🌸 نهم ربیع الاول روز تجلی حاکمیت مستضعفان بر جهان و روز نوید دهنده شکست نمرودیان و روز شادی شیعیان در آغاز امامت امام زمان(عج) مبارک باد. 🌸
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
@negaheqods
⚘﷽⚘
#سلام_امام_زمانم❤️
▪️از ما زمینیان به شما آسمان،سلام...
مولای دلشکسته امام زمان،سلام...
▪️این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و پنجاه و دوم چشمه اشکش جوشید و دوباره برگ دیگری از خاطرات آن روز برایش تدا
محافظ عاشق من
قسمت صد و پنجاه و سوم
یادآوری خاطرات مهدا ( واقعه ۱۳۸۸)
با دیدن صحنه مقابلش به آنها زل زد و با ناراحتی به سمت امیر غرق در خون دوید .
امیر تیر خورده بود و روی زمین افتاده بود ، دسته ای چوب به دست به پیکر بی جانش حمله ور شده بودند .
امیر تنها کسی نبود که این اتفاق برایش می افتاد هر بسیجی و پاسداری زخمی به دست آن جماعت می افتاد جسدش هم سالم بر نمی گشت .
مهدا با گریه و فریاد بسمتشان رفت و گفت :
ولش کنین عوضیا
نامردا مگه نمی بینین زخمیه
آخه شما قوم ظالمین هستین ؟!
یکی از همان گنده لات هایی که امیر را می زد تلو تلو خوران به سمت مهدا آمد و کشیده ناشی از مشروبی که مصرف کرده بود گفت :
اِی جوووون !
جوووووجو تو کجا بودی تا حالا ؟
جمهوری اسلامی پاسدار خوشکلم داااااره !
امیر با ته مانده جانش ضربه ای به پای مردک زد و با درد گفت :
کثا....فت ... چشم....تو ... د....ر میاااا...رم
با عصبانیت بسمت امیر برگشت و با چوب ضربه ی محکمی به صورتش زد .
ـ تو خفه ببین اصلا زنده میمونی نفله
مهدا به سمتشان خیز برداشت و با آنها درگیر شد با تمام بغضی که داشت مبارزه کرد .
نوید با دیدن مهدا به همراه چند تن از افراد نیروی انتظامی بسمتش آمدند و افراد باقی مانده را جمع کردند و بردند .
نوید با نگرانی گفت :
فاتح ، امیرو ببر
خون زیادی از دست داده
مهدا اشک های سیل آسا را کنار زد و امیر را بلند کرد تا به عقب برگرداند .
بیسیم زد :
فاتح فاتح ، قاصد ؟
فاتح فاتح ، قاصد !
ـ بگوشم
ـ قاصد بیا که پرنده زخمی دارم
ـ نمیتونم ، هم من هم هادی اینجا تو محاصره ایم
هر آن منتظرم آرد بشم
ـ باشه
پرنده نزدیک شما پرواز میکنه
راهو براتون باز میکنم
مهدا با سختی تن زخمی امیر را می کشید و آرام با او حرف میزد :
آقا امیر ؟
نمیخوابین مگه نه ؟
میشه باهام حرف بزنین ؟
من میترسما
اون مردا بد نگاه میکنن
از نگاهشون میترسم
تو رو خدا
میخواستین به بابام چی بگین ؟
من حاضرم به اقای حسینی فکر کنم !
نمیخواین کمکم کنین ؟
اشک میریخت و مرتب با امیر بی حال حرف میزد که بی سیمش او را به وحشت انداخت :
مههههههدااااااا
یاسیــــــــــــــن
آقا هااااادی
صدای جیغ مانند خانم مظفری ترسی به جانش انداخت که فورا بی سیم را فعال کرد و گفت :
چی شده ؟
خانم مظفری ؟ مرضیه خانم ؟
آقا سید ؟ آقا محمدحسین ؟
جز جیغ و فریاد های خانم مظفری و محمدحسین چیزی به گوش نمی رسید .
به نوید و یاسین بی سیم زد :
بچه هاااا
باید یکی بره شکارگاه
نوید : نمیتونم برگردم
یاسین : منو هادی تکلیفمون مشخصه ، راه زنده موندن هم نداریم
مهدا گریان به امیر نگاه کرد که امیر با آخرین توانش گفت :
ـ ب...رو
بر...ووو ...محم..د حسین ... گی..ر افت...اده
( برو محمدحسین گیر افتاده )
برو...ووو....
مهدا را هل داد و با ته مانده جانش گفت :
بروووو دنبااااا...ل .... دل...ت .... بروو
برووو.... دنباااا....ل ... وظی....فت
(برو دنبال دلت
برو دنبال وظیفت )
ادامه دارد ...
@negaheqods
☀️رهبر معظم انقلاب:
بایستی جهاد تبیین راه تعالی و پیشرفت مادی ملت از بیراهه ها و کج راهه ها جدا بشود
#جهاد_تبیین
ما روایت می کنیم...
@negaheqods
✅تمهیدات ترافیکی مسابقه فوتبال بین استقلال ایران و الغرافه قطر
🔰به گزارش خبرنگار خبرگزاری پلیس، سرهنگ"ایوب وشنی زرگران" رئیس پلیس راهور فرماندهی انتظامی با اشاره به برگزاری مسابقه فوتبال بین تیم های فوتبال استقلال ایران و الغرافه قطر در روز دوشنبه ۲۶ شهریورماه اظهارداشت: به منظور مدیریت ترافیکی محورها و جاده های منتهی به شهرستان قدس و مسیرهای درون شهری این شهرستان با هدف سهولت در تردد هواداران و ساکنین شهرستان قدس، محدودیت های ترافیکی در معابر منتهی به ورزشگاه شهدای قدس جهت برگزاری مسابقه فوتبال بین تیم های الغرافه قطر واستقلال ایران در نظرگرفته شده است که با رعایت عموم شهروندان و همکاری مطلوب با پلیس، امید است روز خاطره آمیزی برای همه ایرانیان رقم بخورد.
۱-ممنوعیت پارک خودرو در طول خیابان های اطراف ورزشگاه در روز بازی ۲۶ شهریورماه
۲-محدودیت مقطعی در بلوار شهید کلهر از ساعت ۱۵ الی ۲۴ شب در روز بازی ۲۶ شهریورماه
۳-محدودیت کامل تردد در خیابان بهشت از ساعت ۱۲ الی ۲۴ روز بازی در ۲۶ شهریورماه
۴-محدودیت تردد خیابان سی متری شورا حد فاصل خیابان ساحل به سمت ورزشگاه از ابتدای سی متری شورا غرب به شرق وشرق به غرب
۵-محل پارک خودروها در ضلع جنوبی ورزشگاه، پارکینگ جدیدالاحداثی در نظر گرفته شده است.
#خادمان_امین
#پلیس_غرب_تهران
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
@negaheqods
🌸 یا امام زمـــانم 🌸
💎 سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
💎 هرگز نمی شود که از این در برانیَم
♥️ یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
♥️ صبحت بخیر ای همه ی زندگانیم
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت صد و پنجاه و سوم یادآوری خاطرات مهدا ( واقعه ۱۳۸۸) با دیدن صحنه مقابلش به آن
محافظ عاشق من
قسمت صد و پنجاه و چهارم
مهدا با صدای بغض دار گفت :
کجا ولت کنم برم ؟
اگه بیان سراغت....
ـ بُــ....روووو
ـ امیر ، تو رو خدا بیا باهم میریم.
آنقدر هیجان زده شده بود که افعال و ضمایر بی معنا ترین قسمت سخنش بود .
ـ مح...مد حس....ین ...
تن...ها...ست ...
بُـــ....روووو
(محمدحسین تنهاست ، برو )
ـ منتظرم بمون باشه ؟
قول بده تا بر میگردم منتظرم بمونی !
ـ قو...ل....مید...م
مهدا آخرین نگاهش را به امیر انداخت و با چشم گریان و دل خون بسمت ونی رفت که تنها و آخرین ارتباطش چیزی جز جیغ و فریاد نبود ...
با آخرین توان می دوید ، اما انگار راه طولانی شده بود ، به ون رسید اما ....
در ون باز بود و راننده با اصابت تیری به سرش به شهادت رسیده بود ... جلوی در بزرگ ماشین حجم خون تازه ای ریخته شده بود ...
عقلش فرمان جلو رفتن میداد اما قلبش ... !
قلبش بی قرار بود ، نگران بود ... نگران دیدن صحنه ای که هیچ طاقتش را نداشت ...
پاهایش را روی زمین کشید و جلو رفت . به جلوی در ماشین که رسید انگار کیلومتر ها طی کرده بود .
با اشک و تحیر به صحنه مقابلش زل زد ...
خانم مظفری ، مادر گروه ، با چشمان بسته و چهره ی معصومش غرق در خون آسوده خفته بود ، سرهنگ صابری ماتم زده سر همسرش را در آغوش گرفته بود و با چهره ای سرتاسر مظلومیت زجه میزد .
محمدحسین گوشه ای چمباتمه زده بود و آرام اشک می ریخت .
هانا گیج و ترسیده با دستانی که از خون خانم مظفری سرخ شده بود به تن بی جان مقابلش زل زده بود .
جسد یکی از اغتشاشگران که ظاهرا به ون هجوم برده بود میان در و زمین قرار گرفته بود که مهدا آن را روی زمین خواباند و بسمت اولین راهنمای کارییش رفت تکان خفیفی به او داد و با غم گفت :
خانم مظفری ؟
مرضیه خانم ؟
تو رو خدا چشماتو باز کن !
خواهش میکنم
قول دادی همیشه مراقبم باشی ، گفتی مثل دختر خودت مراقبمی !
مرضیه خانم بچه هات چی ؟
بخاطر اونا
بیدارشو دیگه !
محمدحسین با صدایی که از شدت اندوه و ناراحتی گرفته بود گفت :
بخاطر من بود ... خودشو سپر من کرد
استاد؟ استاد صابری زنت میخواست از من مراقبت کنه ! من حیف نون ، من لعنتی ، من عوض...
استاد صابری سیلی جانانه ای نثار محمدحسین کرد و گفت :
حق نداری این طوری حرف بزنی !
یه گروه آدم تمام روز و شبشون تو زندگیت شده اون وقت تو ...
ـ ای کاش من میمردم
مهدا لحظه ای به یاد امیر افتاد و با وحشت گفت :
وااای
امیـــــــــــر
از امنیت محمدحسین اطمینان داشت بی سیم زد و تقاضای آمبولانس کرد و با تمام سرعت بسمت جایی رفت که امیر را جا گذاشته بود .
اما آنچه که میدید مافوق تصورش بود ... امیر به وحشیانه ترین حالت ممکن مورد حمله قرار گرفته بود ....
مانده بود چطور جسدش را از روی زمین بردارد ...
معنای اربا اربا را با دیدن پیکر جوان مقابلش درک کرد ، به سمت امیر رفت و مویه کنان فریاد کشید و خدا را صدا کرد ...
تابستان ۱۳۸۹
گلزار شهدا
یادآوری گذشته قلبش را بدرد می آورد خودش را روی قبر انداخت و به گونه ای اشک ریخت که انگار در لحظه عزیزیش را از دست داده بود .
آن غم و عذاب وجدانش به قدری بزرگ بود که نتواند محبت و عشق محمدحسین را به قلبش وارد کند .
بعد از خواندن فاتحه برای امیر و مرضیه خانم به سمت خانه راه افتاد .
شهادت امیر و عدم حضور مهدا در ایام فتنه خانوادش را متوجه حقیقت شغلش کرده بود ، انیس خانم هر روز از مهدا میخواست استعفا کند .
عمه واقعی مهدا هنوز دست از تلاش برای شناساندن خانواده پدری واقعی او برنداشته بود و این امر انیس خانم و حاج مصطفی را نگران می کرد .
ادامه دارد ...
@negaheqods
علم اگر در ثریا هم باشد مردمانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد و این روایت دقیق و تاریخی از نبی اکرم (ص) امروز در حوزههای مختلف و شکلهای گوناگون جامعه عمل به خود پوشیده و شاهد دستاوردهای گوناگون از دانشمندان جوان و فرهیختگان باهوش ایرانی هستیم. امروز ایرانیان نه تنها با موفقیت هسته اتم را شکافتند و به زوایای مختلف علم کوانتوم تسلط یافته و در حوزههای نانوتکنولوژی جای خود را در علم و دانش مستحکم کردهاند بلکه در حال تسخیر آسمانها بوده و باز هم موفق شدند تا ماهوارهای که دسترنج سالها علم و تحقیق و پژوهش خود آنها است را بر مرکبی ساخت دست جوانان ایرانی گذاشته و به قلب آسمان فرستاده تا در مدار زمین گردش کند.
حالا ارسال ماهواره به قلب آسمان نشان داد که ایرانیان همچنان در تلاش برای رسیدن به ثریا شب و روز نمیشناسند. حالا بن سلمان برود و شهر خیالی نع
نئوم را بسازد و بن زاید هم مجسمه آفتاب و لگن را.... این تفاوت بین دو نسل است. آنهایی که حسرت ساختمانها و خیابانها و ماشینهای دبی را میخورند بهتر است حالا بدانند که داستان از چه قرار است و تفاوت از کجا تا به کجاست. اماراتیها ماهوارهای را برایشان ژاپنیها ساختند و فرانسویها پرتاب کردند آمریکاییها مدیریت کردند و شب و روز هیاهو سر دادند که ای داد بیداد امارات ماهواره پرتاب کرده که در خواب چنین چیزی را ببیند.
#جهاد_تبیین
ما روایت می کنیم...
@negaheqods