eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
225 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 📝قسمت چهل و یکم 💎استدآبادی بچه‌های یتیم و بی سرپرست بیش از کودکان دیگر تو
📜برگی از داستان استعمار 📝قسمت چهل و دوم 💎این داستان صیاد در دام همه کشیشانی که به تبلیغ مسیحیت در سرزمین‌های دوردست مشغول می‌شدند، در خدمت کشورهای اروپایی و استعمارگران نبودند. بعضی از آنها که با قلبی پاک و ایمـان بـه خـدا بـا پیـروان دین‌های دیگر صحبت می‌کردند، گاهی تحت تأثیر آن‌ها قرار می‌گرفتند، از تلاش بـرای مسیحی کردن آن‌ها دسـت می‌کشیدند و حتی خودشان به یک دین و زندگی جدید روی می‌آوردند. «ویلفرد کنتول اسمیت» یک کشیش کانادایی بود که برای تبلیغ در شبه قاره هند، راهی این سرزمین شده بود. اسمیت پیش از حرکت به هند در انگلستان، در گردهمایی جهانی مبلغان شرکت کرد. «هندریک کرامر» برگزارکننده این گردهمایی در کتاب «پیام مسیحی در دنیای غیر مسیحی» که به مناسبت همین مراسم منتشر کرده بود، همه ادیان دیگر را رد کرده، پیروان آنها را خطاکار می‌دانست. اسمیت در حالی که جملات کرامر در ذهنش تکرار می‌شد راهی هند شد و برای تبلیغ مسیحیت در میان بوداییها و تعداد‌ اندکی از مسلمانان عازم کوه‌های هیمالیا شد. او در یکی، از گردنه‌های هیمالیا با پیرمرد بسیار فقیری روبه رو شد که میوه‌های وحشی و کوهی را برای فروش به کنار راه آورده بود. پیرمرد پابرهنه بود و آن قدر فقیر بود که حتی پولی برای خریدن سنگ ترازو نداشت. او یک سنگ بزرگ و دو سنگ کوچک را که ادعا می‌کرد دو پوند (حدود ۹۰۰ گرم) وزن دارند، به جای وزنه ترازو به کار می‌برد. اسمیت از پیرمرد خواست دو پوند میوه به او بدهد و هنگامی‌ که پیرمرد سنگ‌ها را در ترازو گذاشت به او اعتراض کرد که: «من از کجا مطمئن باشم که تو راست می‌گویی و این سنگ‌ها دو پوند وزن دارند؟» پیرمرد در پاسخ اسمیت، با آرامش فقط این آیه قرآن را بر زبان آورد: «خدا بندگانش را به خوبی می‌بیند» و به کارش ادامه داد. اسمیت از ایمان عمیق این پیرمرد فقیر در گردنه‌های دوردست هیمالیا به شدت شگفت زده شد. آیا او می‌توانست با تبلیغ مسیحیت ایمانی محکم‌تر و عمیق‌تر از این را به او ببخشد؟ بار دیگر جملات كرامر و ایمان سرسختانه او را به باطل بودن همه ادیان به جز مسیحیت به یاد آورد و آرزو کرد ای کاش کرامـر هـم آنجا بود. اسمیت به کشورش بازگشت و بقیه عمر را به تحقیق درباره اسلام پرداخت و به یکی از اسلام شناسان بزرگ شد. کتاب‌های «درباره درک اسلام و اسلام در تاریخ جدید» از مشهورترین کتابهای او هستند. در ایران هم دو نفر از کشیشان پرتغالی که در عصر صفوی به اصفهان آمده بودند، پس از چند سال زندگی در کنار مردم از تبلیغ مسیحیت دست برداشتند و مسلمان شدند. اولین نفر کشیشی به نام «امانوئل سانتاماریا» بود که ریاست صومعه پرتغالی‌ها را در اصفهان به عهده داشت. او در سال ۱۶۹۱ میلادی مسلمان شد و نام «قلی» (خـادم امـام حسـن علیه‌السلام) را بـرای خـودش انتخـاب کـرد. شش سال پس از او کشیش پرتغالی دیگری که از زادگاهش، لیسبون، راهی اصفهـان شـده بـود بـه اسلام گروید. ایـن کشیش که «آنتونیو دوژزو» نام داشت، در زندگی جدیدش علی‌قلی جدیدالاسلام نام گرفت. او کتاب‌هایی در دفاع از اسلام و مخالفت با مبلغان مسیحی تألیف کرد. سیف المؤمنين، هدایت الظالمین و فواید ازدواج نام برخی از کتاب‌های او هستند. شاه سلیمان صفوی علاقه ویژه‌ای به علی‌قلی داشت و او را به عنوان مترجم مخصوص دربار استخدام کرده بود. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و دوم گرچه در اون تایم کم سخت بود، اما باید فورا اون زن و تخلیه اطلاعاتی میکردم! هر لحظه
قسمت بیست و سوم همزمان محتویات داخل گوشیش و چک کردم! چیز خاصی نبود که بخواد برام خطر داشته باشه! فورا از انباری رفتیم بیرون و از بازار خارج شدیم و بردمش سمت ماشینم. درو باز کردم بهش گفتم بشینه پشت فرمون. نشست پشت فرمون. منم نشستم روی صندلی پشت. بهش گفتم حرکت کنه! انقدر رفتیم تا رسیدیم به یه آبادی، ولی کم تردد و خلوت. همونطور که گوشه ی یکی از جاده ها توقف کرده بودیم، فوری رفتم روی صندلی جلو نشستم. بهش گفتم: «دستات و بزار روی فرمون.» وقتی دستاش و گذاشت، دستبند زدم به دستش! یه پارچه هم کشیدم روی مُچش تا یه وقت کسی نبینه. یادمه چهل دقیقه ای از آخرین ارتباط من و عاصف گذشته بود. گوشیم و چک کردم و خواستم به عاصف زنگ بزنم که همزمان یه پیامک خالی از طرف عاصف اومد. باهاش تماس گرفتم و گفتم: +فوری برو سر اصل مطلب. _آقا عاکف، خانوم درست میگه! پدرش تاجر بوده! البته به رحمت خدا رفته! اون آقای ابراهیم قنبر زهی هم از تجار زاهدان هست. +اطلاعات بیشتر میخوام! _چندسال قبل این خانوم به همراه پدرش به مدت شش ماه در روسیه بوده! در روسیه به دلیل سرمای بیش از حد هوا چشمش آسیب میبینه. سند پزشکیش و از عواملمون در یکی از مراکز پزشکی تونستم گیر بیارم. +برادر، خواهر؟ _خواهر نداره، اما یه برادر داره و مشکلی وجود نداره. به عاصف گفتم: +ممنونم عاصف جان. _یاعلی. گوشی رو گذاشتم توی جیبم، بعدش کلتم و از حالت مسلح خارج کردم و نفس عمیقی کشیدم. چندثانیه ای بهش خیره شدم. دستبند و باز کردم بهش گفتم: «ببخشید... شرمنده تونم. حلالم کنید!» چیزی نگفت... دیدم آروم داره اشک میریزه! پیاده شدم و رفتم درب سمت راننده رو باز کردم، پارچه رو از روی دستش گرفتم، دستبند و باز کردم، گفتم: «برید اونور بشینید!» رفت اونطرف نشست. منم نشستم پشت فرمون. ماشین و روشن کردم تا از اون منطقه دور بشم! خلاصه اون خانوم و رسوندم تا جایی که محل اسکانش بود، بعد از حلالیت گرفتن بهم آدرس داد و قرار شد گوشی موبایل و براشون پست کنم. حلالیت طلبیدم و خداحافظی کردم و برگشتم سمت اداره کرمان، ماشین و تحویل دادم، ماشین خودم و گرفتم برگشتم سمت تهران. وقتی رسیدم تهران رفتم ستاد و وارد دفترم که شدم، مستقیما رفتم خوابیدم. بعد از کمی استراحت، بیدار شدم به کارها رسیدم و حوالی ساعت 9 صبح بود که یک فکس کاملا محرمانه از دفتر مدیر کل بخش ضدجاسوسی و ضدتروریسم برام اومد. خبر و متن روی کاغذ آنقدر بهت آور و تعجب برانگیز بود که فکرش و نمیکردم کار به اینجا برسه. البته به بالاتر از این فکر میکردم، وَ چنین چیزی رو در قبال هیچ کسی بعید نمیدونستم، اما برای یکی مثل چنین آدمی بسیار بعید بود. فورا رفتم دفتر ریاست ضدجاسوسی. بهم وقت ملاقات داد. بعد از اینکه وارد شدم خواستم با حاج آقای سیف سلام و احوالپرسی کنم که طبق معمول با حالتی گرفته و اخم و... گفت: _بابت فکس اومدی؟ +بله آقا! _دو روز قبل این خبر اومده! چون نبودی اداره، الان دارم در جریان میزارمت! +تکلیف چیه قربان؟ _فعلا نمیخوام درموردش حرف بزنیم. فقط فکس و فرستادم برات تا درجریان باشی. +یعنی باید دست روی دست بگذاریم!؟ _نه. اما زمان بده! در حال آنالیز و رصد هستم. باید منتظر تصمیم جدید من باشی. چون من منتظر گزارش تکمیلی حفاظت هستم تا ببینم چی میگن. +به نظرتون ممکنه متوجه نشده باشه؟ _نمیدونم. بعید میدونم یکی مثل این شخص متوجه نشده باشه که داره دور و برش چه اتفاقی می افته. ولی خب احتمال اینکه واقعا متوجه نشده باشه خیلی زیاده! +پناه بر خدا ! _چقدر میشناسیش؟ +خیلی آقا. _آقا عاکف، من بابت این ماجرا خیلی نگرانم. بیشتر از همه چیز نگران این آدمم. به نظرم قضیه آرین محمد زاده رو نیمه کاره رها کن تا پرونده رو بسپریم دست بچه های مفاسد اقتصادی. البته، یک نماینده از واحد ما در اون پرونده قرار میدیم. به نظرم مجید و بگذاریم! تو هم بهتره که تمام حواس و تمرکزت و بگذاری روی موضوع فکس محرمانه امروز و روی این ماجرا خیمه بزن ببین ماجرا چیه؟! چون خیلی مهمه. +چشم. _میخوای برای شروع چیکار کنی؟ +زیر نظر میگیرمش! چشم ازش برنمی‌دارم. _بسیارعالی! فقط نامحسوس. +چشم. _میتونی بری!. فکس محرمانه، مربوط به سیدعاصف عبدالزهرا بود. بعد از دریافت اون فکس محرمانه، عاصف و زیر نظر گرفتیم! شبانه روز زیر چتر گستردهٔ امنیتی و اطلاعاتی ما بود و تموم تحرکاتش و زیر نظر داشتیم. شاید چیزی حدود دوماه! یک روز که برای بازجویی از یک خانوم 46 ساله که متهم به دادن اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده کشور به سرویس بیگانه بود رفتم بازجویی که عاصف هم در این پرونده همکاری داشت. با عاصف رفتیم و بعد از بازجویی و گزارش نویسی، به بچه ها گفتم صبحونه من و عاصف و بیارن طبقه 5 توی اتاقی که با عاصف نشسته بودیم. @entekhabatqods
🔻 چه کسی را انتخاب کنیم؟ شاخصه های انتخاب مسئول از نگاه امیرالمومنین علیه‌السلام @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
❤️السلام علیک یا بقیة الله ❤️ 🦋 سلام مولای من ، مهدی جان 🦋 سلامی از ذره به خورشید ... سلامی از فرش به عرش ... سلامی از قفس به پرواز ... سلامی از التهاب به آرامش ... سلامی از طوفان به ساحل ... سلامی از درد به طبیب ... سلامی از رنج به نجات ... سلامی از من به شما ...༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @entekhabatqods
💐۱۱روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب ۱۱ بهمن ۱۳۵۷؛ ایران در انتظار امام چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷؛ در آستانه سفر تاریخی امام خمینی به ایران پس از ۱۵ سال تبعید، انتظار و شور و شوق مردمی که برای استقبال از رهبر انقلاب اسلامی خود را به تهران رسانده‌اند، مهم‌ترین خبر امروز است. به گزارش ایسنا، با انتشار خبر بازگشت امام خمینی که قرار است فردا بعد از ۱۵ سال به ایران بازگردند، هزاران نفر از مردم از نقاط مختلف کشور خود را به تهران رسانده‌اند تا از رهبر انقلاب اسلامی استقبال کنند. از طرف کمیته برگزاری مراسم استقبال از امام هم اطلاعیه‌ای انتشار یافت که در این اطلاعیه مشروح مقررات و ضوابط استقبال تشریح شده بود. در حالی که صدها هزار نفر از مردم در خیابان‌ها حضور دارند فرماندار نظامی تهران اعلام کرد که اجتماعات مردم به مدت سه روز به مناسبت بازگشت آیت‌الله خمینی آزاد است. امام خمینی در نوفل‌لوشاتو با تاکید بر اینکه چون این سفر خطرناک است پس بانوان نباید در آن حضور داشته باشند به نزدیکان خود فرمودند: من بیعت خود را از شما برمی‌دارم. ما به طرف کار بزرگی می‌رویم اما شما جانتان را به خطر نیاندازید. همچنین دولت اعلام کرد: فردا به مناسبت فرود آمدن هواپیمای آیت‌الله خمینی، فرودگاه مهرآباد از اول صبح تا ساعت ۱۱ صبح به روی سایر هواپیماها بسته است. از سوی دیگر دولت برای ترساندن مردم و ایجاد وحشت با انجام رژه نظامیان در تهران و ترویج شایعه کودتا توسط ارتش دست به حیله دیگری برای انحراف مبارزات مردم ایران زده است. شهر تهران حالت صد در صد جنگی به خود گرفته است. با به راه افتادن تانک‌ها و خودروهای نظامی در خیابان‌ها و پرواز هلیکوپترها بر فراز شهر، نمایش قدرت برای ارعاب مردم انجام می‌شود. امروز در تظاهرات خیابانی چندین نفر زخمی و عده‌ای شهید شدند. در همین زمینه رادیو کلن خبر داد: یگان‌های نیرومند نظامی به تهران منتقل شدند. تانک‌ها و زره‌پوش‌ها در حالی که عبارت "زنده‌باد شاه" بر روی آنها نقش بسته بود در خیابان‌های مهم تهران به راه افتادند. شاپور بختیار در گفت‌وگو با رادیو بی. بی. سی هشدار داد که با هرگونه کوشش درجهت ایجاد دولتی دیگر شدیداً مقابله خواهد کرد. نخست‌وزیر همچنین گفت: دولت نمی‌تواند تحمل کند که صدها هزار جوان بیکار و سرگردان همه روزه آشوب و اغتشاش در مدارس و دانشگاه‌ها به تحریک بیگانگان به راه بیاندازند. ارتشبد قره‌باغی رئیس ستاد ارتش هم اعلام کرد: ارتش می‌خواهد به قانون احترام گذاشته شود. اگر می‌خواهید چیزی را عوض کنید ابتدا باید قانون را تغییر دهید وگرنه ارتش دخالت می‌کند. از طرفی دولت بختیار اعلام کرد: کلیه روزنامه‌ها و مجلاتی که قبل از دهم مرداد سال ۱۳۳۴ منتشر شده است و سپس انتشار آن دچار وقفه شده، می‌توانند طبق شرایط قانون مطبوعات تقاضای تجدید انتشار کنند. از سوی دیگر جبهه ملی در خبرنامه خود شاپور بختیار را مورد حمله قرار داد و نوشت: بختیار با تقدیم لوایح انحلال ساواک و تعقیب و مجازات خطاکاران سعی می‌کند که بر روی جنایات صورت گرفته پرده بگذارد و مردم را سرگرم و اغفال کند. @entekhabatqods
💐۲۵روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 🌸حضرت باقر علیه السلام: «...ٌ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي الْمُسَمَّى بِاسْمِي وَ الْمُكَنَّى بِكُنْيَتِي السَّابِعُ مِنْ بَعْدِي بِأَبِي مَنْ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا...» «...پـدرم و مادرم فـداي او - که همنام و هم کنیه من است و هفتمین امام، بعـد از من می باشـد! پـدرم، فـداي کسـی که زمین را پر از عـدل و داد می کند، همان طور که پر از ظلم و جور شـده است!...» 📚الغیبه للنعمانی، ص86، ح17 @entekhabatqods
💐۳۰روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۳۰- رعایت اخلاق تبلیغاتی و ندادن وعده های نشدنی وظیفه نماینده این نیست که وعده ی عمرانی و فلان ،پروژه فلان کار را در منطقه ی انتخابی خود به مردم بدهد؛ اینها کار اجرائی ،است کار دولت است. @entekhabatqods
نگاه قدس
هشتمین دوره انتخابات مجلس رقابت های هشتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حالی آغاز شد که پروند
احزاب اصلی و فعال انتخابات مجلس هشتم و نتایج آن (با تمرکز انتخابات تهران) اوایل سال ۱۳۸۶، نشستی به پیشنهاد حبیب‌الله عسگراولادی و دعوت محمود احمدی‌نژاد با حضور برخی سران اصول گرایان( غلامعلی حداد عادل، علی لاریجانی، احمد توکلی، علی‌اکبر ولایتی، حسین فدایی، علیرضا زاکانی، محمدرضا باهنر، صادق محصولی، حیدر مصلحی، علی کردان، مهدی چمران، محمدرضا رحیمی و محسن کوهکن) در ساختمان نهاد ریاست جمهوری شکل گرفت. زمینه های تدوین منشور اصولگرایی در این نشست فراهم شد و و کارگروه ۹ نفره ای مسئول تدوین آن شدند. همچنین در این نشست تصمیم بر ایجاد “جبهه متحد اصولگرایان” گرفته شد که مرکب از سه ضلع پیروان خط امام و رهبری، جمعیت ایثارگرایان انقلاب اسلامی و ائتلاف رایحه خوش خدمت بود. سران این جبهه که ۶+۵ نامیده شد، شامل ۵ نفر از زعمای اصولگرایان که مرضی طرفین بودند و ” شورای حکمیت اصولگرایان” نام داشتند و ۶ نفر از نمایندگان ۳ ضلع جبهه متحد اصولگرایان بود. با وجود حدس و گمان های رسانه ای هرگز اسامی ۵ نفر عضو شورای حکمیت اصولگرایان اعلام نشد، اما ۶ نفر دیگر، شهاب الدین صدر و اسدالله بادامچیان به نمایندگی از ۱۴ تشکل عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری، صادق محصولی و حیدر مصلحی به نمایندگی رایحه خوش خدمت و حسین فدایی و علیرضا زاکانی به نمایندگی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بودند. اگرچه هدف اصلی تشکیل این جبهه ایجاد اتحاد در بین اصولگرایان و ارائه لیستی متحد از جانب آنها بود، در واقعیت افق روشنی برای اتحاد فراگیر بین اصولگرایان وجود نداشت. به ویژه آنکه در اردیبهشت ۱۳۸۶، انشعاب جدیدی از بین فراکسیون اکثریت مجلس یا فراکسیون اصولگرایان شکل گرفت. این گروه جدید که فراکسیون ” اصولگرایان مستقل و نقاد” نامیده می شد، متشکل از نمایندگانی چون عماد افروغ، حسن سبحانی، محمد خوش‌چهره، سعید ابوطالب، محمود مدنی و محمد ربانی به ریاست محمود محمدی بود که نسبت به دولت محمود احمدی‌نژاد و رابطه یک سویه دولت و مجلس انتقاد داشتند و به دنبال پویایی در جریان اصولگرایی، نقد درون گفتمانی و برقراری رابطه دو سویه بین دولت و مجلس بودند. انشعاب مهم دیگر شکل گرفته در فراکسیون اصول گرایان، فراکسیون “وفاق و کارآمدی” بود که در امتداد “جبهه وفاق و کارآمدی”( شکل گرفته در سال های پایانی دهه هفتاد به ابتکار محسن رضایی) در مجلس هفتم ایجاد شد و شامل چهره هایی چون امیدوار رضایی، رضا طلایی‌نیک، علی دانش‌منفرد، محمد میرمحمدی و عادل آذر بود و از نامزدی رضایی در انتخابات ریاست جمهوری نهم حمایت می کرد. این فراکسیون به دبیرکلی میرمحمدی، پس از انصراف رضایی از کاندیداتوری آیت الله هاشمی رفسنجانی حمایت کرد. همچنین فراکسیون مذبور بعدها باعث ایجاد حزب توسعه و عدالت به دبیرکلی طلایی‌نیک شد. فراکسیون “حزب الله” سومین انشعاب از فراکسیون اکثریت بود که چهار ماه پس از شکل گیری فراکسیون اصولگرایان مستقل و نقاد تشکیل شد. هدف از این انشعاب و ایجاد فراکسیون جدید، تلاش برای برون رفت از اقتصاد دولتی و رانتی، جلوگیری از اجرای سلیقه ای قانون اساسی با نیم نگاهی به انتخابات مجلس هشتم اعلام شد. نماینده مشهد با بیان اینکه فراکسیون حزب الله، فراکسیون خدمت است نه فراکسیون قدرت، کنایه ای به فراکسیون اکثریت مجلس زد که با لابی گری محمدرضا باهنر باعث ورود برخی از وزرای دولت نهم به کابینه شده بود. ویژگی همه گروه های منشعب شده در جناح اصول گرایان انتقاد به فراکسیون اکثریت مجلس و به ویژه رابطه آن با دولت احمدی‌نژاد بود. به دلیل آنکه جبهه متحد اصولگرایان به جز جریان نوظهور رایحه خوش خدمت که از حامیان دولت نهم بودند، از هیچ گروه تازه شکل گرفته ای چندان حمایت نمی کرد؛ زمزمه هایی برای تشکیل مثلث اصولگرایان از طرف رضایی، قالیباف و لاریجانی شکل گرفت. این سه نفر که از رقبای محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری نهم بودند، نگران عدم حضور نامزدهای مورد حمایتشان در لیست جبهه متحد بودند. اختلاف لاریجانی و احمدی‌نژاد به خصوص پس از انصراف لاریجانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی اوج گرفت و در نتیجه این اختلافات ” ائتلاف فراگیر مردمی اصولگرایان” در تاریخ ۹ دی ماه ۱۳۸۶ ایجاد شد. این ائتلاف شامل همه گروه های منشعب از فراکسیون اکثریت اصولگرایان و احزابی که تحت حمایت جبهه متحد نبودند از جمله فراکسیون حزب الله و اصول گرایان مستقل، جبهه اتحاد ملی، آبادگران جهادی، حامیان اصولگرایانِ اصلاح طلب و دیگر گروه ها بود. با وجود آنکه جبهه متحد اصولگرایان با افزودن افرادی مانند غفوری‌فرد، کاتوزیان و مرندی به لیست خود جلب رضایت ائتلاف فراگیر اصول گرایان را دنبال می کرد، این موضوع چندان مورد رضایت ائتلاف فراگیر قرار نگرفت. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 📝قسمت چهل و دوم 💎این داستان صیاد در دام همه کشیشانی که به تبلیغ مسیحیت در
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و سوم: غرب وحشی مقدمه: غریبه‌ها از جایی که کشتی لنگرانداخته بود با قایق‌های کوچکی به طرف ساحل به راه افتادند؛ درحالی که هریک شمشیری را در دست داشتند، سرخ پوست‌ها به سرعت به طرف کلبه‌هایشان دویدند و با دستانی پر بازگشتند ؛ آنها بسیار مهربان بودند و برای غریبه‌ها آب و غذا آورده بودند. آن روز سوم اکتبر ۱۴۹۲ میلادی بود. فرمانده غریبه‌ها «کریستف کلمب» نام داشت که برای نخستین بار به قاره ی آمریکا قدم گذاشته بود. كريستف کلمب ايـن سرخ پوست‌ها را که از قبیله ای به نام «آراواک» بودند، این گونه توصیف می‌کند : « آن‌ها برای ما طوطی، توپ‌های پنبه ای و میوه‌های جنگلی آوردند و با میل و رغبت، هرچه را که داشتند با ما مبادله می‌کردند. بدن‌هایشان ورزیده و چهره‌هایشان دلنشین بود. هیچ سلاحی حمل نمی‌کردند. اصلا هیچ سلاحی را نمی‌شناختند ؛ مثلا وقتی شمشیرم را به آن‌ها نشان دادم، از روی نادانی به تیغه ی آن دست کشیدند و خود را مجروح کردند. آن‌ها مناسب خدمتکاری هستند ؛ تنها با پنجاه سرباز می‌توانیم آن‌ها را به زانو درآوریم و به هر کاری که مایلیم وادار کنیم.» کریستف کلمب در گزارشی به دربار اسپانیا نوشت : « این سرزمین، شگفت انگیز است. کوه و دشت،سبز و حاصل خیز است و رودخانه‌های بزرگ و پهن آن پر از طلا هستند.» او سپس صاحبان این سرزمین را این گونه توصیف میکند: «به قدری خام و ساده اند و درباره‌ی دارایی خود آن قدر سخاوتمندند که اگر کسی ندیده باشد باور نمی‌کند. اگر چیزی از آن‌ها بخواهید هیچگاه « نه » نخواهند گفت. حتی برعکس، مایلند هر چیزی را که دارند با دیگران تقسیم کنند. » کریستف کلمب در سفر دومش به آمریکا، در سال ۱۴۹۵ میلادی، دوباره به آراواک‌های مهربان رسید و به شکار برده پرداخت. هزاروپانصد سرخ پوست آراواک، مـرد و زن و کودک، اسیرو در قفس‌های بزرگی زندانی شدند. سپس پانصد نفر از آن‌ها انتخاب و به کشتی منتقل شدند. از این پانصد نفر، دویست نفر در سفر دریایی جان خود را از دست دادند. بقیه سالم به اسپانیا رسیدند و در قفس‌های بزرگی به فروش گذاشته شدند. اکنون آراواک‌ها ایـن غریبه‌های شمشیر به دست را بهتر می‌شناختند. کلمب که به پادشاه اسپانیا قـول داده بود محموله‌های بزرگی از طلا را برای او ارسال کند سرخ پوست‌ها را وادار به جست وجوی طلا در کف جویبارها و رودخانه‌ها میکرد. تنبیه کوچکی برای سرخ پوست‌هایی که زیر بار نمی‌رفتند در نظر گرفته شده بود ؛ یک دستشان را قطع میکردند و آن‌ها را به حال خودشان رها میکردند تا پس از خونریزی فراوان بمیرند. آراواک‌ها تلاش کردند یک نیروی نظامی‌برای دفاع از خودشان ایجاد کنند ؛ اما حریف اسپانیایی‌ها که توپ، تفنگ و اسب داشتند نشدند. سرخ پوست‌های اسیر جلوی سگ‌های گرسنه انداخته شده یا زنده در آتش سوختند. کار برای یافتن طلا وظیفه ی مردان بود، اما زن‌ها هم وظیفه داشتند که در کشتزارها کار کنند. غذایی که به آن‌ها داده می‌شد بسیار اندک بود. پس از مدتی زن‌ها خشک و لاغر شده و بیشتر کودکان مرده بودند. هنگامی‌که معلوم شد دیگر طلایی پیدا نمی‌شود، همه ی مردان و زنان را در مزارع به کارگرفتند. سرخ پوست‌ها باید محصولات مزرعه را که در بارهایی به وزن ۴۰ تا ۵۰ کیلوگرم بسته بندی شده بود روی شانه می‌گذاشتند و به نقاط دورتری که از کشتزارها ۲۵ تا ۵۰ کیلومتر فاصله داشت میبردند. اسپانیایی‌ها که در این مسیر طولانی مراقب سرخ پوست‌ها بودند، بر تخت روان‌هایی می‌نشستند که روی شانه ی چهار سرخ پوست حمل می‌شد. هزاران نفر از آراواک‌ها در شرایط سخت معادن و کشتزارها یا بر اثر تنبیه اسپانیایی‌ها از بین رفتند ؛ به طوری که در سال ۱۵۵۰ میلادی یعنی پنجاه و هشت سال پس از ورود کلمب به سرزمینشان تنها پانصد نفر از آن‌ها زنده بودند. این جمعیت هنگام ورود اسپانیایی‌ها به سرزمین آن‌ها پنجاه هزار نفر بود. « لاس کاداس » کشیشی بود که همراه اسپانیایی‌ها به آمریکا رفته بود. او درباره ی رفتار هم وطنانش با سرخ پوست‌ها می‌نویسد :« وقتی اسپانیایی‌ها سرخ پوستان را با چاقو مجروح میکردند و یا تکه‌هایی از بدن آن‌ها را می‌بریدند تا تیزی شمشیرهایشان را امتحان کنند، هیچ فکر بدی در سرنداشتند....»
نگاه قدس
قسمت بیست و سوم همزمان محتویات داخل گوشیش و چک کردم! چیز خاصی نبود که بخواد برام خطر داشته باشه! فو
قسمت بیست و چهارم دقایقی از صبحونه خوردن‌مون گذشته بود که عاصف طبق معمول همیشگی مشغول شوخی با من بود. منم با لبخندهای نسبتا تلخی به مزاح سیدعاصف جواب میدادم. تا اینکه از صبحونه دست کشیدم، تکیه دادم به صندلی... بهش گفتم: +این روزا کم پیدایی! معلومه کجایی و چیکار میکنی!؟ _راستش درگیرم داداش. +درگیر چی؟ نگاهی بهم کرد، گفت: _ یه صبحونه دادی بهمون! حالا داری بازجویی میکنی؟!  +فکر کن دارم بازجوییت میکنم! مشکلی داری؟ مکث کوتاهی کرد، چندثانیه ای به صبحونه روی میز و بعدش به من خیره شد؛ گفت: _پروژه ی جدیده؟ میخوای چیزی ازم بکشی بیرون؟ دستور بالاست؟ تسویه درون سازمانی راه افتاده؟ +نه! چرا چرت میگی پسر؟ اصلا از این خبرها نیست! فقط یه پرسش ساده بود. چرا هول میکنی؟ بعدشم مگه ما منافقیم، یا مثل بعضی فرقه ها و گروه های ضاله هستیم که تسویه داخلی راه بندازیم! اصلا میفهمی داری چی میگی؟ نفس عمیقی کشید، گفت: _نمیفهمم منظورت و !! احساس میکنم با قصد و منظورخاصی این حرفارو میزنی. خندیدم و به شوخی گفتم: +نترس! یه پرونده ای دستم رسید، درمورد چندتا پرستو هست. خواستم بیای باهم بشینیم و ببینم کدومش برا تو هست. دیدم داره نگام میکنه. نفس عمیقی کشید، گفت: _چیزی شده حاجی؟ گرفتی ما رو؟! پرونده پرستوها چه ربطی به من داره. باشه، اگر میخوای بررسی کنیم درخدمتم. نگاهی بهش انداختم، گفتم: +بیخیال! اما عاصف! جدای از شوخی، یه چیزی ذهنم و مشغول کرده! الان چند روزه که ازت گزارش شنود پرونده اکبری و خواستم؛ چرا بهم نمیرسونی؟ معلومه کجا میری و کجا هستی؟ معلومه سرت کجا گرمه؟ _سرم شلوغ بود. درگیر پرونده های مختلف بودم. گفتم: +عاصف تو داری من و نگران میکنی. احساس میکنم به هم ریخته ای! _باور کن اینطور نیست! از طرفی هم منظورت و نمیفهمم! داشتم قاطی میکردم... اما خیلی آروم بهش گفتم: + داری برای منم از شیوه ضدبازجویی استفاده میکنی؟ چرا اول صبح داری دهن من و باز میکنی؟ میدونی این چندماهی که گذشته تا به حالا اعصاب مصابم تعطیله بخاطر اتفاقات تلخ زندگیم! بعدش داری من و دور میزنی؟ داشت بلند میشد بره! رفتم جلوش ایستادم... گفتم: +کجا؟ _اگر بازجویی به شیوه اف بی آی «FBI» تموم شد، بزارید مرخص شم! گفتم: +چرا کارت و جدی نمیگیری؟ مگه مسائل امنیتی شوخیه؟ _من دارم مثل همیشه کارم و درست انجام میدم. +آره، دارم میبینم. سیدعاصف عبدالزهراء رفت سمت در، یک لحظه برگشت به من نگاه کرد. منم دیگه بهش چیزی نگفتم؛ اونم چیزی نگفت و انگار چیزی که توی ذهنش بود پشیمون شد به زبون بیاره. عاصف رفت. روز خوبی نداشتم. بخصوص بخاطر بحثی که بین من و عاصف پیش اومده بود. چندساعتی بعد از رفتن عاصف، یک مرحله دیگه از اون زن بازجویی کردم و بعد از اینکه تایم کارم تموم شد، از زدم بیرون. نه موتور بود، نه راننده، نه ماشین شخصی. هوا هم خیلی خوب بود. تصمیم گرفتم پیاده قدم بزنم تا یه کمی کله‌م باد بخوره؛ چون قدم زدن در اون شرایط حالم و بهتر میکرد. کوچه ای که یکی از های ما در اون بود، نزدیک یکی از خیابان های اصلی در یکی از مناطق تهران بود. توی گوشم هندزفری بود و کمی ازخانه امن فاصله گرفته بودم و داشتم ترانه از محمداصفهانی رو گوش میدادم، که چشمم افتاد به یک مرد میانسال. احساس کردم الکی خودش و به اون راه زده و داره خودش و با موبایلش سرگرم میکنه. منم بی حوصله بودم، اما حق بی حوصله بودن نداشتم. همین طور که بهش نزدیک میشدم، ریز شدم به سر تا پاش نگاه انداختم. @entekhabatqods
نگاه قدس
🗳نظر رهبر انقلاب درباره رأی لیستی/ بخش اول 🔸استفتائات انتخاباتی از امام خامنه‌ای 🔹با توجه به نزدی
🗳نظر رهبر انقلاب درباره رأی لیستی/ بخش دوم و پایانی 🔸استفتائات انتخاباتی از امام خامنه‌ای 5️⃣ شخصی توانایی انجام مسئولیت را در خود می‌بیند، آیا خود را در معرض مسئولیت قرار دادن و ثبت‌نام در انتخابات بر او واجب است؟ پاسخ: بر کسانی که حقیقتاً خود را دارای شرایط برای خدمتگزاری به نظام اسلامی می‌دانند، واجب کفایی است.­ 6️⃣ عمل به تکلیف مقدم است یا رسیدن به نتیجه؟ چگونه می‌توان هم به تکلیف عمل کرد و هم به‌دنبال نتیجه‌ی مطلوب بود؟ پاسخ: تکلیف‌گرایی منافاتی با دنبال نتیجه‌ی قانونی و شرعی بودن ندارد هر چند در انجام تکلیف، تحقق نتیجه نیز مورد توجه است. 7️⃣ در ایام انتخابات جهت شناخت کاندیدای مناسب، می‌بایست نواقص و عیوب و امتیازات آن‌ها را در گذشته و حال تفحص کرد تا فرد لایق را پیدا نمود؛ آیا صحبت کردن پشت سر کاندیداها برای انتخاب فرد اصلح، ‌جایز است؟ ملاک چیست؟ پاسخ: در امور مربوط به انتخابات در حد مشاوره، اشکال ندارد. 8️⃣ وظیفه‌ی روحانیون و خواص در قبال شناساندن فرد اصلح چیست؟ آیا از لحاظ شرعی تکلیفی بر عهده‌ی آن‌ها می‌باشد؟ پاسخ: همگان به‌ویژه خواص و علما وظیفه دارند با حداکثر دقت افراد اصلح را با حجت شرعی شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند و مردم را در انتخاب درست یاری دهند. عدم دخالت خطرناک است؛ دخالت بدون بصیرت و حجت هم خطرناک است. 9️⃣ به نظر معظم‌له معیارهای نامزد اصلح چه مواردی است؟ پاسخ: با وجود شرایط قانونی، اهم معیارهای اصلح به شرح زیر است: - تدین - تعهد و خوش‌نامی - وفاداری به انقلاب و ایستادگی در راه آن - عزم و اراده و نفوذناپذیری در مقابل دشمن و افراد ناصالح - دارای برنامه و کفایت لازم - مرعوب نشدن در مقابل دشمنان - ساده‌زیستی و دوری خود و بستگان از اشرافی­گری - مردمی و آشنا به درد مردم، خدمتگزاری - اعتقاد واقعی به راه امام راحل (ره) - تقید به مسائل اخلاقی، نظیر: پرهیز از معامله­‌گری، رشوه و توصیه‌پذیری، توجه به منافع طبقات برخوردار جامعه - تثبیت مواضع عزت‌آفرین، صحیح، عاقلانه و حکیمانه‌ی انقلاب و نظام - پرهیز از اسراف یا هزینه از بیت‌المال یا اموال شبهه‌ناک در تبلیغات و غیر آن - پرهیز از طرح اموری که در اختیار آن‌ها نیست - شناخت اولویت‌ها و فوریت‌های نظام و مردم و پرداختن به آن‌ها 0️⃣1️⃣ اگر اصلح را نشناسیم وظیفه چیست؟ از طرفی اگر تحقیق کنیم و به شخص اصلح نرسیم می‌توانیم در انتخابات شرکت نکنیم؟ پاسخ: در تشخیص فرد اصلح می‌توانید از کسانی که به لحاظ دین تعهد و بصیرت مورد اعتمادند، کمک بگیرید و در هر صورت شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفه‌ی شرعی است. 1️⃣1️⃣ حکم رأی دادن سفید و بی‌نام چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟ پاسخ: در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است. 2️⃣1️⃣ خرید و فروش آراء در انتخابات چه حکمی دارد؟ پاسخ: جایز نیست. 3️⃣1️⃣ آیا استفاده از بیت‌المال جهت تبلیغات انتخابات اشکال دارد؟ پاسخ: استفاده از اموال بیت‌المال بدون مجوز شرعی و قانونی جایز نیست و موجب ضمان است. 4️⃣1️⃣ آیا پذیرش رأی مردم و التزام به آن برای نامزدهایی که در انتخابات حائز اکثریت آرا نشدند لازم است؟ آیا بر سایر نامزدها جایز است که دست به انتقاد و اعتراض در حیطه‌ی قانونی یا غیر قانونی بزنند؟ پاسخ: رعایت قانون و تمکین در برابر آن بر همگان لازم است. اصل اعتراض از راهِ قانونی و با مراعات مقررات و ضوابط ایرادی ندارد. 5️⃣1️⃣ در صورتی که به شخصی رأی داده شود و بعداً ایشان آن‌طور که باید به احکام اسلامی عمل نکند و موجب نارضایتی گردد، آیا فرد رأی‌دهنده در محضر خداوند متعال مسئول خواهد بود یا خیر؟ پاسخ: اگر بر طبق موازین شرعی عمل کرده است، مسئول نخواهد بود. 6️⃣1️⃣ حکم شرکت یا عدم شرکت در انتخابات سایر کشورها چیست؟ آیا در این حکم فرقی بین کشور اسلامی و غیر اسلامی و انتخابات رسمی کشوری و انتخابات غیر رسمی کوچک وجود دارد یا خیر؟ اگر فرق دارد، حکم هر کدام چیست؟ پاسخ: به‌طور کلی شرکت در انتخاباتی که موجب جلوگیری از فساد و یا فساد بیشتر شده و یا شرکت نکردن موجب تضعیف اسلام و مسلمین شود، واجب است. 7️⃣1️⃣ آیا تخریب نامزدها جهت رأی آوردن فردی که به نظر هواداران اصلح است، جایز است؟ پاسخ: بیان ضوابط و شرایط و نقد برای روشن شدن اذهان مانعی ندارد ولی باید از هتک حرمت و تهمت و توهین اجتناب کرد. @entekhabatqods
🔻 چه کسی را انتخاب کنیم؟ شاخصه های انتخاب مسئول از نگاه امیرالمومنین علیه‌السلام @entekhabatqods
خلاصه سوالات و شبهات انتخاباتی.pdf
846.9K
چطور بهانه های عدم شرکت در انتخابات را پاسخ دهیم؟ ▫️پاسخ به برخی سوالات و شبهات انتخاباتی @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
❤️ سرشد بہ‌شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمےشود ڪہ از این در برانیَم براے تو بیدار مےشوم اے همہ‌ے زندگانیم 💐 @entekhabatqods
💐۱۰روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ * حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه ، شب هنگام به خیابان نوفل لوشاتو رفته و از اهالی آنجا خداحافظی کردند.امام با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از مهمان نوازی ملت فرانسه ،از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفل لوشاتو داده بودند،عذر خواهی کردند. * گروهی به نام «سازمان کماندویی مبارزه در راه قانون اساسی» با دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس تماس گرفته و هشدار می دهد که اگر آیت الله خمینی قصد داشته باشد از پاریس به سمت تهران پرواز کند، هواپیمای حامل ایشان را منهدم خواهند کرد. * ایرفرانس حاضربه انتقال حضرت امام وهمراهان ایشان به ایران بواسطه تهدید امنیتی،نشده بود.( ظاهراً چند ایرانی خیر، کل هواپیما را ازشرکت ایرفرانس اجاره و بیمه کردند). * ساعت 5:30 بامداد ، هواپیمای جمبوجت 747 ایر فرانس ، در حالیکه حدود پنج هزار پلیس ، ژاندارم و نیروهای ویژه،فرودگاه شارل دوگل و راه های منتهی به فرودگاه را زیر نظر داشتند به پرواز در آمد. * هواپیمای امام با نیم ساعت تاخیر ،ساعت 9:27به زمین نشست . * امام خمینی پس از سال ها دوری و تبعید به کشور بازگشت. ایران اسلامی شاهد بزرگترین و تاریخی ترین استقبال بود. حضور میلیونی مردم که صف مستقبلین را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاکی از عشق و علاقه بی نظیر آنها به رهبر خویش بود. مردم به شوق ورود امام، خیابان ها را آب و جارو کرده بودند، مسیر حرکت امام تا کیلومتر ها با گل های رنگارنگ تزیین شده بود. * با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. گروه سرود دانش آموزی، با خواندن سرود «خمینی ای امام»، شوق ورود امام را با اشک های مشتاقان درآمیختند. * امام خمینی در فرودگاه در جمع مستقبلین از همه طبقات تشکر کردند و خروج شاه و ورود خود را گام نخست پیروزی دانستند. * علی رغم قولی که دولت بختیار داده بود، پخش مستقیم مراسم ورود امام پس از دقایقی قطع و موجب خشم شدید مردم شد. * بختیار گفت : من دستور قطع پخش برنامه تلویزیون را ندادم. * فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم ، راهپیمایی و تظاهرات را برای سه روز آزاد اعلام کرد. * انتشار خبر استعفای دکتر علی آبادی ، دومین عضو شورای سلطنت. * روحانیون متحصن در دانشگاه،پس از ورود حضرت امام به میهن، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند. * آیت الله طالقانی و آیت الله بهشتی با دیدن استقبال بیش از حد انتظار، به امام پیشنهاد لغو برنامه بهشت زهرا را دادند، امام با آرامی پرسیدند:«ماشین کجاست؟ من قول داده ام که به بهشت زهرا بروم و می روم». ماشین بلیزر ازچند روزقبل آماده شده بود. بین صندلی راننده و صندلی عقب یک شیشه ضد گلوله گذاشته بودند.امام پس ازاطلاع از این امر،روی صندلی جلو ماشین نشستند. * کمیته استقبال ، به جزماشین،تعدادی موتورسوارمسلح را نیز برای حفاظت از جان امام آماده کرده بود.مسئول این گروه را بعدها «مسیح کردستان»لقب دادند، شهید محمد بروجردی فرمانده شجاع سپاه کردستان . بروجردی وبقیه گروه دربین ازدحام جمعیت جاماندند ونتوانستند با ماشین بروند. فقط محمدرضا طالقانی که روی بلیزر نشسته بود ، توانست با ماشین همراهی کند. * در مسیر خیابان رجایی (آرامگاه)،ناگهان ماشین خاموش شد . امام اصرارداشتند پیاده شده وبقیه راه تا بهشت زهرا را پیاده بروند ...بالاخره هلی کوپتر آمد. * حضرت امام ساعت 2 رسیدند قطعه 17بهشت زهرا .جایی که شهدای17شهریور دفن هستند.ابتدا در محل استقرار، قرآن تلاوت شد و پس ازآن سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا»خوانده شد.سپس طنین ندای امام بود که جان مشتاقان و شیفتگان حقیقت را سیراب می نمود ..." من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مى‏کنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد..." * ساعت 15:30 ظهر سخنرانی تمام شد. هلی کوپتری که برای بردن امام (ره) آمده بود سه بار سعی می کند بنشیند ولی به جهت ازدحام نمی تواند. عبا و نعلین امام (ره) در می آید و بین جمعیت گم می شود. ایشان را به جایگاه برمی گردانند . * حاج احمدآقا وآقای ناطق نوری ،در حالی که امام را بین خودشان گرفته اند ایشان را به طرف آمبولانس شرکت نفت می برند. آمبولانس به طرف جاده قم حرکت می کند . آن هلی کوپتر هم از بالا دنبالشان می رود تا بالاخره در جایی بنشیند و امام (ره) را به آن منتقل کنند. @entekhabatqods
ادامه از قبل: * خلبان هلی کوپتر می گوید هرکجا بخواهید فرود می آیم. پیشنهاد بیمارستان هزار تختخوابی ( امام خمینی ) داده شد ، هلی کوپتردر بیمارستان فرود آمد. چون آمبولانس آماده نبود ، امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان آقای ناطق نوری از صبح درآنجا بود و همگی سوار آن شدند. * همه همراهان تصور می کردند که امام از بهشت زهرا می روند مدرسه ی رفاه، اما این اتفاق نیفتاده بود ، همه نگران بودند. امام تصمیم گرفتند که بروند خانه ی برادرزاده شان، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی) بود. * حدود ساعت 5 بعدالظهر پس از چندبار پرس و جوی آدرس،به منزل برادر زاده شان می رسند . حضرت امام تا ساعت 10 شب در آنجا می مانند تا مسیر کمی خلوت شود. * در مدرسه رفاه همگی نگران بودند ، کسی از امام خبری نداشت .اواخر شب خبر آوردند که کسی درِ حیاتِ کوچک مدرسه را می کوبد.در که باز شد، "امام آمد".ایشان پس ازتفقد از تعداد اندکی که در مدرسه بودند به سمت پله ها حرکت کردند، در میانه پله ها به سمت جمعیت پشت سرشان برگشتند و همانجا بر روی پله ها نشسته و دقایقی با آن جمعیت ، سخن گفتند. @entekhabatqods
💐۲۴روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 🌸حضرت باقر علیه السلام: «...ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَنْ أَدْرَكَهُ فَلَمْ يُسَلِّمْ لَهُ فَمَا سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع وَ قَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ- وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ....» «...اي ابـوحمزه! هر کس او را درك نمود و همـان طور که تسـلیم پیامبرصـلی االله علیه وآله و علی علیه السـلام است،تسـلیم او شـد بهشـت بر او واجـب خواهـد گشت و هر کس که فرمـانبردار او نباشـد؛ خداونـد بهشت را بر او حرام می کنـد و جایگاهش جهنم خواهد بود و چه بد جایگاهی است، جایگاه ظالمان...» 📚الغیبه للنعمانی، ص86، ح17 @entekhabatqods
💐۲۹روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۳۱.گفت وگوی حکیمانه و خردمندانه من قبلا به برخی از نمایندگان محترم این نکته را عرض کرده ام، حالا هم چون همه ی شما تشریف دارید به شما هم میگویم مجلس جای گفتگوی حکیمانه و خردمندانه است. شما یک حرفی میزنید استدلالی دارید، استدلالتان را ذکر می کنید؛ بعد نفر بعدی می آید میگوید به این دلیل حرف ایشان غلط است، استدلالشان غلط است؛ بالاخره مجموعه هم یا به این رأی میدهد یا به آن رأی میدهد؛ این درست. اگر چنانچه وقتی شما دارید حرف میزنید دیگری مثلا شروع کند به دست زدن یا هیاهو کردن برای اینکه صدای شما به گوش آن مستمع ، نرسد، این کار، کار حکیمانه است؟ کار خردمندانه است؟ این عادت باید در مجلس ریشه کن شود که وقتی یک نماینده ای دارد حرف میزند یا یک ،وزیری یک مسئول دولتی دارد حرف میزند، ازیک گوشه ی مجلس چهار نفر شروع کنند یک صدائی در آوردن! این خیلی چیز بدی است. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و سوم: غرب وحشی مقدمه: غریبه‌ها از جایی که کشتی لنگرانداخته بود
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و چهارم : بیماری اسپانیایی‌ها پس از کریستف کلمب، فرناندو کورتز از طرف دربار اسپانیا مأمور شد تا فتح قاره‌ی جدید را ادامه دهد. کورتز به مکزیک رسید و توانست امپراتوری بزرگی را که سرخ پوست‌ها بنا کرده بودند تسخیر کند. تمدن سرخ پوست‌های «آزتک» نتوانست در برابر اروپایی‌ها و تمدن اروپایی که با سلاح آتشین به سراغ آن‌ها آمده بود مقاومت کند. در نخستین روزهایی که گورتز به مکزیک رسیده بود. سرخ پوست‌ها فکر می‌کردند می‌توانند آن‌ها را با دادن هدیه‌هایی آرام کنند، آن‌ها وقتی شادی اسپانیایی‌ها را از دیدن اشیاء طلایی دیدند طلای بیشتری برای آن‌ها آوردند اما از هیجان اسپانیایی‌ها شگفت زده شدند. اسپانیایی‌ها معدن ایـن طلاها را می‌خواستند. یکی از سرخ پوست‌ها که از علاقه‌ی عجیب تازه واردها به این فلز زرد تعجب کرده بود. علت آن را از کورتز سوال کرد. کورتز یک دستش را روی قلبش گذاشت و گفت: «تمام مردم ما به یک بیماری مبتلا هستند، یک بیماری قلبی که فقط با طلا درمان می‌شود.» تمدن مایا در پـرو هـم نتوانست در برابـر ایـن بیماری اسپانیایی مقاومت کند. سرخ پوستان پرویی هم هنگامی‌که با این غریبه‌ها آشـنـا شـدند، تلاش کردند آن‌ها را با هدیه ای شاد کنند: یک خورشید طلایی و یک ماه نقره ای. ارسال این هدیه برای پادشاه اسپانیا کافی بود تا چند نسل از سرخ پوست‌های پرو به کار در معدن و کندن غارهایی در دل کوه‌ها وادار شوند و گروه گروه در این غارها که به دست خودشان ساخته شده بود، جانشان را از دست بدهند. زجرآورترین کار در معدن هنگامی‌پیش می‌آمد که آب به درون آن راه می‌یافت. سرخ پوست‌ها مجبور بودند در کوتاه ترین زمان و زیر شلاق اسپانیایی‌ها درحالی که فریادهای این اربابان در راهروهای تاریک معدن می‌پیچید، آب را با ظرف‌های کوچک جمع کنند و معدن را خشک کنند. هزاران سرخ پوست جان خود را از دست می‌دادند تا داروی قلب بیماری سفیدها را از دل کوه بیرون بکشند. زمان زیادی از ورود اسپانیایی‌ها به قاره جدید نگذشته بود که بقیه اروپایی‌ها هم به خاطر هم چشمی‌با آن‌ها به طرف این دنیای تازه به راه افتادند. هنگامی‌که اسپانیایی‌ها بخش‌های بزرگی از آمریکای مرکزی و جنوبی را تسخیر کرده بودند، انگلیسیها و هلندیها مجبور بودند به نقاط شمالی تر آمریکا قدم بگذارند. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و چهارم دقایقی از صبحونه خوردن‌مون گذشته بود که عاصف طبق معمول همیشگی مشغول شوخی با من بو
قسمت بیست و پنجم قد: حدود 190 / لاغر اندام / سوییشرت گشاد مشکی تنش بود و نمیشد تشخیص داد بدنش روی فرم هست یا نه! / کلاه نقاب دار زده بود/ ته ریش داشت / با لب های نازک/ سرش هم خیلی پایین بود / چشم و بینی قابل شناسایی نبود/ کتونی nike اصل پاش بود/ شلوار جین گشاد بر تن داشت/ انگشت های نسبتا کشیده/ گردن های بلند و... همینطور که قدم زنان به دو قدمیش رسیدم، به خودم گفتم «عاکف، باز تو به ملت شک کردی؟» داشتم بیخیالش میشدم که وقتی از جلوش عبور کردم، بوی عطرش نظر من و به خودش جلب کرد و شاخک ها و سنسورهای همیشه فعال من، آمپر چسبوند به وضعیت قرمز. بوی عطر گرون قیمت، با اون وضع ظاهری عجیب، شک من و بیشتر کرد. من عطر شناس خوبی هستم. چون دائم سعی میکنم عطر بزنم. بخصوص زمانی که توی ماموریت نیستم و تهرانم. عطرش clive Christian «کلایو کریستین» که بسیار شیرین و خنک هست و ترکیب گالبانوم داره بود. اینم بگم، منطقه ای که خانه امن در یکی از کوچه پس کوچه های اون بود، جنوبی ترین نقطه تهران بود. به همین دلیل کمی برام عجیب بود که یه آدم با لباس های ارزان، اما با عطر و کتونی که قیمتش سر به فلک میزد. همه چیز و چک کردم به جز مدل گوشی اون شخص و که بهش مشکوک شدم. القصه، حال خراب اون روزم، خراب‌تر شد. مشغول ثبت و ضبط مشاهدات عینی به بایگانی مغزم بودم که با صدای یک بوق ممتد و با حال به خودم اومدم. برگشتم سمت صدای بوقی که اومد، دیدم حاج باقر هست. یه لحظه چنان خنده م گرفت که انگار دنیارو با دیدنش بهم دادن. آخ من عاشق این حاج باقرم. یه موتور گازی داره، همه ش با اون میاد اداره. فورا پریدم ترکش تا شاید زودتر از اون منطقه دور بشم و از اون همه فکر و خیال و انرژی منفی بیام بیرون! بعد از اینکه حاج باقر من و تا یه جای درست و درمون رسوند، سوار یه تاکسی شدم و رفتم خونه و کمی استراحت کردم. ساعت حوالی 6 غروب بود که مجددا از خونه برگشتم اداره. باید سرم و با کار گرم میکردم تا موندن توی اون خونه بدون فاطمه من و آزار نده. همونطور که قبلا عرض کردم، مدتی بود که عاصف در کار سهل انگاری میکرد. ازش یه گزارش میخواستم سه روز طول میکشید بنویسه بیاره و بده دفترم. از طرفی گزارشاتی درمورد عاصف از حفاظت به حاج سیف رسیده بود که مارو نگران کرده بود، اما چون سند محکم و مستدلی نداشتیم، نمیتونستیم کاری کنیم. چندبار شب ها که دیروقت بود و میخواستم برم خونه میدیدم توی حیاط اداره داره با موبایل حرف میزنه. تا اینکه دیدم دیگه خیلی داره کم کاری ها و تلفن ها تکرار میشه. یه شب تصمیم گرفتم بمونم اداره و بدون اینکه ذره ای توضیح اضافه به بهزاد بدم، بهش گفتم حواسش باشه هر وقتی که عاصف رفت توی حیاط اداره بهم خبر بده. ساعت حدود 12:00 شب بود که بهزاد اومد دفترم. رفتم اثر انگشت زدم در باز شد اومد داخل... گفت: +آقا عاکف، سیدعاصف عبدالزهراء چنددقیقه ای هست رفته پایین. _ممنونم. بریم بیرون. از دفترم رفتیم بیرون و بهزاد رفت اتاقش، منم رفتم توی حیاط اداره. بدون اینکه عاصف متوجه بشه، رفتم توی تاریکی روی چمن نشستم. حدود نیم ساعت تلفنی حرف زد و برگشت رفت داخل ساختمون اداره. منم بلند شدم رفتم دفترم. حدود یک هفته همه شب اون میرفت پایین توی حیاط شروع میکرد با تلفن به حرف زدن، منم از در پشتی ساختمون اصلی میرفتم توی تاریکی می‌نشستم و زیر نظر میگرفتمش. اونم هی راه میرفت و هی صحبت میکرد. دیگه حس کنجکاویم بیشتر شده بود و مثل یه کرم توی بدنم وول_وول میخورد که این پسره داره چه میکنه. یه شب حوالی ساعت 22 بود که بعد از عملیات دستگیری دوتا از متهمین یک پرونده مهم نفتی که جاسوس بودنشون برامون احراز شده بود برگشتم اداره، فورا رفتم یکیشون و بازجویی اولیه کردم و قرار شد یکی دیگه رو فرداش بازجویی کنم. وقتی بچه های پشت اتاق بازجویی دکمه رو زدن تا در باز بشه و بیام بیرون، بهزاد اومد دنبالم و گفت یکی اومده میخواد شمارو ببینه. حالا ساعت چند بود؟ 12 و نیم شب... @entekhabatqods
چه کسی را انتخاب کنیم؟ شاخصه های انتخاب مسئول از نگاه امیرالمومنین علیه‌السلام @entekhabatqods
🇮🇷دهه مبارک فجر، ایام به ثمر رسیدن مجاهدت‌ها و جان فشانی‌های مردان و زنان آزاده ایران سرافراز و کلید گشاینده درهای فتح و پیروزی به روی ملت بزرگ ایران است که با رهبری پیامبرانه امام خمینی (ره) «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» را به ارمغان آورد. مبارک باشد دهه فجر! از نهضت قاطعانه روح الله شد دست ستمگران ز ایران، کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حول و لا قوة الا بالله دهه فجر انقلاب اسلامی، بر ایرانیان سربلند و افتخار آفرین، مبارک باد🌹 @entekhabatqods