکوفا شده و هنرمندانه جلوه کرده.اند. امروز و در فصل روایت‌ها مردان هنرمند و یاران عمار با هنرمندی، بانویی را روایت کرده اند که متعلق است به همین دیار و عشق بی‌پایانش. سرزمین مادری و شگفتیهای بی‌نظیرش. بانو عصمت احمدیان، مادر شهیدان فرجوانی هنر زن بودن و مادر بودن را نه تنها در قالب خانه‌داری و بچه‌داری صرف برای ما معنا نکرده، بلکه لیاقت و کاردانی یک زن را در حد و اندازه‌ی یک ملت به رخ کشیده است. ، سرگذشت زنی است که از سالهایی نسبتا دور از زمان و زمانه‌ی ما، تا همین الان و همین زمان که چندین و چند بهاران از عمرش می‌گذرد، هنوز درسهای زندگی‌اش برای آموختن تازه‌اند. و برای ما که می‌خواهیم در جمع ، مهمان مادران و روایت تجربه‌هایشان باشیم، دیدن این مستند شگفت‌انگیز، نه تنها خالی از لطف نیست و سراسر الگوی پیشرفت است، بلکه می‌تواند ما را به گنجهای پنهان دیگری از جنس برساند. باشد که به‌زودی جریانی شویم از بانوان و مادران حماسه ساز سرزمینمان. و اکنون زندگی به سبک مادران شهدا با تعلیم و تربیت سازنده اشان. مستند بانو را حتما ببینید. ══✼🍃🌷🍃✼══ @negaarbanoo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌