نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت نود و نهم از هتل خارج شد و بسمت دکه ی مقابلش رفت روزنامه ای برداشت و رو به پیر
محافظ عاشق من
قسمت صدم
اطلاعاتی که همکارش در اختیارش گذاشته بود کمک شایانی به پیشبرد ماموریتش میکرد ، پیرمردی با ریش بلند ، مو های جوگندمی که چهره اش را فقیر نشان میداد ، کسی که یکسال در این پست بود و موقعیت حساس هتل و کوچه پشتش را در نظر داشت .
بعد از اینکه اطراف هتل را بررسی کرد به محل قرارش با امیر رفت و با خط جدیدیش پیامی به امیر داد :
منتظرم .
امیر تمام اتاق را گشت اما آنچه که سیدهادی و سرهنگ گفته بودند را پیدا نکرد . اتاقی که با دانشجویان شیمی مشترک بود را ترک کرد .
با دیدن مهدا بسمتش رفت ، صندلی را عقب کشید و همان طور که می نشست گفت :
سلام ، طول کشید . نگرانتون شدم .
ـ مغازه های این دور و بر خیلی تماشایی بود ، تو چیکار کردی ؟ تونستی مقاله هایی که می گفتیو پیدا کنی ؟
امیر متوجه شد مهدا قصد ندارد واضح صحبت کند به اطرافش نگاهی انداخت تا شاید مورد مشکوکی بیابد که مهدا ضربه ی آرامی به کفشش زد و همان طور که منو را بررسی میکرد گفت :
وقتی هوا گرمه که آدم چای نمیخوره ، به جز چایی که همیشه سفارش میدی ، چی میخوری سفارش بدم ؟
امیر سعی کرد به خودش مسلط باشد با لحن خونسردی گفت : هر چی برای خودت سفارش دادی برا منم سفارش بده !
ـ اوکی ، مهرداد ؟
ـ جانم ؟
همان طور که سرش را کمی به پشتش متمایل میکرد تا به امیر فرد مورد نظرش را بشناساند گفت :
بنظرت پروژه ما میتونه برنده بشه ؟
ـ چرا نتونه ما تمام تلاشمونو کردیم مینا ، لازم نیست اینقدر نگران باشی !
ـ خب این سری رقبای قدری داریم ، خیلی استرس دارم میشه شب بریم بگردیم ؟
ـ حتما ، کجا بریم ؟
ـ بریم حافظیه
ـ باشه ، هر چی تو بگی .
ـ مرسی
با دیدن گروهی از دانشجویان که محمدحسین هم در میانشان بود همان طور که روی کاغذ چیزی مینوشت رو به امیر گفت :
مهرداد من برم دانشگاه ، این آدرس بوتیکیه که از لباسای ستش خوشم اومده ، بهت زنگ میزنم بیا همون جا یه ست تابستونه بخریم ...
فعلا
ـ منتظر تماستم .
همان طور که از کنار امیر میگذشت آرام گفت : پشتشو بخونید ، یا علی .
ادامه دارد ...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
📛 عبرتهای عاشورا
جامعه پس از حسین(ع)چه شد؟
⛔️سه شهر در حادثه عاشورا از امام حسین(ع) تمکین نکردند که عاقبتشان به اختصار این است:
1⃣ مدینه :
♦مردم مدینه در زمانی که باید از حسین(ع) تبعیت می کردند نافرمانی کردند.
♦️وقتی که سیدالشهدا(ع) شهید شد پشت سر عبدالله ابن حنظله قیام کردند ولی از یزید شکست خوردند.
♦️سه روز جان،مال و ناموس مردم مدینه بر سپاه شام حلال شد.
بسیار زنان و دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفتند و صدها یا هزاران فرزند نامشروع این حادثه، امروز در تاریخ به اولاد الحرّه مشهورند.
♦️آن قدر مردم کشته شدند که خون، قبر پیامبر را نیز گرفته بود.
♦️تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند و نوشتند: هذا عبد من عبید یزید؛این بنده ای از بندگان یزید است.....
♦️در تاریخ به فرمانده سپاه یزید لقب «مسرف» به معنی «خونریز بی حد و حصر» دادند
2⃣ مکه :
♦️بعد از مدینه نوبت به مکه رسید.لشكر خونخوار یزید به رهبری حصین ابن نمیر در بالاى كوههاى مكه كه مشرف بر خانه ها و مسجدالحرام بود، اجتماع كردند و با منجنيق، پيوسته سنگ و نفت بر مكه و مسجدالحرام مى افكندند.
♦️تاریخ می نویسد این قوم که به هیچ مبنایی اعتقاد نداشتند پارچه هایی از پنبه و كتان به نفت آلوده مى ساختند و بر خانه خدا مى انداختند و آنها را آتش می زدند تا آنكه كعبه معظّمه سوخت و بناى آن منهدم گشت و ديوارهاى آن فرو ريخت؛
♦️خداوند بر مکیان رحم نمود و یزید به درک واصل شد و الا باید امروز در تاریخ از کشتار مردمان مکه داستانها می نوشتند.
3⃣ کوفه :
♦️کوفیانی که حاضر نشدند از سید الشهدا (ع) تبعیت کنند بعد از حسین(ع) سه قیام کردند که هر سه قیامشان به غیر از شکست چیزی نداشت:
♦️توابین :
یعنی همان مومنین وقت نشناس که حدودا ۴۰۰۰ نفر بودند؛ جز شکست و شهادت حدود ۱۰۰۰ نفرشان سودی نبرد.
♦️قیام مختار :
مردم کوفه مختار را هم تنها گذاشتند.بنا بر اقوال مورخین، ٦٠٠٠ نفر از یاران مختار از مصعب ابن زبیر امان خواستند و مختار را تنها گذاشتند. مصعب دستور داد که همگی را گردن زده و آنها را به قتل رساندند. گفته شده که دو هزار نفر از این تعداد، عرب و چهارهزار نفر ایرانی بودند.
♦️قیام زید :
قیام سوم کوفیان هم که به رهبری زید فرزند امام سجاد بود جز شکست سود دیگری نبرد.
♦️علامه شهیدی از کوفیان به "زبردست نوازان زیردست آزار" یاد می کند. مردمی که به امام حسین(ع)تمکین نکردند، اسیر دست حجاج ابن یوسف شدند؛ که طبق گفته تاریخ، بیش از ۱۰۰هزار نفر از مسلمانان را گردن زد.
🔥این است عاقبت مردمانی که ولی به حق خود را به وقت نشناخته و تبعیت نکنند.
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
♦️سلام امام زمانم
🔹نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...
🔹جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صدم اطلاعاتی که همکارش در اختیارش گذاشته بود کمک شایانی به پیشبرد ماموریتش میک
محافظ_عاشق_من
قسمتصد و یکم
امیر به مرد سیاه پوشی که میز پشت سرش نشسته بود و مهدا سعی داشت در حضور او محتاط رفتار کند نگاهی انداخت .
سرگرم خواندن روزنامه بود و هیچ توجهی به نگاه خیره امیر نکرد این نشان میداد کار کشته است و امیر باید حواسش را جمع کند .
کمترین خطا از جانب او میتوانست جان خودش و مهدا را به خطر بیاندازد و شاید جان هم وطنانش را ....
بسمت سرویس بهداشتی هتل رفت و پشت کاغذ را نگاه کرد اما هیچ نوشته ای وجود نداشت هر چه کاغذ را چرخاند متوجه نشد در برزخ بسر میبرد که پیامی از طرف مهدا برایش آمد :
برای یافتن راه گاهی چشم رد پای رهگذران را نمی بیند اما میتوان رد بجا مانده ی راهروان را لمس کرد .... !
برای چندمین بار از هوشمندی همکلاسیش متعجب شد و طبق پیام با وجود اینکه خنده دار بنظر میرسید انگشتش را روی کاغذ کشید .
متوجه اثر نوشته هایی شد که در صفحه های قبل دفترچه نوشته شده و اثرش بجا مانده بود ....
کمی دقت کرد و توانست رد نوشته ها را بخواند :
" دانشجوی داروسازی به لباس ست علاقه داره ، چشم باید مغازه رو ببینه "
این جمله به امیر فهماند که ثمین با بوتیکی که مهدا از آن گفته بود در ارتباط است ، بوتیک یک مکان قرمز بحساب می آید و او باید دوربینی که در اختیار دارد را در پنجره ای که از هتل به بوتیک دید دارد کار بگذارد .
خواست کاری که مهدا خواسته بود را انجام دهد که از گوشی در گوشش که خانم مظفری ترتیب داده بود صدای سید هادی را شنید .
سید هادی : کارت عالیه امیر جان خدا قوت پسر .
حواست به سیاه پوش باشه توی سرویس شماره یکه ، روی نوشته های اصلی کاغذ خط بکش و به کوچکترین قسمت ممکن تقسیم کن بدون اینکه صدای پاره کردن کاغذ رو حتی خودت بشنوی . بعدش ازش خلاص شو و خیلی عادی بیا بیرون اگه حرفی بهت زد هیچ منظوری برداشت نکن و خیلی معمولی جواب بده .
برای نصب دوربین عجله نکن وقتش که بشه بهت اطلاع میدم . برو پسر یا علی .
امیر کاغذ را از بین برد و بسمت خروجی راه افتاد در حال شستن دستش بود که مرد سیاه پوش از سرویس خارج شد و همان طور که میخواست دستش را بشوید گفت :
از این هتل راضی هستی ؟
ـ همین دو ساعت پیش اومدم
ـ از پذیرشیه خوشم نیومد ، خیلی گیر میداد ...
ـ منم از آدمایی که ادای قانونمندا رو درمیارن خوشم نمیاد ، این کشور ۳۰ ساله رو هواست دیگه حالا اینا شورشو در آوردن
ـ اما خیلی از مشکلات مملکتو حل کردن !!!
سید هادی : امیر وارد این بحث نشو تا همین جا کافیه
امیر : خوش بگذره بهت . روز خوش
ـ تو هم همین طور ، روز خوش
امیر از سرویس بیرون زد و بسمت اتاق محمدحسین و سجاد رفت .
اما به صورت غیر متتظره دید اتاق دیگری به آنها داده شده ، سید هادی شماره اتاق ها را برای امیر فرستاده بود اما اتاقی که مقابلش ایستاده بود را در اختیار دختران دانشگاه تبریز گذاشته بودند .
به اتاق خودش رفت و با مهدا تماس گرفت . بعد از ۲۰ ثانیه مهدا تماس را وصل کرد .
ـ سلام بفرمایید
ـ سلام ، یه مشکل پیش اومده !
ادامه دارد ...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
🐲از سرنوشت یزید چه می دانید؟🐲
که قریب ۴ سال حکومت کرد و به درک واصل شد؟🙋♂
این روزا همه از حادثه کربلا می گویند ولی کمتر کسی از یزید که عامل اصلی این فاجعه تاریخی بود و جهانی و ابدی شد کمتر اطلاع دارند ـ
لذا بر آن شدم از تحقیقات کسانیکه در این زمینه صورت دادند استفاده کنم
نتیجه به شرح ذیل تقدیم می گردد.
یزید که بود و سرنوشتش بعد از واقعه کربلا چه شد؟
ابو خالد یزید بن معاویه بن ابی سفیان در سال ۲۵ یا ۲۶ هجری از مادری به نام «میسون» دختر «بجدل کلبی» به دنیا آمد. قبیله کلب، قبل از مسلمان شدن بر دو آئین مسیحیت و بت پرستی بودند و گویا معاویه به جهت نفوذ بسیار آنان در منطقه و برخی مصالح سیاسی با دختری از این قبیله ازدواج کرد اما میسون، دمشق و فضای محدود قصر معاویه را برنتافت و اشعاری در مدح بیابان و قبیله و مذمت قصر معاویه سرود.
این اشعار به گوش معاویه رسید و باعث شد میسون را طلاقش دهد.
او نیز در حالی که باردار بود، به قبیلهاش برگشت و در آنجا یزید را به دنیا آورد.
معاویه پس از بدست گرفتن خلافت، سعی در تثبیت آن در خاندان خود کرد.
او کوشید برای یزید از مردم بیعت بگیرد، اقدامی که در همان گام نخست با مخالفت بسیاری از مسلمانان رو به رو شد.
یزید قبل از رسیدن به خلافت، به نواختن ساز و آواز و شرب خمر شهرت داشت و به قدری در این کار افراط میکرد که پدرش معاویه نیز او را توبیخ و منع میکرد.
معاویه برای ترمیم چهره زشت یزید و موجه جلوه دادن او برای تصدی امر خلافت، او را در سال ۵۱ هجری بعنوان سرپرست حجاج شام به مکه فرستاد اما در این سفر نیز یزید نتوانست از شرب خمر چشم بپوشد و پس از ورود به مدینه در بزم شراب نشست!
با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری، یزید به حکومت رسید. او پس از رسیدن به حکومت و اخذ بیعت عمومی از مردم، هیچ همی نداشت جز آنکه از آن چند نفری که پدرش او را از آنان برحذر داشته بود، بیعت بگیرد. پس به ولید بن عتبه (امیر وقت مدینه) نامه نوشت و به او فرمان داد تا از امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد و به او تاکید کرد که نباید اجازه هیچ گونه تاخیری به آنها بدهد و در صورت سر باز زدن آنها از بیعت بیدرنگ آنان را به قتل برساند و سرهای آنان را نزد او بفرستد.
همچنین دستور داد: مردم را نیز به بیعت فرا خوان و هر کدام سرباز زد همان حکم را درباره او اجرا کن.
از عمدهترین و فجیعترین وقایع و رخدادهای ایام حکومت یزید بن معاویه، واقعه اسفناک کربلاست.
سرانجام یزید پس از سه سال و هشت ماه حکومت در چهاردهم ربیعالاول سال ۶۴ هجری در سن ۳۸ سالگی مُرد و در «حوارین» دفن شد.
درباره مرگ یزید روایتهایی شده که با هم متفاوتند.
مثلا گفته شده: روزی میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود، خر وحشی میدوید و یزید نیز در حالی که مست بود، در پیاش میتاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و گردنش شکست.
در برخی کتب آمده است: یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت، به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد.
یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم، کسی با من نیاید.
آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد، نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرا نشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید.
مقداری آب به یزید داد، ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام میکنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟
یزید: من امیرالمومنین یزید ابن معاویه هستم.
اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین (ع) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سرش بزند.
اما شمشیر به سر اسب خورد.
اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد.
اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید، که او قطعه قطعه شد.
اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا اینکه به اسب او رسیدند و فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
همچنین از شیخ صدوق در باره چگونگی مرگش نوشت: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند، در حالیکه بدن او تغییر کرده مثل آنکه قیر مالیده شده باشد.
بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
در کتابی نیز در باره علت مرگ وی آمده است: سبب مرگ یزید، اصابت پاره سنگی از منجنیق به یک طرف صورت او بود، که همین امر باعث شد مدّتی مریض شود، بعد مُرد.
البته برخی نیز نوشته اند: وی به وسیله «سلمی» دخـتـر «حجر بن عدی کندی» و با همکاری «عبدالرحمان» برادر زاده حجر مسموم و به مجازات رسیده است.
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
سلام یا مهدی (عج)
نشود صبح اگر عرض ارادت نکنم
نام زیبای تو را صبح تلاوت نکنم
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ_عاشق_من قسمتصد و یکم امیر به مرد سیاه پوشی که میز پشت سرش نشسته بود و مهدا سعی داشت در حض
محافظ عاشق من
قسمت صد و دوم
مهدا به دانشگاه رفت و از آنجایی که به کارمندان مشکوک بود کاملا طبیعی رفتار کرد . موقعیت دانشگاه و کارمندان آن را تا حدودی بررسی کرد و بسمت ستاد راه افتاد تا بتواند با آنها هماهنگ شود .
میدانست ممکن است تحت تعقیب باشد برای همین در چند ثانیه تصمیمی گرفت و با اصفهان تماس هماهنگ کرد .
ـ سلام دخترم
ـ سلام سرهنگ ، انگار منتظر بودن یه مورد از بین دانشجو ها پیدا کنن ، فک کنم تونستیم نظرشونو جلب کنیم
ـ وقتی توی اداره این پیشنهادو دادی گفتم نگرانم اگه ...
ـ نه قربان ، ما موفق میشیم . میخواستم بگم منو به سامانه گروه شیراز اضافه کنید نمی تونم همین طوری برم ستاد
ـ باشه تا چند دقیقه دیگه باهات تماس میگیرن
ـ ممنون قربان ، یا علی
ـ یا علی
از تاکسی پیاده شد و چرخی در پاساژ زد . یک دست لباس خرید تا کسی که دنبالش میکند را قانع کند .
به محض شنیدن صدای زنگ تلفنش تماس را وصل کرد .
ـ سلام ، خانم رضوانی ؟
ـ سلام ، بفرمایید
ـ ترابی ها هنوز خاکسارن ؟
ـ بله ، معلومه ...
ـ من سرگرد .... هستم . مدیر تیم ...
ـ سرگرد من باید یکی از همکاران شما رو در پاساڗ .... ببینم به صورت کاملا اتفاقی تا ....
ـ باشه ترتیبشو میدم ۱۰ دقیقه دیگه کنار کفاشی .... .
ـ خوبه ، متشکرم .
ـ وظیفه است ، یا علی
کمی بی هدف در پاساڗ چرخید تا بتواند نمایش را به خوبی اجرا کند ، همان طور که کفش ها را از نظر می گذراند دختری جوان حدودا ۲۵ ساله قد بلند با مانتوی کرم ، شال یاسی و ته آرایشی ملایم با مو های طلایی که کمی از شالش بیرون زده بود . مقابلش ایستاد و با تحیر گفت :
مینااااااا ؟ خودتی ؟
دست مهدا را گرفت و همان طور در دستش کاغذی می گذاشت گفت :
چقدر دلم برات تنگ شده چه خبر دختر ؟ کجا بودی این مدت ؟
نوشته بود :
" یاسم ، مینا خانم! "
مهدا با او همکاری کرد و با شوق گفت :
یااااس ؟!!!!
همدیگر را در آغوش کشیدند که حنا گفت :
اون روز مامان میگفت ، چه خبر از مینا ؟ گفتم هیچی اینقدر بی معرفت بود که سراغی از من نگرفته...
ادامه دارد ...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊برخیزید که هنــگامِ حضور اســـت
🎗 بزرگترین اجتماع خانوادگی حجـاب
🗓 پنجشنبه ۴مردادماه ساعت۱۶:۳۰
📍 در ورزشگاه صـد هزار نفره آزادی
❤️همراه با اهدای روسـری
متبرک به حرم اباعبدالله الحسین(ع)
🏴 و همراه با پذیرایی موکب های اربعینی
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
🌷🕊سلام_امام_زمانم💚
نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...
جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و دوم مهدا به دانشگاه رفت و از آنجایی که به کارمندان مشکوک بود کاملا طبیعی
محافظ عاشق من
قسمت صد و سوم
ـ نه اینکه خودت هر روز به من زنگ میزدی ، هر دو مون کم گذاشتیم یاسی ، خیلی خوشحالم که دیدمت
ـ بیا بریم خونه ما تو راه برام تعریف کن ببینم این مدت چیکارا کردی
ـ مزاحمت نمیشم ....
ـ لوس نشو ، راه بیافت .
با هم از پاساژ خارج شدند و بسمت سانتفه سفید رنگی رفتند و به خانه ای که به ظاهر خانه یاس بود رفتند .
یاس : من سروان یاس احمدی هستم ، به من خبر دادن بیام دنبال شما ببخشید کمی دیر شد ، گریم زمان برد
ـ فقط ۵ دقیقه دیر کردید مهم نیست
ـ چرا خانم رضوانی همین پنج دقیقه میتونه جون چند هم وطن ما رو بگیره
ـ حق با شماست ...
ـ خب چقدر پیش رفتید ؟
ـ زیاد نبوده ، بررسی هتل و اطرافش ،خونه های مشکوک و دانشگاه
ـ خیلی عالیه ، ان شاء الله موفق باشید . روی کمک منم حساب کنید
ـ ممنونم .
یاس جلوی خانه ای شیک و بزرگ پارک کرد و با هم به خانه رفتند .
حیاط بزرگ و سنگ فرش شده را پشت سر گذاشتند و بسمت در سفید بزرگ ورودی عمارت رفتند .
یاس رمز در را وارد کرد ، دوربین جلوی در فعال شد و بعد از ۱ دقیقه در باز شد .
مهدا حس میکرد وارد سرزمین عجایب شده است .
یاس : بفرمایید از این طرف
بسمت راه پله ها رفتند که در یکی از اتاق ها باز شد و با دیدن شخص رو به رویش با تعجب به او زل زد ، خواست چیزی بگوید که یاس گفت :
مینا خانم ، بذارید براتون توضیح میدیم ...
صدای یکی از پسر ها که پشت سیستم در حال چک کردن چیزی بود ، هر سه را متوجه خودش کرد .
+ مشکل داریم ...
سرگردی که با مهدا تلفنی صحبت کرده بود گفت : چیشده ؟
+ میم . ح رو از اتاقی که بهشون داده بودند به یه اتاق دیگه منتقل کردن
ـ چرا ؟
+ ظاهرا دانشجو های تبریز خواستن اتاقشون عوض بشه ...
مهدا : فیلمه
یاس : موافقم
+ مهرداد داره میاد سمت اتاق اونا
مهدا : نه !
سرگرد : همینو میخوان
رو به مهدا گفت : تماس بگیر بهش بگ...
+ نه جلو نرفت ... دخترا رو دید ... داره ازشون سوال میکنه ... الحمدالله رفت به اتاقش ...
سرگرد : ببین هم اتاقی هاش رسیدن ؟
+ نه عصر میرسن شیراز
ـ خوبه
موبایل مهدا به صدا در آمد و خبر از تماس امیر میداد .
ـ سلام بفرمایید
ـ مشکلی پیش اومده
ـ میدونم ، نگران نباشید .
سرگرد : بهش بگید کاری نکنه و الان میاین اونجا
مهدا سری به نشانه تایید تکان داد و ادامه داد ؛
هیچ اقدامی نکنید ، دارم میام .
ـ باشه ، خودتونو برسونید . شاید خطرناک باشه !
ـ توکل بخدا . برید داخل رستوران سراغ همونی که پشت سرمون نشسته بود ، سعی کنید با هر بهانه ای شده از اتاق بچه ها دورش کنید ، ۲۰ دقیقه برام وقت بخرید .
ـ باشه ، منتظرتونم .
ـ ان شاء الله که دیر نمی رسم ، بچه های شیراز هم هستن، نگران نباشید ، یا علی .
ادامه دارد ...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۰ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام
چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است
اشک ما گوهر رخشانِ یَمِ عرفان است
به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم
خون پاک تو، حیات دگر قرآن است
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفسهای زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس میکشیم
و در عطر نرگسبارانِ نامتان، دم میزنیم شکر خدا که در پناه شماییم
#سلام_بر_مهدی(عج)
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و سوم ـ نه اینکه خودت هر روز به من زنگ میزدی ، هر دو مون کم گذاشتیم یاسی ،
محافظ عاشق من
قسمت صد و چهارم
همراه یاس به سرعت پله های هتل را بالا رفتند یاس دنبال ثمین و مهدا بسمت رخت کن .
لباسی که توانست پیدا کند و بپوشد آنقدر در تنش گشاد بود که هر کس او را با آن وضع می دید میخندید .
چاره ای نبود و باید به مسائل مهمتری اهمیت میداد . ماسکی زد و وسایل نظافت را برداشت و بسمت اتاق رفت .
+ هی تو ؟ کجا ؟
با صدایی آشنا بسمتش برگشت که با دیدن مسئول رشوه گیر پذیرش ، گفت :
دارم میرم یکی از اتاقا کارش تموم نشده بوده تحویل دادن به ...
+ لازم نیست ، حتما چک شده که دادنش به مسافر جدید
ـ خودشون معترض میشن من شنیدم دانشجو نخبه هستن این برای هتل خوب نیست و ممکنه این دانشگاهو از دست بدیم ، ضمنا آقای رئیس گفتن من سریعا خطای نظافت چی طبقه ۴ رو جبران کنم ، اگر مشکلی هست به ایشون بگین !من از ایشون حقوق میگیرم ، با اجازه
فرصتی به مرد نداد و بسمت اتاق مشکوک راه افتاد .
محمدحسین روی تخت دراز کشیده بود و به مسابقه فکر میکرد که صدای سجاد او را از افکارش بیرون کشید :
ـ محمـــــــــــد ؟ حوله بیار لطفا
ـ چشم ارباب !
خب خودت ببر
ـ عادت ندارم
محمدحسین بچه پرویی گفت و همان طور که حوله را به سجاد میداد صدای در زدن را شنید .
سجاد : محمد داداش برو ببین کیه !
ـ چشم منتظر فرمان شما بودم
ـ وظیفته
محمدحسین در چشمی نگاهی کرد و با دیدن خانمی پشت در ، خطاب به سجاد گفت :
لباس درست بپوشیا ، نظافتچی پشت دره
ـ اوک گرفتم
ـ الحمدالله
مهدا بار دیگر در زد که محمدحسین در را باز کرد و گفت :
سلام بفرمایید
همان طور که به وسایل خیره بود گفت : ببخشید این اتاق تمیز نشده ، متاسفانه همکاران ما اشتباه کردن ، لطفا اجازه بدید کار نظافتو انجام بدم
ـ خواهش میکنم ، از نظر من که مشکلی نیست اتاق هم تمیز بود ما ...
ـ من باید وظیفمو انجام بدم آقا
ـ بسیار خب ، اجازه بدید .
بسمت سجاد که در حال خشک کردن مو هایش بود رفت و گفت : بدو تمومش کن این خانومه میخواد اتاقو تمیز کنه
ـ اتاق که تمیزه
ـ منم گفتم ولی اصرار کرد
ـ خب من میمونم
ـ دیگه چی ؟! بجنب حرف نباشه
ـ محم...
ـ منتظرتم بیرون
محمدحسین تلفن همراهش را برداشت وسایل شخصی خودش و سجاد را در کمد گذاشت درش را قفل کرد و با کلید از اتاق خارج شد .
ادامه دارد ...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۹ روز تاداربعین سیدالشهدا علیه السلام
کلام دوم
سیدالشهدا علیه السلام:
اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ.
اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آنگاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آنگاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى نياز شوند.
📚بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱
✅توکیستی و چه کردی،که بین خوف و رجا
عدوی نیزه به دستت،نرفته،حُر برگشت یا حسین...
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
تعطیلی کلیه مراکز دولتی و بانکها در روز یکشنبه
🔹در پی تداوم گرمای شدید و کمسابقه هوا و به منظور حفظ سلامتی شهروندان و مدیریت مصرف انرژی، کلیه مراکز و ادارات دولتی و بانکها در سراسر کشور (به جز مراکز خدمات امدادی و اورژانسی) روز یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ تعطیل خواهند بود.
🔹ساعت کاری همه مراکز دولتی امروز شنبه ۶ مرداد نیز تا ساعت ۱۰ تعیین شده است.
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#آزادگان_عالم_در_خیمه_حسیناند
@negaheqods