eitaa logo
✒نگاربانو
46 دنبال‌کننده
99 عکس
2 ویدیو
3 فایل
سفره ای پر برکت از گوهر کلام و تجربه های بانوان به ویژه مادران، گسترده ایم تا پیاله های مهر و عشق را به یکدیگر تعارف کنیم. نگاربانو؛ روایت دنیای شگفت انگیز مادران است. دعوتید به ضیافتی عاشقانه... با شما هستم 👈 @Reiyhan
مشاهده در ایتا
دانلود
بی توقع خوش باشیم، بی چشم داشت محبت کنیم، بی اندازه به عزیزانمان عشق بورزیم، و قدر سرمایه هایی چون پدر و مادر و "بودنشان" را بیشتر بدانیم.
همیشه نمیشه زن ها رو با پول شاد کرد با ارزشترین هدیه که میشه به یک زن داد ؛ تـوجه است توجّهــی مداوم....! #نگاربانو @negaarbanoo
برای مردای پرمشغله تنها داشتن یک همسر خانه‌دار و هنرمند کافی نیست بلکه آنها دنبال زنی می‌گردند که موضوعات روز را میشناسد و هیچ وقت دست از یادگرفتن و پیشرفت برنمیدارد #نگاربانو @negaarbanoo
پسرکی دو سیب در دست داشت مادرش گفت: یکی از سیب هاتو به من میدی؟ پسرک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب...! لبخند روی لبان مادر خشکید! سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: بیا مامان! این یکی ، شیرین تره!! مادر، خشکش زد چه اندیشه‌ای با ذهن خود کرده بود...! هر قدر هم که با تجربه باشیم، باز باید قضاوت خود را به تأخیر بیاندازیم و بگذاریم طرف، فرصتی برای توضیح داشته باشد. @negaarbanoo ‌‌
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ... ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ... ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ! ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ!!! ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ... ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ... @negaarbanoo
عشق... قصه ای بود كه مادربزرگ شبهای زمستان برايم می بافت يكی از رو و دوتا از زير... بالاپوشی كه هيچ گاه گرمم نكرد! #رضا_کاظمی @negaarbanoo
تابستانی که تو را کم داشته باشد که تابستان نیست، تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا کنار آن لیوان پر از آب هندوانه‌ی شیرین و خنک و رقص قالب های کوچک یخ کنار فالوده های پر از آبلیمو که عطر کوچه پس کوچه های شیراز را می‌دهند کنار بستنی قیفی هایی که آب می‌شوند و دستانی که غرق کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی که از پنجره سرک می‌کشد به هوای چشم‌هایت تو باید باشی در تن تمام پیراهن‌های گل دار و نخی تابستانه و کنار آن سنجاق سر‌های رنگی که هوای موهایت به سرشان زده تو باید باشی برای خاطر دل انگیزی که جز ما صندلی‌هایش را به هیچکس نمی‌دهد و قهوه‌هایی که برای هرکسی غیر از ما بد طعم می‌شوند تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانی‌ها و برای خاطر من که بی تو آب خوش از گلوی لحظه‌هایم پایین نمی‌رود .. @negaarbanoo
امروز روزي بود كه پسركم معني بازي دالي موشه را براي اولين بار توي زندگي اش خوب مي فهميد و از تكرارش لذت مي برد و هربار مرا مي ديد كه سرم را از پشت پتوي كوچكش بيرون مي آورم، هنوز دالي نگفته، بلند بلند مي خنديد و دلم را مي برد كه مي برد. و آه كه چقدر صداي خنده هايش، زيباترين صداي دنياست كه من به زندگي شنيده ام و آه كه ذوقي كه توي چشم هايش موج مي زند، زيباترين منظره ي دنياست كه من به زندگي ديده ام و آه كه من چقدر امروز هربار تقلاي پر از پشتكارش را براي ايستادن و نشستن ديده ام و آن شيطنت توي چشم هايش را هربار كه دستهايش را گرفته ام و كمي ايستاده است و كمي نشسته است، احساس كرده ام، دلم برايش رفته است و آه كه من چقدر امروز آدم احساساتي تري شده ام، وقتي كمد لباسهايش را باز كرده ام و ديده ام چند تكه از لباس هايش _ كه من همين چند وقت پيش فكر مي كردم حالا مانده است كه روزهاي پوشيدنشان بيايد _ ، برايش كوچك شده اند و فكر كرده ام كه دنيا را فتح كرده ام حالا كه پسركم كمي بزرگتر از قبل شده است. و آه كه من چقدر براي ضبط اين لحظه هاي بزرگ شدنش توي حافظه ي تاريخ حريص شده ام و فكر مي كنم حتما خيلي زودتر از آنچه فكر مي كنم، دلم براي اين روزهايش تنگ مي شود. مثل همين حالا كه خوابش برده است و من براي بيداري اش دلتنگ شده ام و خوب مي دانم چند ساعت ديگر كه بيدار مي شود، دلم براي معصوميت همين حالايش توي خواب تنگ مي شود و آه كه من چقدر اين روزها دچار جنون مادري شده ام و آه كه من چقدر اين روزها با اين جنون مادري حالم خوش است و فكر مي كنم زندگي با آن، هيچ چيز ديگري كم ندارد كه ندارد ... @negaarbanoo
🍃 چه لطیف است نسیم سحری و چه زیباست گل افشانی مهر دیدن رقص گل از پنجره‌ای رو به خدا می‌توان دید ز عمق شب تاریک و سیاه رویش صبح سپید و در این صبحدم پاک و قشنگ نفسی تازه کشید! @negaarbanoo
از یک جایی به بعد می فهمی که رفتن ها از سادگیِ اولین آمدن ها هم ساده ترند ! رفتن، تعریف ندارد آداب خاص خودش را ندارد رفتن ها، خبر نمی دهند! زمان ندارند ... شبیه آمدن ها نیستند که بدانی چه ساعتی برای تلفن زدن خوب است و چه بهانه ای برای هم صحبتی بهتر! رفتن ها، شبیه آمدن ها نیستند که بلیت ِ اضافی سینمایَت را، برای او را در کنار خودت داشتن بهانه کنی و یا اس ام اس کردن یک شعر از منزوی در نیمه های شب را راهی برای ِ شروع بودنت بدانی! رفتن ها! شبیه آمدن ها نیستند می توانی ساعت هفت صبح وقتی که چای صبحانه ات را می خوری و با کسالت به صورت خسته اش خیره شده ای بروی! یا وقتی که کیفت را پرت میکنی روی مبل و کارت های شناسایی ات بیرون می افتند رفته باشی! رفتن ها شبیه آمدن ها نیستند که نگران یقه ی نامرتب پیراهنت یا ریختن مربای آلبالو روی چانه ات وقتی که در کنارش هستی باشی ... رفتن ها، به ناگهان می آیند و زورشان اگر به پاهایت نرسد آنقدر می مانند که تورا با خودشان ببرند ... @negaarbanoo
سختی ها را پشت سر می گذارم و وقتی به موفقیت ميرسم، یک داستان فوق العاده برای تعریف ‌کردن دارم، 📍منتظر خواندن داستانهای فوق العاده ی شما یعنی همان هستیم. @negaarbanoo
یکی از بزرگترین اشتباهات در روابط زناشویی یا عاشقانه این هست که از روی سادگی، راستگویی یا وفاداری در مورد روابط گذشته ای که داشتید اطلاعات هر چند جزیی در اختیار همسرتان قرار دهید. با به وجود آمدن یک مشکل بزرگ در رابطه، این اطلاعات همچون حکم قاضی یک دادگاه بر علیه شما استفاده خواهد شد و مجبور میشوید در جایگاه متهم به اتهاماتی که وارد می شود پاسخ دهید. در صورتی که اگر این اطلاعات را در اختیارش نمی گذاشتید، نه شاکی وجود داشت نه متهم. هیچ کس حق ندارد در مورد زندگي گذشتتان سرزنشتان كند @negaarbanoo